سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

کودکانه

روز های پر از علامت سوال

1393/10/11 12:16
نویسنده : مامان آیدا
639 بازدید
اشتراک گذاری

این روز ها پر سوالم.. چی میشه.. چجوری میشه.. تو حالت خوبه.. آسیبی بهت وارد نشده.. من حالم خوبه.. آنزیمها چی میشن.. تو کی میاییی.. سالم میایی.. نکنه بلایی سرت بیاد.. کمرم تحمل داره... قندم در چه حاله... مهمتر از همه تو کی میایی.. فردا... هفته دیگه...  5 هفته دیگه... هیچکدومشون جواب ندارند...با خودم میگم خوش بحال مامانامون... اصلا دوران بارداریشون این همه دکتر و دوا و سونو هم نبوده.. حتی نمی دونستند بچه پسره یا دختر.. شاید بزرگترین دغدغه اونها همین جنسیت بوده.. نمی فهمیدند قند چیه..آنزیمهای کبدی چه مرگشونه... حالا ما هر روز هزار تا آزمایش میدیم و بالاخره از توی یکی از این همه یه دردی پیدا میشه...راستش بعد از این همه پستی و بلندی کلمه خسته شدم خیلی زشت بنظر میرسه... ولی ته دلم که می تونم بگم خسته شدم.. یک روز در میان آزمایش خون ازم می گیرند رگهای دستم خشک شدند آنقدر سوزن فرو کردند... آنزیمهای کبدی رو زیر عدد خطر رساندند.. بیشترش رو مدیون همسری و خودم هستم تا دکتر ها... تمام غدا هایی که می خورم آب پز و بخار پز هست.. هیچ نوع چربی ای مصرف نمی کنم.. نمک و شیرینی کاملا حذف شده... فشارم در حد مرگ پایینه.. و مرتب سر درد دارم بخاطر افت فشار.. تو این هفته گذشته 1 کیلو وزن کم کردم که البته دکتر عارفی از این وضعیت ناراضیه ولی میگه بهتر از زایمان زودرسه...  فعلا وضعیت کبدم رو رو رنج زیر خطر نگه داشتم ولی یک روز در میون آز میدم که اگر بالا بره باید زودتر زایمان کنم... کمرم هم که بد بود بدتر هم داره میشه.. دردها رهام نمی کنند.. هفته دوبار هم میرم nst وضعیت گل پسری خدا رو شکر خوبه... حرکاتش و ضربانش عالیه... حتی اونقدر ناقلاست که نوار قلبش رو نمی تونند درست بگیرند مرتب جا عوض می کنه.. خدا رو شکر که تو حداقل حالت خوبه.. تو خ ب باش من همه اینها رو تحمل می کنم.. قندم هم خوبه و دکتر کبدم هم مرتب تاکید می کنه که مواظب باش بالا نره چون اون خودش آنزیم هام رو جابجا می کنه... نمونه برداری از کبد بلطف پایین اومدن آنزیمها انجام نشد..خیلی خوشحال شدم.. انگار یک بار سنگین از روی دوشم برداشتند... تو این میون تکون های قشنگت آرامش قلبمه.. نمیدونی وقتی حرکت هات کم میشه من چه حالی میشم.. اونقدر این مدت دکتر ها به من استرس دادند و اعصابم رو داغون کردند که بشدت رو تکون هات وسواس پیدا کردم.. حرکت هات شده لالایی قلبم.. تا کم میشه دیوانه میشم.. همسری رو کچل می کنم که بلند شه بریم بیمارستان.. خخخخ دیشب بعد از اینکه تمام روز بقط مثل یه ماهی کوچولو گاهی لیز خورده بودی تو دلم بابایی نشسته بود کنارم و دستش رو رو شکمم گذاشته بود و با هات حرف میزد.. خخخ التماس می کرد که بابایی دو تا لگد به این مامانت بزن نفسش بند بیاد وگرنه نصفه شب هر دومون رو زا براه می کنه...چه کنم دست خودم نیست... خیلی خیلی خسته شدم.. ترس از دست دادنت یک لحظه رهام نمی کنه.. هر چند که خودم مرتب با خودم تکرار می کنم که تو ماندنی هستی و خدا محافظ هر دومونه.. ولی اونقدر اعصابم بخاطر این روز ها تحریک شده است که نمی گذاره خودم رو جمع جور کنم.... بلطف خدا این 4 5 هفته هم بگذره... هفته دیگه مامانم میاد و شاید یکم بهتر بشه اوضاعم.. حداقل تو خونه تنها نمی  مونم که فکر و خیال بسرم بزنه این همه... دوستان خیلی خسته ام برام دعا کنین خیلی محتاج دعاتونم.. خیلی...


پسندها (1)

نظرات (18)

فرشک
11 دی 93 12:37
به فرشک نیز سر بزنید http://farshak.niniweblog.com/
مامان نینی
11 دی 93 13:19
خدا راشکر که انزیمهات زیر خطر اومده و ان شالله این نینی صبوری میکنه و به موقع میاد
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله
لذت خاطرات به يادماندني کودکي دلبندانتان
11 دی 93 13:24
با سلام و خدا قوت خدمت شما دوست عزيزم از ثبت روز به روز خاطرات ني ني هاي با مزه خودتان لذت مي بريد.درسته؟؟ حالا ما يک پيشنهاد به يادماندني برايتان داريم براي ديدن اين پيشنهاد به ما سربزنيد با آرزوي شادي ، سلامت و ثروت براي شما و کودک دلبندتان
زهرا
11 دی 93 13:37
سلام خوب خداروشکر که خوبی ... مامانت بیاد خیلی خوب میشه به رزیمت هم ادامه بده واقعا قدیما راحتتر بودن از همه نظر
مامان آیدا
پاسخ
آره مامانم بیاد یکم بهتر میشه اوضاعم...مرسی دوست گلم
رعنا
11 دی 93 14:09
عزیزم خداروشکرآنزیمها کنترل شده همین که خطر رفع شده نگرانیتو کم کن میدونم درکت میکنم چون منم همینجوری که تکوناش کم میشه کلی نگران میشم ولی سعی کن استرس نداشته باشی چون گل پسری دیگه داره رشد بدنی میکنه ممکنه بهش آسیب بزنه خدا خودش نگه دارش هست همینکه حرکتاش خوبه خیلی خوبه پس سعی کن نگرانیتو کمتر کنی
مامان آیدا
پاسخ
رعنا جون اصلا دست خودم نیست خیلی سعی می کنم.. اینقدر این دکتر ها استرس بهم دادند کاملا یه اعصاب تحریک شده دارم.. ولی واقعا دارم تمام تلاشمو می کنم
niloofar
11 دی 93 15:10
عزیزم خدا رو شکر که آنزیما اومدن پایین. ایشالا که قندت هم نرمال باشه که بتونی حداقل دو سه هفته دیگه رو تاب بیاری بعد زایمان کنی. هر یک روز ارزش طلا رو داره. البته اگه بازهم مجبور شدی زودتر زایمان کنی اصلا نگران نباش. یکی از اقوام ما نزدیک دوماه پیش تو 30 هفته زایمان کرد. الان یه نینی ماشالا زبر و زرنگ و سالم داره. فقط یه هفته موند تو دستگاه و یه کمی ریز بود وگرنه سالم سالم بود. مامانش هم از استرس دفع پروتئین و عفونت و چی و چی خلاص شد. آیدا به خودت استرس بدی قنددت میره بالا. فقط سعی کن سرت و یه جوری گرم کنی که متوجه گذشت روزا نشی. دیگه چیزی نمونده
مامان آیدا
پاسخ
حالا مامانم بیاد یکم بهتر میشه فعلا دارم پرده اتاقو میدوژم.. مامان بیاد باید خانه تکانی رو شروع کنم و یکم سرم گرم میشه.. ولی نیلوفر جون اگر بدونی هر روز رفتن و آزمایش دادن تو محیط بیمارستان معطل موندن چه تاثیری داره.. البته که میدونی...واقعا خیلی تو اعصابمه.. دارم سعی می کنم یجوری خودم رو از استرس دور کنم
nazi
11 دی 93 17:11
انشالله نی نی کوچولوت زود بدنیا میاد توکلت بخدا باشه
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله..ممنونم نازی جان
مامان فرخنده
11 دی 93 19:27
خداروشکر که آنزیمهات اومدند پایین واقعا اون موقعها بارداری راحت تر بود البته دکترها هم یه خورده زیادش میکنند کاملا حق داری خسته شده باشی محیط بیمارستان کسل کننده است ولی تحمل کن به رژیمت ادامه بده تا گل پسری به وقتش بیاد راستی ما موندیم آخرسر اسم این آقا گل چی شد من با شناختی که از تو دارم همون سام مامان آیدا میشه چون خودم هم این شکلی هستم وقتی یه چیز به دلم بشینه محاله بخوام تغییرش بدم خیلی خوبه که مامانت میاد پیشت وسرت گرم میشه پرده دوزی هم تموم شد عکس اتاق پسری را بذار مواظب خودتون باشید
مامان آیدا
پاسخ
پایین که نیامدند. فقط از مرحله خطرناک دور شدم در مورد اسم همه رو سام توافق داریم ولی نیکان هم اسم قشنگی هست.. تصمیم گرفتیم صبر کنیم و اجازه بدیم خودش انتخاب کنه.. واقعا خوشحالم که مامانم داره میاد.. انشاالله اتاقش کامل شد عکس می گذارم.. باورت میشه این چند روزه که مرتب می گفتند بتید زایمان کنم همش داشتم فکر می کردم اتاقش آماده نیست.. وسایلش کامل نیست حالا چکار کنیم
سحر
12 دی 93 0:04
سلام عزیزم وبلاگت رو تقریبا از اوایل بارداریت دنبال می کردم منم با میکرو حامله شده بودم و قرار بود روزای اول بهار نی نی ام رو بغل کنم ولی خدا نخواست و بچم هفته 22 به خاطر شروع درد زایمان و زایمان زودرس از دست رفت راستش من تا اخر ماه چهار پروژسترون مصرف می کردم و اواخر درد سر دل داشتم که خودم و دکترم اون رو به معده نسبت می دادن و از عوارض طبیعی بارداریم می دونستند بعد از زایمان زودرس اون درد دا گاها سراغم می امد و خیلی شدید بود و اصلا نمی شد خوابید و پشتم هم درد می گرفت تا این که چهل روز بعد از سقط معلوم شد که انزیم های کبدیم بالاست هر کدوم حل و حوش 300 و تشخیص التهاب کبد دادند و حتی دو روز بستری شدم خواستم بدونم شما این دل درد رو تا حالا داشتین ؟مقدار انزیماتون تا چند بالا رفت؟و این که به نظرتون ممکنه بالا رفتن انزیم های کبدی باعث زایمان زودرس بشه اونم تو پنج ماهگی ؟
مامان آیدا
پاسخ
سلام خانمی... آنزیمهای من به 500 رسیده بودند... طبق چیزی که دکتر گفت بله ممکنه آنزیمها باعث خونریزی و سقط بشه... برای همین معمولا به محظ اینکه آنزیمها بالا میره اولین تصمیم ختم بارداری هست.. در مورد من خوشبختانه تو هفته 32 این اتفاق افتاد و خدا رو شکر که عوارض دیگه ای نداشتم... عوارضی که دکتر ها دنبالش می گشتند همیم درد سر دل.. سوزش سر دل.. خارش بدن.. بالا رفتن فشار و ورم مچ پا و البته سردرد بود.... من غیر از سر درد و گاهی سسوزش معده مشکلی نداشتم.. بلطف حدا متاسفانه آنزیمهای بالا خیلی خطرناکند .. من هم وزنم بالا بود و هم دیابتم باعث بالا رفتن آمزیمها میشه... انشاالله دفعه آینده یه بارداری بدون ناراحتی رو تجربه کنی.. ولی قبلش حتما سعی کن قبل از میکروت بدنت رو از هر نظر آماده کنی...همه این دردا مال قبل از بارداریه که بارداری تشدیدش می کنه.. الهی که دفعه آینده عزیز دلت رو امن و سالم در آعوش بکشی
مهربوون
12 دی 93 0:47
سلام عزیزم تازه باهاتون آشنا شدم.... خوشحالم که آنزیمهاتون پایین اونده امیدوارم مشکلتون زودی حل بشه و پسر نازتو بغل بگیری..برات کلی دعا میکنم
مامان آیدا
پاسخ
ممنون دوست تازه مهربون من
marzi
12 دی 93 10:19
سلام آیدا جون. خوبی عزیزم؟ پسرت چطوره؟ الهی بحق امام رضا ع بی دردسر و بدون اذیت مشکلاتت رفع بشه. خیلی تو فکرتم. نظرم برا پست قبلی بهت نرسید؟؟؟ نمیدونم چرا نظراتم تو وبلاگها ثبت نمیشه؟! آیدا جون طاقت بیار. خدا هم کمکت میکنه. ایشاالله پسرت به سلامت بدنیا میاد و هر دوتون سلامتی کامل پیدا میکنید. بخاطر نوع انسولینت نبود که آنزیمهات بالا رفتن؟؟؟ یا بخاطر بارداریه؟ چون اگه یادت باشه حساسیت پیدا کرده بودی و دونه زدی. اگه انسولین رو نوعشو تغییر بدی بهتر نمیشی؟
مامان آیدا
پاسخ
سلام عزیزم قربونت برم.. الهی آمین.. الهی برای شما هم یه بترداری بدون نگرانی و آسون سپری بشه... نه بخاطر انسولین نیست... اما دیابت بارداری آنزیمها رو خیلی افزایش میده و انسولین یکم کنترلش می کنه.. دونه ها رو نشان این دکترم دادم گفت ربطی نداره.... نظرات رو هم من هر چی داشتم تایید کردم که.. منم گاهی کامنت هام نمیرسه به بچه ها.. دوست دارم مواظب دوتاییتون باش
سحر
12 دی 93 10:48
ممنون که بهم جواب دادی انشااله بی هیچ مشکلی پسرت رو در آغوش بگیری راستش سوالی که دارم اینه که انزیم های بالای کبد به خودی خود می تونه باعث شروع زودرس درد زایمان بشه ؟یا این که چون شرایط رو خطر ناک می کنه مجبور میشن جنین رو خارج کنن مثل چیزی که تو مسمومیت حاملگی پیش می یاد؟و اینکه شما اولین بار کی آزمایش آنزیم ها رو دادی ؟ والان به چند رسیده که خطر رفع شده شکر خدا و اینکه ما ها چون باید از پروژسترون تو بارداری مصرف کنیم آیا این عوارض رو بیشتر می کنه یا با بارداری طبیعی فرقی نداره؟
مامان آیدا
پاسخ
نه آنزیمها فقط بخاطر خطر خونریزی و مرگ جنین و خطر از کار انداختن کبد مادر باعث میشه مجبور میشن بچه رو در بیارن تا این خطرات رفع بشه چون حضور بچه خودش این آنزیمها رو افزایش میده.. من ماه 3 تست رو داده بودم اون موقع فقط بهم گفته بودند که روی مرزم.. ولی بار بعدی هفته 31 بود که بخاطر سردرد خیلی شدید مراجعه کردم اونها هم تست های مصمومیت بارداری رو گرفتند که یکیش هم آنزیمها رو چک میکنه اونجا بود که دیدند خیلی بالاست و دستور بستری دادند... حالت نرمال آنزیمها باید زیرر 37 باشه مال من الان یکیش 48 و یکیش 180 هست.. هنوز خیلی بالاست ولی من چون علایم دیگه ای ندارم فعلا ظاهرا میشه کنترل کردش.. آنزیمهام به بالای 500 رسیده بود... متاسفانه پروژسترون رو کبد تاثیر داره دکترم بهم گفت دارو های زیادی که برای میکرو استفاده کرده بودم خیلی میتونه عامل این مشکل باشه.... کاریش نمیشه کرد میدونی.. ممکنه طبیعی باردار بشی ولی بخاطر وزن و یا مصرف مواد غدایی هم کبد چرب بگیری.. اما پروژسترون ها خیای تاثیر داره متاسفانه.. باید تو طول بارداری چربی و سرخ کردنی رو رعایت کنی... خیلی ایندفعه احتیاط کن خیلی برای خودت خطرناکتره تا بچه
سحر
12 دی 93 11:59
عزیزم قد و وزنت اون موقع که دکتر گفت باید بیست کیلو کم کنی چه قدر بود ؟
مامان آیدا
پاسخ
106 کیلودکتر گفت کم کم باید 20 کیلو کم کنی قدم 171 هست. من الان که ماه آخرم هنوز 106 کیلو نشدم
مهربوون
12 دی 93 23:17
گلم خصوصی
مامان آیدا
پاسخ
مرسی از لطف و اعتمادتباعث افتخار منه
مهتاب
13 دی 93 0:19
خدارا شکر که انزیمها پایین اومدند و بهتری عزیزم... نگرانی جز جدا نشدنی یه مادره انشالله که پاره تنت را سالم و سلامت بغل میگیری گلم
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله مامان مهتاب گل
ستاره
13 دی 93 10:09
سلام انشالله به سلامتي ميگذره عزيزم والله خير حافظا و هو الرحم الراحمين
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله..ممنون
سوری
14 دی 93 5:04
عزیزم خدابهت اجربده که این سهتی ها رو تحمل میکنی و جایزه ات یک اقاپسر ماه باشه. راستی بنظر من ماهان خیلی قشنگه..
مامان آیدا
پاسخ
ممنون سوری جان..منم دوست دارم.. البته دیگه گفتیم بگذاریم خودش انتخاب کنه
مامان رهام
14 دی 93 8:11
سلام ایدا جون خدا رو شکر که نمونه برداری از کبد کنسل شد مطمئنم که این چند هفته هم به امید خدا بدون مشکل می گذره حق داری آیدا، خیلی این چند وقته بهت سخت گذشته، ایشالا وقتی نی نی به سلامتی به دنیا بیاد همه این سختیا رو با یه خنده قشنگش از یادت می بره
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله... مژگان جونم کنسل نشد به تعویق افتاد اگر آنزیمهام باز بره بالا هنوز یا باید زودتر سزارین کنم یا باید نمونه برداری کنم...ولی فعلا بی خیال من شدند
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد