روزهای بهاری ما سه تا
دلم برایرنوشتن تنگ شده... زمان کافیدبرای خودم ندارم.. تمام وقت من رو برای خودت گرفتی.. هر روز که می گذره خوابت کمتر و کمتر میشه و من تا می خوام بکاری برسم شما بیدار میشی....هنوزرهم شبها خیلی بد می خوابی... متاسفانه گاز معده ات خیلی زیاده و خیلی مدت طولانی باید روی سینه ام نگه دارمت تا باد گلو کنی.. همین باعث شده که به بغل عادت کنی و به خوابیدن روی سینه....این یعنی تا ساعت 3 4 صبح شما رو بغل کردن و شیر دادن و دوباره بغل کردن شما... بعد هم ساعت 6 7 بلند میشی و بعدش خواب های نیم ساعته می کنی... همه توجه منو برای خودت می خوای... و واقعا اجازه نمیدی به هیچ کاری برسم... امروز دو ماه و ده روزت تمام شد..روز به روز داری خوردنی تر میشی... این دو ماه کلی اتفاقای رنگارنگ افتاده...کلی عیدی گرفتی.. هر جا رفتیم یه عالمه تحویلت گرفتن... پاپا جون عاشق شماست.. روزی دوبار میاد خونه ما که شما رو ببینه و با شما بازی کنه.. از همون ماه اول میل شدیدی به بلند شدن از جات داشتی...دیروز که پاپا جون دستهات رو تو دستش داشت شما با فشار خودت رو بالا کشیدی و نشستی و چند ثانیه لزرون ولی بزور خودت رو نگه داشتی و بعدش خسته شدی و پاپا جون کمک کرد که بخوابی.. عزیزم کلی ذوق کردم برات...پسرم شما بسیار پسر جنتلمن و با جذبه ای هستی.... از وقتی اومدی پیش ما دریغ از یه لبخند که دل ما رو آب کنه..... کلا خنده و لبخند تو کار شما نیست.... بالاخره امرور افتخار دادی و کج خنده ای به این خانواده بینوا نمودی....راستش خیلی تعطیلات خوش نگذشت ولی اونقدر سرگرم شما بودم که همه بد اخلاقی ها حرف و حدیث های بعضی ها رو از یک گوش رفته و از دیگری در کردم.... البته یادم نرفته ولی فعلا رها کردم... تا بموقعش عکس العمل لازم اعمال خواهد شد... جدیدا دستات رو کشف کردی و تا مچ تو دهنت می کنی.. ضمنا همیشه گرسنه ای.... وای یعنی بغیر تز وقتایی که خوابی تماما شیر می خوایی.. چند روز امتحان کردم و یه مقطع شیر خشک بهت دادم ولی فرقی نداره هر چی بهت میدیم می خوری و باز هم می خوایی....ماشاالله به شما.. بخور و زود بزرگ شو پسرم... گردنت رو دیگه می تونی نگه داری ولی خسته میشی ...عسلللللللم واکسن دو ماهگیت رو زدیم.. بابا که نیومد من و پاپا جون رفتیم... فدات بشم خیلی اذیت شدی .. منم نشستم و پا به پات گریه کردم.. بقدری بد زد آمپول رو که هنوز جاش روی پات بمبه شده و هر چی کمپرس می کنم جذب نمیشه..ااز دیروز یاد گرفتی با دهنت کف درست می کنی و باد می کنی...خخخ.. دیگه کاملا با چشم دنبال می کنی همه چیز رو و حرکاتت هدفمند تر شده... خدا رو شکر.. فقط خیلی بد اخلاق و غر غرو و کم خواب هستی... اونم دیگه هستی دیگه... هنوز منتظرم با صدای بلند برام غش غش بخندی.. وای کی میاد اون روز..
.یه عالمه عکس هات رو تو ادامه گذاشتم....
این منم و این سام
این سام وقتی از حمام در اومده
و این یکی
داریم میریم عروسی
عادت کردی روی سینه می خوابی
این عکس ها رو دختر عمه همسری توی عید گرفت و به ما هدیه داد
این عکس ها هم مال همین هفته ای هست که گذشت
این سبد پر از بیسکویت رو هم دختر عمه هنرمندم خودش درست کرده و برای شما گل پسر هدیه آورده بود
خوب گمونم کم کاری مامان جبران شد.. حالا تا بعدا بیام و باز عکس هات رو بگذارم.. اگر شما اجازه بدین