سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

کودکانه

دونه های قرمز بی ریخت

1393/9/3 22:29
نویسنده : مامان آیدا
616 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای مهربونم..

ما خوبیم.... خدا رو شکر اون حال های بد بد خیلی کم شدند... الان فقط رفلاکس شدید معده ام مونده که بلطف رانیتیدین قابل تحمل شده.... کمر دردم هم خیلی خیلی بهتر شده.. خیلی خسته می شم شروع می کنه....

دیروز برای دونه های قرمز رفتم دکتر... عجب دکتر خوشتیپی هم بودنیشخند خوش برخورد و خوش اخلاق و خوش قد و بالا... بچشم برادری نیشخند بعد از  معاینه دونه ها حدس خودم رو تایید کرد... یعنی گفت به احتمال زیاد دونه های در نتیجه بارداریه ...بیشترشون در محل هایی هستند که روشون می خوابم.... و این باعث شده که دونه بزنم.. گفت عمدتا سفید پوست ها این اتفاق براشون می افته... یه محلول  بهم داده که روشون بزنم... بعد هم گفت جایی که میشینم یا می خوابم پارچه نخی بندازم و هر روز عوضش کنم... در ضمن یه حدس یکم خطرناک تر  زد.... گفت ممکنه هم یه میکروبی به نام استات فروس باشه... گفت که چون من دیابتی هستم ممکنه این میکروب ایجاد شده باشه و اگر این باشه همون انسولین باعث میشه میکروب بره توی خون... برای همین تست داد که مطمن بشه... البته گفت که اگر اونم باشه خطرناک نیست و دوره درمان داره که تو بارداری هم مشکلی نیست درمانش و فقط برای اینکه جاهاش نمونه باید زودتر درمان بشه...

امروز رفتم تست رو دادم بازم یه دوره کامل آزمایش های ماه هفتم رو هم دادم.... موندم خون مونده برای من... بعد هم رفتیم خیابان بهار و یه دل سیر خرید کردم... تخت کنار تختمادر رو گرفتم...یه عالمه خورده ریز هم خریدم و کیف کردم... خیلی چسبییید... الهییییییی که تجربه این روز ها نصیب همه شما دوستای گلم بشههه... هر روز که بلند میشم دعای هر روزم برای همه دوستانم تجربه این روز هاست...خیلی دوستون دارم  قلب

 

 

پسندها (2)

نظرات (13)

مامان فرخنده
4 آذر 93 8:34
پس توي خيابون بهار كلي حال كردي من كه هردفعه ميرم اونجا براي مليسا خريد ياد خريد سيسمونيش مي افتم كه با حميد خريد ميكرديم وچه قدر زود ميگذره الان ديگه كم كم بايد خودمو براي سيسموني نوه ام آماده كنم واي خدا كنه همچين روزهايي را ببينم در مورد دونه هاي قرمز هم همون حدس خودت درست تر هستش نگران نباش مواظب خودتون وسام جون باش كه كلي لحظه شماري دارم ميكنم كه عكسش را بذاري توي وبلاگ
مامان آیدا
پاسخ
عزیزم دومی رو بیار همملیسا تنها نباشه هم یه عالمه باز کیف کنی نه نگرانشون نیستم یعنی از اول هم مطمئن بودم چیز مهمی نیستن ولی قیافه اشون زشته برای همین هم رفتم دکتر
فافا
4 آذر 93 10:45
حدارو شکر که بهتری. قربون دل مهربونت بشم که همیشه یاد دوستای منتظرت هستی. الهی این شاه پسر سالم بیاد توی بغلت و یه عالمه از دیدنش کیف کنی و همه چیزهایی که براش میخری رو توی تنش و توی دستاش ببینی.
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین.. عزیز دلمی من همیشه بیاد همتون هستم..... هیچ وقت روز های خودم رو یادم نمیره فافاجون و آرزو می کنم خدا روز های انتظار همه دوستای عزیزم رو کوتاه و کوتاهتر کنه
مامان رهام
4 آذر 93 12:30
خدا رو شکر که حالت بهتره آیدا جونم سام عزیزم خریدات مبارکت باشه آیدا عکس وسایل سام رو بزار، بعدا که به دنیا بیاد فرصت نمی کنی یااااخب ما هم دلمون می خواد ببینیم خب
مامان آیدا
پاسخ
سرویس خوابش بیاد عکس میگذارم.یکم اینجا روم نمیشه ولی برای خودش خاطره می مونه حالا سرویسش بیاد می گذارم
مهتاب
4 آذر 93 15:05
سلام عزیزم خدا را شکر که بهتری .... خریدات هم مبارک باشه انشالله که به سلامتی ازشون استفاده کنید ... نگران دونه ها هم نباش انشالله که چیز مهمی نیست مواظب خودت و سام گلم هم باش
مامان آیدا
پاسخ
سلام ..مرسی عزیزم..علیرضای نازنین رو ببوس
سلام
5 آذر 93 14:52
سلام مامان خانم خدا قوت مبارک باشه مامانی انشاالله خرید کت شلوار دامادی سامی جون به نظر من که یک مامان با تحربه هستم زیاد نباید برای بچه ها خرید کرد چون وقتی بیان می بینی ای وای مثلا اصلا دوست نداره توی تخت کنار مادر بخوابه دوس داره توی بغل مامانیش بخوابه اون موقع اون تخت بلااستفاده میشه مثل پسر من که اصلا توی تختش نخوابید باید حتما توی بغل خودم باشه . یا خیلی نباید لباس گرفت من این اشتباه رو کردم حالا پسرم خیلی از لباساشو دوس نداره وقتی تنش میکنم هی جیغ می زنه تا در بیارم از تنیش . شدم یک مامان پشمیون از خرید
مامان آیدا
پاسخ
سلام مامان مهربون منم زیاد لباس نمی خرم چند تا چیز های ضروری می خرم.. میدونم بعد که بیاد هم خودم هماین مامان بزرگا مرتب می خوان لباس بخرن براش... ولی تخت رو دیگه خریدم... باید عادتش بدم چون تو تخت خودم نمی خوابونمش خوبی این تخت ها اینه که چرخ داره هر جا بخوام می کشونمش و با خودم می برم.. باید عادتش بدم به تخت وگرنه به هیچ کار خودم نمی رسم که اما حق با شماست خرید زیاد فایده نداره.. اکثر چیز ها رو گذاشتم وقتی اومد بسته به نیاز تهیه کنم.. البته اگر مامانم بگذاره آخه فامیل ما یکم ندید بدیده تو بچه کوچیک... کوچیکترین بچه فامیل الان ۱۷ سالشه و بچه کوچیک ندیده ایم هممون... اینه که کلی ذوق خرید دارند
سودابه
9 آذر 93 2:43
تقديم به مامان آيداى عزيز مبارکککککککک باشه خريدهاى نى نى سام عزيز
مامان آیدا
پاسخ
مرسی خواهر جونم
مامان رهام
10 آذر 93 8:00
سلام آیدا جون خوبی؟ کوچولوی خاله خوبه؟ اوضاع و احوال رو به راهه؟
مامان آیدا
پاسخ
سلام مژگان جونم... خوبیم خدا رو شکر ... شما خوبی.. رهام گلی چطوره
فرشته
15 آذر 93 14:30
هر وقت اين وبلاگ و باز مي كنم از نور معجزه اي كه داره چشمام و مي بندم و يه حسي از درونم فرو مي ريزه و ميگه فرشته هيچ برگي از درخت نمي افته مگه اينكه خدا بخاد
مامان آیدا
پاسخ
فرشته جان واقعا همینطوره من هر روز اینو با خودم تکرار می کنم.هر روز
مامان فرخنده
16 آذر 93 7:44
سلا .م به مامان آيدا گل خوبي سام جون خوبه چه خبرها ديگه ميبينم كم كم داري تنبل ميشي و دير آپ ميكني اتاق گل پسر آماده نشد عكسهاش را بذاري مواظب خودتت و پسر طلا باش دلمون برات تنگيده هوارتا بقول مليسا دوشت دالم
مامان آیدا
پاسخ
سلام فرخنده جونم خوبی..همه چی خویه.. هستم راستش خیلی خبری نیست.. روز ها توی خونه ول می چرخم ..یکم زندگی کسل کننده شده برام. منتظرم هفته دیگه برم سونو و بعد بنویسم.اتاق هم نصفه نیمه حاضره ولی پزده هاش هنوز حاضر نیست..حوصله ندارم بشینم سرش.. یعنی حس چرخ خیاطی ندارم حالا حاضر بشه حتما عکس می گذارم که بمدنه برای سامم...قشنگ شده اتاق خودم دوست دارم..عروسک خوشگل من رو حسابی ببوسش منم خیلی دوستون دارم
مامان مژگان
16 آذر 93 10:52
سلام آیدا جونم خوبی؟ کلوچه من چطوره؟ اومدم بگم یه هفته دیگه می تونید یه جشن سه نفری برای ورود به هفت ماهگی سام عزیز بگیرین شنیده بودم که قدیمیاا تو این موقع یه جشن کوچیک می گرفتن ، چون تمام بخش های بدن نی نیا با ورود به هفت ماهگی کامل می شه و آماده به دنیا اومدن می شن ، من خیلی از این رسم خوشم اومد و یه جشن 3 نفره گرفتیم خیلی هم خوش گذشت گفتم به شما هم پیشنهاد بدم ایشالا که این 3 ماه باقی مونده هم به خوبی می گذره و سام عزیز با سلامتی به دنیا می یاد
مامان آیدا
پاسخ
سلام مژگان جونم خوبیم ما خانمی من 6 ماهم دو هفته است تمام شده الان تو ماه 7 هستم .هفته 31 بارداریم یعنی هفته دیگه که تمام بشه هفت ماهم تمام میشه و میرم تو ماه هشت .سام بهمن میاد دو ماه و هفت روز دیگه من 40 هفته ام تمام میشه. همسر بنده الان بهش بگم میگه ما هر روز داریم جشن می گیریم ولی متشکرم از پیشنهاد.. دای من حسابی دلم برات تنگ شده.. این طرف ها نمیایی؟!!!!
مامان رهام
17 آذر 93 8:27
آخ آخ این چه هواسی من دارم فکر کردم 6 ماه و دو هفته یعنی تو 6 ماهی نگو تو هفت ماهیایشالا که این دو ماه هم به سلامتی بگذره آیدا جونم طبیعی که نمی خوای زایمان کنی؟ اگه سزارینی باشی دقیقا دو ماه دیگه وروجک خاله می یاد تو بغلت، چون یکی دو هفته زودتر بچه رو به دنیا می یارن[قلب .
مامان آیدا
پاسخ
عزیزمی راستش دلم می خواد تا هفته آخر نگهش دارم. از طرفی دلم غش میره برای زودتر دیدنش... انشآلله این دو ماه هم بخیر و خوشی بگذره و سلامت باشه حالا دو هفته کمتر و بیشتر رو با هاش کنار میام
مهتاب
17 آذر 93 23:18
سلام ایداجون نیستی خانمی؟ خودت و گل پسرت خوبید؟
مامان آیدا
پاسخ
سلام مامان مهتاب عزیز .. خوبیم ما اینترنت نداریم ..میام سر فرصت
نی نی انتظار
18 آذر 93 9:01
مامانی مواظب خودت باش خیلی التماس دعا دارم
مامان آیدا
پاسخ
محتاجیم به دعای دوستم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد