سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

کودکانه

چکاپ ماه ۶

1393/8/27 14:57
نویسنده : مامان آیدا
527 بازدید
اشتراک گذاری

مطب دکتر مثل همیشه شلوغ بود..منم البته دیر رسیدم حدود ۸.۳۰ رسیدم به مطب.طبق معمول هم خانم موحدی منشی دکتر بدون اسم برگه رو بدستم داد..اول جا نبود کنار خودش نشستم...خخخخ منو به اسم کوچیک صدا می کنه همیشه ولی امروز یک جور بامزه ای فامیلی رو صدا می کرد بدون هیچ رسمیتی...... یادتونه تو مدرسه چجوری دوستامون رو صدا می کردیم..مثلا نظری!!!!کتابتو بده.......حبیب یه دقیقه بیا....خنده اونم امروز اینطوری صدا می کرد منو...بعد که جاخالی شد رفتم پیش بقیه نشستم و کلی گپزدم با خانمها.....خوب بود چسبید کلی.... دکتر ایندفعه خیلی دقیقتر معاینه ام کرد.....تا خوابیدم بهش گفتم خانم دکتر به یه عالمه حرف های خوب نیاز دارم.... خیلی الان حرف های مثبت نیاز دارم..... این دکتر ما خیلی کم حرفه... خلاصه گفت چی بگم بهت..گفتم یکم از بچه بگین خوبه..سالمه...سر جاشهههه...   قدش و وزنش...... خخ خندید و گفت قدش که همینطور پیش بره حسابی قد بلنده نسبت به ماهش...بعد نگاهی به من کرد که پاهام از تخت زده بود بیرون و گفت... از مامان و بابای به این بلندی انتظار کوتوله که ندارینیشخند ما هر دو مون خئب حسابی بلندیم....من ۱۷۱ ام همسری هم ۱۹۵ زبان خانواده ها هم همه قد ها درازهزبان بعد هم گفت وزنش یکم زیاده بچه که برای انسولینه.....بهم قرص تهوع داد و پیشنهاد داد برای دونه های روی پوستم یه دکتر متخصص عفونی برم که مطمئن بشیم عفونت نیست.. گمونم یادم رفته بود بنویسم.. تمام پشت و گردنم پر از دونه های قرمز شده من خودم دوتا حدس زدم.. یکی کاناپه ای که می خوابم مخملی هست و جنسش نایلونه احتمال دادم که پوستم حساس شده ..احتمال بعدی هم انسولین بود که چون زمانش برابری نمی کرد عملا بیخیال شده بودم..عفونت بعید میدونم ولی به هر ترتیب برای دکتر وقت گرفتم..... خدا رو شکر همه چی خوب بود فقط یک کم کم آبم که اونم بخاطر همین اوضاع و احوالم بوده و گفت تا می تونم آب بخورم..... فعلا بطری آبو بغل کردم.. هنوز معده ام اذیت می کنه ولی کم کم غذا می خورم و کمی حالم بهتره...خدا خیرش بده مامان شوهر  جان رو..دارم میرم کرج تا آخرهفته بعدش ببینم اوضاع و احولات چطوری میشه...... ملاقاتهای ماهیانه واقعا مثل آب روی آتش می مونه...خیلی حالم بهتره واقعا....ندیدمت ولی صدای تند تند قلبت آرامش قلبم شد..... ۳ هفته دیگه با بابایی می ریم داپلر که بابایی هم شما رو ببینه.....ه آزمایش کامل هم باید بدم.... میشه لطفا همه چی نرمال باشه؟!!!!  امروز یه خانمی اونجا بود که بچهاش بدنیا اومده بود توی بیمارستان طوس.... بعد از ۶ روز گفته بودند بچه مرده..... نه مدارک پزشکی و نه فیلم اتاق عمل رو به مادر پدر نداده بودند....بعد از اون هم  دیگه بچه دار نشده بودند و اومده بودند پیش دکتر.... خیلی دلم سوخت.... خیلی غصه خوردم راستش خودم رو گذاشتم جای اون نفسم بند اومد ....خدا برای هیچ خانواده ای نخواد واقعا...خیلی وحشتناکه....هی می خواستم اینو ننویسم ها ولی تو دلم مونده بود و اذیتم می کرد گفتم ننویسم همینطور بغض گلوم می مونه.... 

 

پسندها (2)

نظرات (9)

marzi
27 آبان 93 16:46
آیدا من حدس میزنم تو به ماده ای آلرژی داری که یهو اینطوری شدی. مخصوصا که میگی دونه زدی. اون دکتر عفونت رو برو و یه دکتر آلژی هم برو. خیالت که راحت شد بعد برو کرج. خب!!!! خیلی پیگیر این مشکلاتت باش. دکتر زنان که همه چی رو نمیدونه. پیش متخصصهای دیگه هم برو.
مامان آیدا
پاسخ
بعید نیست اصلا..یکشنبه وقت گرفتم از دکتر....
مهتاب
27 آبان 93 18:16
خدا را شکر که بهتری و همه چیز خوب بوده...این حرف اخری را که خوندم دلم یه جوری شد... انشالله که خدا خیلی زود بچه اون خانواده را بهشون برگردونه خیلی سخته خیلی
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله واقعا سخته.....
مامان فرخنده
28 آبان 93 7:37
خب خداروشكر كه همه چي خوب بود والكي هي حرص ميخوردي ميگم دنبال عروس قد بلند خواستيد بگرديد مليسا قدبلنده الان هم كه مده دختر بايد چند سال بزرگتر ازپسر باشه] واي از روزي كه تو بخواي بشي مادرشوهر البته تو از اون مادرشوهرهاي خوب هستي خونه مادرشوهري هم خوش بگذره واي كه چقدر دلم براي اون پدر ومادر سوخت خداوند هيچ پدر ومادري را از طريق بچه هاشون امتحان نكنه اين دعاي هر روزه منه
مامان آیدا
پاسخ
عزیز دلمه عروسک من.... قربون قدو بالاش بشم نفس خاله اشه.... ولی راستش رو بخوای من مادر شوهر خوبی نمیشم فرخنده جون هنوز نیومده بهش فکر می کنم حتی با همسری هم سامم رو تقسیم نمی کنم... همش مال خودمه... وای به اینکه عروس بخوام بگیرم شرمنده ام ولی ملیسا گناه داره ..عزیز خاله اشهه حیفه مادر شوهر حسودی مثل من گیرش بیاد
مامان رهام
28 آبان 93 8:16
سلام آیدا جونم خدا رو شکر که همه چیز خوب بوده ایشالا مسیر باقی مونده هم به خوبی و سلامتی طی می شه کرج هم خوش بگذره بهت، خیلی کار خوبی کردی آیدا مراقب خودت و کلوچه خاله باش
مامان آیدا
پاسخ
مرسی مژگان جونم انصافا هوای کرج قابل مقایسه نیست با تهران
سودابه
28 آبان 93 11:04
خدا رو شکر که حال نى نى جان خوبه و تو هم خوبى ماشاالله ... به همتون که قد بلنديد ان شاء الله که اون دونه ها هم چيزى نيست و همون حساسيته ... خواهشا آيدا جون تو ديگه غصه مردم رو نخور فعلا ايشالا خدا هواى اونا رو هم داره تو به خودت و نى نى فکر کن کرج خوش بگذره
مامان آیدا
پاسخ
مرسی خواهر جونم خدا رو شکر نی نی خوبه ولی من خیلی جالب نیستم.... بزور سرم و قرص معده سر پام متاسفانه.. ولی اشکال نداره نی نی خوب باشه ۳ ماه که سهل عین ۹ ماه هم حاضرم اینطوری بمونم
فافا
29 آبان 93 11:14
خدایا شکرت که آیدا جونم داره خوب میشه. عزیزم بشه اون نی نی سرو قامت ! الهی قربونش برم که دیگه چیزی نمونده تا روی ماهش رو ببینیم. خیلی دوستت دارم آیدا جون . انشالله این ماههای آخر رو به خوشی و سلامتی طی کنی و نی نی بپره توی بغلت عزیزم.
مامان آیدا
پاسخ
عزیز دلمیایشاالله همین روز ها عزیز دل تو رو هم ببینیم
ادی
30 آبان 93 1:20
خدا رو شکر که این شاخ شمشاد حالش خوبه‌.ایشالله همیشه حالش خوب باشه و صد البته حاله مامانه گلش.شهر ما هم بهت خوش بگذره... کاش میشد ببینمت قلنبه
niloofar
1 آذر 93 12:04
خدا رو شکر که همه چی خوبه آیدا جون. نگران این دونه ها نباش. احتمالا از حساسیته.خیلی اتفاقها ممکنه تو بارداری و زایمان بیفته ولی تو به هیچ اتفاق بدی فکر نکن. آدم خیلی چیزهای ناراحت کنننده میشنوه. سعی کن فکرت و زیاد مشغول نکنی. انشااله باقی راه و هم به سلامتی بگذرونی
مامان آیدا
پاسخ
انشااللهه.. مرسی نیلو جونم..ارغوان گلی رو بببببوووس
میترا
30 آذر 93 15:24
سلام دوست نی نی وبلاگی . مهران کوچولوی من تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده خواهشا بیایید بهش رای بدیدشماره 1000891010 به کد 46 یادتان نرود
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد