سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

کودکانه

تولد دوباره من

1393/11/30 0:24
نویسنده : مامان آیدا
817 بازدید
اشتراک گذاری

خاطرم نیست ماه گذشته چطور زندگی می کردم... چطور حرف می زدم.. درباره چه موضوعی بحث می کردم... چه چیز هایی می خوردم.. زندگی چطور می چرخید..  تابلوی زندگی من رنگ عوض کرده.. تمام  بود و نبودم وجود معصوم نازنینی هست که با یه نگاهش تمام خستگی ها رو از یادم میبره... حتی من رو از خاطرم میبره.. در لحظه فقط تمام وجودم در غالب یک کلمه خلاصه میشه..... مادر..... سه هفته است که انگار شی محکمی به من اصابت کرده و دچار فراموشی شدم.. سه هفته است که زندگیم را از نو نوشته اند.. روی یک صفحه صاف و بدون خاطره.. از نو متولد شده ام.. با تولد پسرم انگار آدم دیگه ای هستم... فکرم ، ذهنم، رفتارم. روزانه هایم، حال و هوایم، همه لحظه هایم فقط در یک کلمه خلاصه میشود سام... سام قبل از آیدا می آید... حتی فقط سام می آید..زندگیم دچار تحولات عمیقی شده.. به نازکی چینی های قدیمی خانه پدر بزرگم شده ام.. آغوشم برای هر ابر بهاری باز است.... روزی هزار بار نگاهش می کنم.. نکند جایش راحت نباشد.. نکند دلش درد گرفته باشد.. نکند تب کرده باشد... نکند رویش را پس انداخته باشد.. نکند گرسنه باشد... نکند لباسش کم باشد.. نکند .

.ما خوبیم.. پسرکم 3 هفته است مهمان خانه دلم است... اعتراف می کنم برای تولد دوباره ام 10 روزی بدترین روزها را سر کردم.. عجبا واقعا  برای متولد شدن چه دردهایی کشیده ایم.....دردهای جسمی کمابیش هستند و نیستند.. هنوز گاهی گردن و کمرم تا حد مرگ مرا می کشاند. اما گاهی شده این دردها...یک نگاه معصومش شفای درد هایم شده... پسرکم بزرگ شده.. تقریبا 1 کیلو از زمان دستگاه رفتنش وزن گرفته... 4 سانت هم توی همین 3 هفته به قدش اضافه شده... داریم هر روز بیش از روز قبل بهم وابسته میشیم.. .. آغوش من محل امن تو خواهد بود تا ابد..  ولی ببخش که گاهی خستگی توان همراهی رو از من گرفته.... گاهی مستاصل شدم از گریه های بدون دلیلت.. دل درد های شدیدی می گیری و باید صبور باشم.. شبها از ساعت 11 12 تا 4 صبح خواب نداری.. با هم داریم بزرگ میشیم... کاش دلیل گریه هات رو می دونستم چون تاب گریه هات رو ندارم.. همه احتمالات رو در نظر میگیرم و سعی می کنم رفعش کنم.. ولی تو بدون وقفه تا 4 صبح ادامه میدی و بعد بدون هیچ تلاشی به خواب ناز میری... من و بابایی گاهی نوبتی گاهی دو تایی سعی می کنیم آرومت کنیم... هر شب یکی از ترفندهامون می گیره... هنوز دقیقا نفهمیدیم باید چکار کنیم. داریم با هم بزرگ میشیم... نفسم روی صورتت پر از جوش شده.. کلا پوستت خیلی حساس و لطیفه.. و الان هم پر از جوش شده... بنظرم ناراحتت میکنه..ولی دکترت میگه همه نوزاد ها جوش میزنند و شربتی داده که خیلی تلخه ولی می خوری و بعدش دنبال پستانکت که همانا بنده می باشم می گردی... کلا هر چیزی ناراحتت کنه بعدش باید شیر بخوری تا آروم بشی.. منم کلی کیف می کنم ... بزرگترین لذت این روز های من تماشای تو موقع شیر خوردنه... ولی مامان خخخخخیییییلیییییی شیر می خوری....هر بار هم سیر سیر میشی ولی از اونجایی که از من بعنوان پستانک استفاده می کنی مرتب ریز ریز هم شیر می خوری و هر بار هم انگار مخدر مصرف کردی مست مست میشی...و منم همه خستگیهام و کم خوابی هام از یادم میره...

الهی همه مهربونهایی که الان این متن رو می خونن لذت این روز ها رو تجربه کنند...الهی بزودی زود در زمانی که معمار اعظم اراده کنه همه دوستان گلم حال و هوای این روز های من رو تجربه کنند که عجیبببب حال غریب و متفاوتی است... حتی اعتراف می کنم دیگه خودم رو نمیشناسم.. گویی با سام آیدای دیگری هم متولد شده...

 

پسندها (1)

نظرات (11)

مهربوون(محیا)
30 بهمن 93 1:18
سلام آیدا جووون خداروشکر که خوبی هم خودت هم پسر گلت ... دعا میکنم که این ریز دردهات هم خوب خوب بشه ... خیلی زیبا نوشتی پر احساااااس ... فدای مهربونیات مادرررررر
مامان آیدا
پاسخ
مرسی محیا جان ا
سلام
30 بهمن 93 11:33
سلام خدا قوت مامان همه ی بچه ها یه مدتی بی دلیل گریه می کنند . اما تقریبا بعد از 40 روزگیشون کم میشه . نگران گریه های بی دلیلش نباش گریه برایی نوزاد خیلی خوبه من تویی یه برنامه تلوزیون دیدم که می گفتن گریه نوزاد باعث میشه اب اضافی توی مغزش خشک بشه حالا نمی دونم چفد درسته... اما کم کم خوابش تنظیم میشه . پسر منم یه مدتی شبا بی دلیل گریه می کرد اما تا 2 ماهگیش بیشتر طول نکشید الان که 4 ماهشه شبا قشنگ میخوابه و فقط یه بار برای شیر بیدار میشه . فقط نذار تو رو تبدیل به پستونک کنه که وقتی بززگ تر میشه دیگه کلافه میشی یعنی دیگه ول کن نیست احساس کردی سیر شده از تویی دهنش بیار بیرون اگر گریه زاری کرد کوتا نیا بذارش روی پا تویی تختش اینطوری خیلی اذیت میشی سام عزیز و از طرف خالش ببوس
مامان آیدا
پاسخ
گریه هاش خخخییلی طولانی شده... اما متاسفانه منو پستونک کرده... پستونک هم نمی گیره.. در هر شرایطی اونقدر گریه می کنه. نه توی تختش می مونه نه حتی تو بغل قرار می گیره.. فقط شیر می خواد ...تا تخوره هم نمی خوابه و آروم نمیشه...دیشب از ساعت 2 تا 8 صبح مرتب گریه کرد.. چند بار بهش شیر دادم کاملا سیر بود ولی باز دهانش می چرخید.. آخر سر مجبور شدم بخوابونمش کنارم و خوابیده بهش شیر بدم... جفتمون با هم خوابمون برد.. به مامان می گفتم نمی خوابه.. بهم می گفت تو بلد نیستی .. بی تجربه ای.. همسری مریض بود و یک شب مامان اومد که به من ثابت کنه من بی دست و پا هستم... صبح باید چهرهاش رو می دیدی...من همش احساس می کنم شاید شیرم سیرش نمی کنه.. اما وقتی تو روز می خوابه و وزن می گیره دیگه نمی دونم مشکل چیه
مامان رعنا
30 بهمن 93 18:01
الهیییییی همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه درکنار سام کوچولو خدا سام رو واستون نگه داره دخترمنم دقیقا تا4یا5صبح بیداره و فقط که میخواد شیر بخوره خخخخخ
مامان آیدا
پاسخ
مرسی رعنا جون... همین آرزو رو برای شما و ایلای خشگلمون دارم... در مورد خصوصی راستش نه هیچ چیز واضحی وجود نداشت.. راستش اولش ترس بودو بعد درد و بعد هیچ چیز دیگه ای نبود.. بخودم که اومدم دیدم می تونم نفس بکشم و همه چیز تمام شده بود.. هنوز گاهی اون صحنه ها تو ذهنم که میاد تنم میلرزه
مامان فرخنده
1 اسفند 93 9:41
در مورد گریه هاش زیاد نگران نباش نوزادها اکثرا کولیک معده دارند وشبها این درد ها بیشتر میشه واصولا تا سه ماهگی این بیقراریها طول میکشه سعی کن دلش را ماساژ بدی یه خورده آروم میشه در ضمن شیرت هم خوب هست اگه خوب نبود وزن نمی گرفت . در مورد بچه هایی که پوستشون سفید هست خیلی حساس هستند ملیسا هم تا چهار ماهگی روی گونه هاش جوشهای ریز میزد و سرخ میشد ملیسا باورت نمیشه مردها که بوسش میگردند بیشتر میشد من که همش پماد دستم بود به صورتش میزدم. میبنی وقتی که مادر میشی دنیارا از یه زاویه دیگه میبینی همش دل نگرون بچه ات هستی اگه تا بدنیا اومدن بچه ات نسبت به بچه های دیگه احساسی نداشتی الان دیگه دلت برای تموم بچه ها میسوزه واین فقط بخاطر اینه که مادر هستی. امیدوارم آغوش هیچ زنی از بچه خالی نباش وزود زود دامن دوستات هم سبز بشه . چقدر نوشتم بوس برای مامان آیدا وسام ناز
مامان آیدا
پاسخ
واقعا همینطوره که میگی.. نادر که میشی انگار یه آدم دیگه ای میشی.. شبها که فعلا کاری از دستم بر نمیاد.. جز اینکه بعلش کنم.. ماساژش بدم که یکم آروم بشه.. در مورد صورتش هم اصلا نمی گذارم کسی ببوسه صورتش رو.. به گمونم از تماس پوستش با پوست من موقع شیر خوردن اینطوری شده.. البته دکتر گفت که حساسیت هست و یک شربت داده که دو شب هست دارم بهش میدم..هنوز خیلی تاثیرش رو ندیدم..خیلی صورتش زبر شده بچه تا توی موهاش هم رفته دونه ها..
رز
1 اسفند 93 21:09
سلام دوست خوبم از خوشحالیتون خوشحالم ممنون از ارزوی قشنگت ایدا جون من تو یه برنامه ی تلویزیونی دیدم که یکی از دلایل دل درد بچه ها اینه که مادرانشون شیر گاو میخورند اگه لبنیات مصرف میکنی یه چند روزی قطعش کن ببین گریه های شبانه ی بچه بهتر نمیشه ببخشید که این رو میگم میدونم که خیلی خسته میشی اما خوابیدنی به نینیمون شیر نده یه وقت خوابت میبره بچه خدای نا کرده تنفس براش سخت میشه . لحظات خوبتون مستدام
مامان آیدا
پاسخ
در مورد شیر امتحان می کنم ببینم بهتر میشه یا نه.. ولی خوابیده شیر دادن رو عجیب خودش هم اینطور بیشتر دوست داره.. البته منم کاملا هوشیار دراز می کشم و خودم رو به عقب متمایل می کنم که اگر هم خوابم برد به جهت عکس برم.. ولی حق با شماست باید حواسم جمع باشه
مامان رهام
2 اسفند 93 8:43
سلام آیدا جونم خدا رو شکر که داری بهتر می شی آیدا جونم شکم سام رو ساعت گرد دور نافش ماساژ بده طوریکه دستت به نافش نخوره در مورد جوشاش هم به نظر من دارو استفاده نکن، چیز مهمی نیست و مطمئن باش سام اذیت نمی شه، گناه داره شربت تلخ بهش می دی ، سام خیلی کوچولواا و این داروهای شیمیایی اذشتش می کنه ایشالا که همیشه در کنار هم همیشه شاد و سلامت باشین آیدا جون وقتی نوشته هات رو می خونم انگار احساساتم دارن باهام صحبت می کنن، راستش من اصلا دست نگارش و بیان خوبی ندارم و احساسم همیشه تو دلم می مونه، ولی این نوشته هات انگار زبان گویای احساسات من هم هستن، به همین خاطر حسابی لذت می برم از خوندشون
مامان آیدا
پاسخ
سلام مژگان جونم خانمی شما همیشه به من لطف داری... خیلی هم خوب و با احساس می نویسی منم کلی کیف می کنم وقتی پست چدید می گذاری.در مورد شربت هم این پسر شکموی من هر چی بهش بدی میخوره فقط داروی نفخ رو که بهش میدی یکم با زبانش ادا در میاره وگرنه حتی مولتی ویتامین بد بوو رو هم با لذت می بلعه... بعد هم جوش هاش قرمز و ملتهب شده ترسیدم چون من کلویید دارم رو صورتش بمونه..خیلی پوستش نازک و حساسه
ستاره
2 اسفند 93 9:04
عزيزم خدارو شكر .الحمدلله انشالله قسمت همه منتظرا بشه
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین
فافا
2 اسفند 93 10:35
آیدا جونم الهی گوارای وجودت بشه همه این حس های خوب. دل درد های گل پسری تا 1 ماه تا 40روز هستن ولی خوب میشن. الهی فداش بشم .
مامان آیدا
پاسخ
خدا نکنه. مرسی مهربونم.. انشاالله بزودی نصیب شما هم بشه
فرشته
2 اسفند 93 12:34
فقط مي تونم بگم خوشبحالت من كه كم اوردم احساس مي كنم شيطان درونم حلول كرده اصلا دوست ندارم سمت خدا برم كه چرا همه هر 5 خواهرم و همه دوستا با اقدام اول باردار بشن و اونوقت من ..... از ديدن زن هاي حامله عصبي مي شم و با دوستام كه حامله اند دوست ندارم حرف بزنن حتي خواهرم برام دعا كن از امتحان الهي سربلند بيرون بيام
مامان آیدا
پاسخ
فرشته جان مطمن باش خدا زمان و مکان مقررش یدونه از فرشته هاش رو برای شما می فرسته... من یقین پیدا کردم که فقط زمانش دست خود خدا.. بعد از کلی دارو و جراحی گریه و درد زاری دقیقا زمانی که منتظرش نبودم و با بدترین اتفاقاتی که میتونست بارها باعث سقط جنین بشه ، سام برای من موند و بزرگ شد و بدنیا اومد..زمانش و چگونگی اومدن این فرشته ها فقط بخواست و اراده خداست..من یقیین دارم درست زمانی که انتظارش رو نداری یه موجود دوست داشتنی کوچولو تو وجودت شروع به رشد خواهد کرد..شک نداشته باش.. بوجود قادر مطلق ایمان داشته باش ..او به همه چیز هایی که ما نمی دانیم آگاه تر است
مامان رعنا
2 اسفند 93 16:39
عزیزم ، خداروشکر که دیگه تموم شد دیگه بهش فکر نکن الان سام پیشته حسابی از این دورانش لذت ببر چون چشم روهم بداری بزرگ شدن و دلمون حسابی واسه اینروزا تنگ میشه
مامان آیدا
پاسخ
واقعا روز ها سریع می گذره.. آخر این هفته 1 ماه از حضورش می گذره
مهسا مامان نویان
4 اسفند 93 12:27
عزیزم با کلی تاخیر تولد سام خوشگلت مبارک قربونت برم بالاخره سختی ها تموم شد و روزهای زیبا رسید ماشالله به سام عزیزم مثل ماه میمونه ببوسش از طرف من امیدوارم بهترین روزهارو کنار هم داشته باشین
مامان آیدا
پاسخ
ممنون مهسا جونخدا نویان گلی رو برای شما حفظ کنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد