سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

کودکانه

لاپراسکوپی

1392/7/28 10:58
نویسنده : مامان آیدا
886 بازدید
اشتراک گذاری

 جمعه رفتیم برای لاپراسکوپی!!!

از دو هفته قبل برای 5 شنبه کلی مهمون دعوت کرده بودیم.تولد همسری بود و یه عالمه باید کار می کردیم.نمی شد دیگه کنسل کرد!!! دکتر گفته بود که شب از 10 به بعد چیزی نخور و فقط هم سوپ بخور!!!!

از صبح 5 شنبه بدو بدو کارامو کردم یه عالمه غدا درست کردم و خونه رو مرتب کردم تا شب .دیگه به قدری بوی غذا بهم خورده بود که نمی تونستم هیچی بخورم!!! تو دو روز قبلش هم دکتر دو تا قرص  حالت مسهل داده بود که معده من رو تخلیه کنه.خلاصه تشنه و گشنه (چون آب هم نباید می خوردیم از شبش) جمعه صبح رفتم برای عمل گفته بودن ساعت 9 عملت می کنن!!!!!!!!!!!!!!!!!  از 7 ما رو بردن تو اتاق ریکاوری و لباسامون رو عوض کردن.نوید دو تا اتاق عمل داره .معمولا یکی مال لاپراسکوپی و یکی هم زیفت هست.ما رو به ریکاوری اتاق عمل یک بردن یه کلاه و یه لباس سفید که پشتش باز بود.وارد اتاق که شدم  حدود 12 تا خانم دیگه هم اونجا بودن.ساعت الان 9 شده بود. از مانیتور هم عمل دکتر را داشت نشون می داد. اولش نشستیم و دعا خوندیم و گوسفند شمردیم ...بعد دیگه یواش یواش دونه دونه مثل برگ خزان از حال رفتیم.ساعت حدودا 1 بود که یکی از خانما  از شدت گرسنگی و تشنگی از حال رفت. یه پرستاری اومد و بهش سرم زد و بردش که بخوابه!! بقیه هنوز یه جونی داشتن.ساعت 2  5  6 نفر مارو بردن اتاق 2 پیش زیفتی ها.چون تعدادشون کم شده بود. یادم رفت بگم دکتر یکی در میون عمل میکرد یکی زیفت و یکی لاپرا!! اونجا کلی گپ زدیم. یکی از خانم ها کرمانشاهی بود. بچه اولش را هم از دکتر 8 سال قبل داشت و برای دومی اقدام کرده بود. کلی با هم گپ زدیم دستور غذا رد و بدل کردیم!!! آخه من آشپزی خیلی دوست دارم و خیلی هم شکمو هستم!!

یکی دیگه از مازندران آمده بود و تااون موقع 5 بار زیفت و آی وی اف کرده بود.امیدوارم ایندفعه براش جواب داده باشه!! یه خانمی از شدت آمپول ها هایپر شده بود و درد زیادی زیر شکمش داشت. خلاصه تا 2 اینطور ها اونجا بودیم که دیگه من میگرنم عود کرد و به پرستار گفتم که حالم بده.ما رو بردن به اتاق یک و دیدم 3 تا تخت تو اون اتاق بود. ما 8 تا خانم بودیم.همه از حال رفته.!! به همه سرم زد و خانم ها دو تا یکی رو تخت ها خوابیدن.

من و یکی دیگه هم روی صندلی ولو شدیم. برای تغییر روحیه جمع سعی کردم یکمی محیط رو عوض کنم شروع کردم شوخی کردن در مورد وضعیتمون و مطب و این چیزا!!یکمی حال همه بهتر شد.اونا هم پایه بودن حوصله همه سر رفته بود.خلاصه کلی خندیدیم.من آخرین نفر بودم که دکتر عملم کرد ساعت 7 بعد از ظهر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! دیگه چیزی ازم نمونده بود.

تا رفتم داخل اتاق یکسری خانم های جوان بودن بهشون گفتم گمونم منو یادتون رفته بود!! چون عمل قبل از من که دکتر داشت انجام می داد عمل سختی بود و من داشتم از توی مونیتور می دیدیم. صدای دکتر رو شنیدم که می گفت به عنوان آخرین عمل امروز عجب عملی بود!!!! همونجا تو سالن داد زدم دکتر من من!!!! منم هستماااااااااا!!

بعد از عمل هم هنوز منگ بودم که احساس کردم یکی داره بهم لباس می پوشونه!!! و از پله ها می بره پایین.اونجا بود که همسری  و مامانم و خواهرم رو دیدم.طفلکی ها  کلی از صبح علاف شده بودن. باز من کلی با خانم ها گپ زدم اون بندگان خدا که همینطوری تو سالن منتظر نشسته بود. خلاصه همسری رفت پولا رو داد و با دکتر هم صحبت کرد و اومد منو آزاد کرد. کل دو روز بعدش من تو خواب بودم و هیچی یادم نمی یاد.

تو این بین چون تولد همسری بود مامان شوهر زنگ زده بود که ما داریم میایم خونتون!!! ماهم به کسی نگفته بودیم که میخوام عمل کنم. همسری گفت ما نیستیم اما مامانش گفته بود خوب پس ما فردا میام!! برای همین همسرم به مامانش گفته بود آیدا داره جمعه یه عمل روده می کنه!!!!!!!!تعجب اونا هم جمعه گفته بودن بگو کدوم بیمارستانه که ما باید بیام پیشش!!!! تصورش را بکنید!! خلاصه یکمی از دستمون دلخور شدن چون همسرم آدرس نداده بود و گفته بود آیدا نمی خواد شما اینطوری ببینیدش!!!!

هزینه های عمل حدود 4 میلیون تومان شد

هزینه عکس رنگی 170 تومان

نوار قلب و تست ورزش و.. 55 تومان

هزینه آزمایش من و همسری 275 تومان

تست اسپرم همسری حدود 120 تومان

در کل با لاپراسکوپی حدود 5 تومان هزینه من شد تا اینجا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد