در استانه یک سالگی***
در استانه یک سالگی*** مامان:سام بیا آب بدم
سام: بابا بابا
مامان ذوق مرگ: سام بگو بابا!!!!
سام: آبببووووو. آبووو.. د د د
مامان ضد حال خورده: حداقل یه مامان بگو
سام: مععععع معععع
مامان دوباره گول خورده:ای عسلم..بعبعی میییگگه؟ !!!
سام: ما ما
مامان:اصلا ولش کن مامانی.. دست دسی کن!!
سام: دس دس " دستا می ره بالا و دست می زنه"
مامان یه نفس راحتی میکشه
سام: د د بات "یعنی بریم دردر بای بای"و باز دستهایی که داره بای بای می کنه و یک مامان ذوق مرگ که خودش رو کنترل می کنه نخوره پسرک رو!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
مامان آیدا
نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده
داشتم میخوندم اشکم در اومد
فدای سام قشنگم
شیرین زبون عزیز 
هرچند جز پروفایلت هیچ عکس دیگه ای ندیدم
ندیده قشنگه
خیلی باحال بود.
خوبی آیدا جون؟ یاااااااادش بخیر پارسال. یادته؟ وقتی باردار شدی! دوران بارداریت.
خداروشکر که بالاخره به آرزوت رسیدی.
چقد دلم واسه دوستای بلاگفا تنگ شده. نمیدونم کجان و چیکار میکنن. اغلبشون مادر شده بودن. چقدر دوست داشتم عکس بچه رویا رو ببینم.
حیف.