سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

کودکانه

دندان پسرکم

1394/5/27 1:53
نویسنده : مامان آیدا
526 بازدید
اشتراک گذاری

پسرگم دقیقا در 6 ماه و نیمگی اولین دونه برنج هاش در اومدند... کمی زود بود همه تعجب کردیم... چند روزی بود بیقراری های گاه و بیگاهت رو پای تغییر آب و هوا می گذاشتیم.. دیروز ولی طبق معمول مشغول گاز گرفتن من بودی موقع شیر خوردن که احساس کردم از همیشه دردناک تر شده ...نگاه که کردم دیدم بععللللله گل پسرم دندونش در اومده.... قربونت بشم هر چی می بینی می خوای گاز بزنی البته هر چی بجز دندونی های رنگارنگی که برات می خرم... حالا دیروز پاپا جون و آنا جون یک عروسک پلیشی برات گرفتند فعلا فقط اونو گاز می زنی.... بنظرم اینجا حالت خیلی بهتره.. حال منم بهتره... در کنار مامان بابا بودن واقعا کیف میده.. ولی شما از همه بیشتر داری خوش می گذرونی... موندم برگردیم تهران چکارت کنم پسرک ددری من... هر روز صبح ساعت 6 بیدار میشی و با منکلی بازی می کنی بعد من چون خوابم میاد و بغلت نمی کنم صدا در میاری که پاپا جون بیاد ببردت پیش خودش.. دیگه شما میری تو اتاق پاپا و آنا جون منم وقت میدی بی خوابی شبم رو جبران کنم... شما هم همراه پاپا جون میری با کالسکه بیرون و زیتون و سیمیت و پنیر تازه می خری کمی هم تو محوطه بازی می کنی و بر می گردی.. با سر و صدای زیاد مممم ممم کنان منو صدا میزنی و دست و پا زنون میپری بغل من.... یه وقتایی اذیتت می کنم و چشمام رو بسته نگه میدارم که یعنی من منوجه ات نشدم... خیلی حرفه ای قل قل می خوری و با دست به سینه من میزنی که یعنی شیر می خوام.. اگر بازم طاقت بیارم و نخورمت اون وقتا... لباسمو می کشی و سعی می کنی خودت رو هر جور که هست به غذا برسونی.. هر چند وقت یکدفعه هم به من نگاه می کنی ببینی که چشممام باز میشه یا نه.. بعد از یه پرس سیر شیر چرتی میزنی و بعد با هم میریم گردش تاااااااااا شب...  تو روز دو تا خواب طولانی داری و دو تا هم کوتاه تقریبا دستم اومده.. خدا بدادم برسه که این تغییر ساعت رو چطوری باید دوباره تنظیم کنم....مامانی آش دندونی باشه طلبت اینجا امکانات نداریم... الهه فدای بابایی بشم.. هر روز که زنگ میزنه میگه دندونش رو ببینم ولی مامانی هم معلوم نیست هم شما آروم نمیشینی که بشه دید... دلش برات یک ذره شده.. تو حرفاش کاملا مشخصه... راستش منم کمی دلم تنگ شده ولی اصلا دلم نمی خواد بر گردم.... یعنی اینجا خیلی حالم بهتره... همه چیز اینجا آروم تره.. زنده تره.. ولی چکنم باید بر گشت و زندگی کرد.. در اولین فرصت از پسرک با دندون عکس خواهم گذاشت


پسندها (1)

نظرات (6)

نیلوفر
30 مرداد 94 18:54
دندونهای گل پسری مبارک باشه آیدا جون. تا برنگشتی هرچه میتونی از بودن اونجا لذت ببر.
مامان آیدا
پاسخ
مرسی نیلوفر جون.. ولی تموم شد.. باید برگشت به زندگی.. خیلی خیلی سخت خواهد شد. یک ماهی خوردم و خوابیدم و استراحت کردم.سام هم خیلی به بابا و مامانم عادت کرده.. خیلی سخت خواهد بود... کاش می شد ایچ وقت بر نگشت
marzi
18 شهریور 94 10:00
خدا حفظش کنه. دامادش کنی الهی. آیدا چرا از سام عکس نمیذاری؟ 6 ماهش شده و تو 6 تا عکس ازش نذاشتی تو وبلاگش! خو میخوام ببینم شکل کی شده. چهره اش چطوریه؟
مامان آیدا
پاسخ
بگذار نی نیت بیاد ببینم چقدر زمان داری بیایی اینجا.. من شب به شب ساعت 2 3 شب با گوشی میام می خونمتون... برای عکس باید لب تاب بیادم و سایز عکسها رو درست کنم.. تا میام لب تابو باز کنم حضرت آقا بیدار شدن یا باید شام شب درست کنم تازه الان دیگه سام هم غذای مخصوص می خواد هر روز غدای تازه... این وسط خودم هم کار پروژه گرفتم یعنی شلوغم هااااااااآ.. ولی بزودی می گذارم
مامان سهند و سپهر
19 شهریور 94 10:23
سلام آیدا جووووونم کلی دلم براتون تنگ شده بوووود یکم خوندمتون آروم شدم ای جوووونم به این گل پسری . دیروز عکسشو توی یه جایی دیدم کلی ذوق زدم هزاااااااااااار ماشالا ماهه خدا حفظش کنه برات خب بیشتر بمون اونجا . نمیشه ؟ بهرحال غصه نخور خیلی ساده تر از اونیه که فکر میکنی از الان سخت به نظر میاااااد. مطمئنم.
مامان آیدا
پاسخ
سلام سلام.. خدبی مامانی گل...منم خیلی دلتنگتونمگل پسرا رو منم دیدم عکسشونو کلی ذوق کردم.. عکس جدید بگذار ببینمشون جنتلمن های منو... وای خیلی سخت بود ولی برگشتیم دیگه... تا رسیدیم هم اول من سرما خوردم بعد هم پسرک... داره آنتی بیوتیک می خوره طفلک نفسش در نمیاد..البته بهتر شده خدا بخواد پس فردا میره واکسن برنه... نمی شد بیشتر موند مامانی همسری اینجا تنها بود اونم که میدونی .. قبلا برات گفته بودم.. به هر حال زندگی ادامه داره....
marzi
21 شهریور 94 11:38
حالا بخاطر من یه عکس بذار ببینم خوشتیپه یا نه؟ کاش نی نی من بیاد. وبلاگ نویسی پیشکش. حالا همین طوری بگو قیافه اش شبیه خودته یا باباش؟ زن گیرش میاد؟
مامان آیدا
پاسخ
میاد انشاالله 9ماه دیگه..چشم عکس هم فردا انشاالله بزودی می گذارم... کپی منه... با بچگی های من مو نمی زنه.. ولی جالب اینه که وقتی با باباشه حالت های از باباش رو هم داره... ببینم میشه امشب عکس آپ کنم
فرشته
22 شهریور 94 13:35
سلام آيداجوب خوبي داماد من چطوره؟ خخخخخخ آيدا جان يه راهنمايي مي خاستم شما همسرت مشكلي نداشت؟ اگه يادت باشه منم پلي كستيكم و اين ماه مي خام اي يو اي كنم برام دعا كن انتظارم تموم بشه ويه سوال ديگه شما براي زيفت با دارو امپول چند تا تخمك داشتي؟ و آخريش مشكل كم بودن ضخامت اندومتر هم داشتي؟ بخشيد
مامان آیدا
پاسخ
سلام فرشته جان خوبی.. چرا همسر من مشکل تعداد و سرعت اسیپرم داشت.. هر دو تامون دارو مصرف می کردیم ما.. زیفت هم 16 تا تخمک قابل استفاده داشتم که تو سه تا بسته فریز کردن.. اندومترم خوب بود مشکلی نداشتم.. فرشته جان چرا ای وی اف نمی کنی. خانمی همه دردسر ها رو می کشی شانس ای وی اف بالاتره خوب
فرشته
25 شهریور 94 14:06
پس معجزه شد طبيعي باردار شدي دكترم گفت شايد اي يو اي بگيره سرعت اسپرم همسرم خيلي كمه 3 هست
مامان آیدا
پاسخ
فرشته جان بازم خودت میدونی ولی من بودم ای وی اف می کردم.. این همه دارو و این همه انتظار با شاید که نمیشه ادامه داد.. البته بازم خواست خداست ای او ای رو امتحان کن به امید خدا که می گیره... دردمورد ما که واقعا معجزه شد انشاالله که برای شما هم خیره.. سرعت اسپرم همسری 0 بود با دارو کمی بردنش بالا ولی تعداد اسپرم ها هم خیلی پایین بود.. برای زیفت دکتر می گفت بزور تونسته بگیره
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد