در استانه یک سالگی******
قرار بود این سری عکس هات رو بگذارم.. ولی نشد.. اومدم بگم دقیقا 6 روز مانده به 1 سالگیت اولین قدمهای کوچولوت رو برداشتی..مدتی بود که دست ما رو می گرفتی و راه می رفتی.. اما دیشب برای اولین بار دستای منو با اصرار رها کردی و با اراده هر چه تمام بسمت بابایی رفتی.. ما هر دو مون شوک شدیم اول.... ولی بعد هیجان زده این کارت رو در غالب بازی ادامه دادیم.. با فاصله نشستیم و شما رو تشویق به اومدن بسمت همدیگه کردیم.. در کمال ناباوری خیلی قشنگ 5 6 قدم رو خودت راه میری و حتی کمک دست های ما رو قبول نمی کنی...قدمها ت لرزونه ولی من عاشق اراده قویت شدم.. هر چه که بخوای رو بدست میاری و مشکل میشه حواست رو پرت کرد و یا گولت زد.. آفرین پسرم همین پشتکار و اراده رو تو تمام زندگیت بخرج بده... بشو مثل مامانت... آرزو ات رو دنبال کن و تا نرسیدی دست نکش..خیلی خوشحالم از راه رفتنت فقط از این به بعد کار من سخت تر هم خواهد شد.. چون شما خیال نشستن نداری و من باید چهار چشمی مواظبت باشم بلایی سر خودت نیاری...مبارک باشه گل پسر... راستی شاید نشه تولد بگیرم برات.. چون داریم میریم پیش مامان بزرگ و پاپا جون.. ولی قول میدم سال دیگه از خجالتت در بیام.. قوووول.. البته اگر عمری بود و خدا یاری کرد..