یه روز معمولیه معمولی
دیروز بعد از ظهر رفتیم آمپول همسری و بزنیم.دکتر گفته بود هر موقع که دوست داشت بزنه. نکته اش این بود که ما فکر می کردیم داروش B.complex هست. خیلی شیک رفتیم و به تزریقاتی گفتیم برای تزریق اومدیم. بعد خانمه نگاه کرد و گفت این که B.complex نیست که!! بعد از دکتر اونجا پرسید و تازه دیروز فهمیدیم که همسری هم HCM داره!!! مگه آقایون هم HCM دارن؟!!! هر چی من گفتم بزار از نوید بپرسم و بعد بزن گوش نکرد و خلاصه زد آمپول رو!! از دیشب تا حالا دل تو دلم نیست که نکنه آمپول اشتباه تجویز شده باشه؟!! چون من با گوشای خودم شنیدم که دکتر این جعبه رو نشون داد و گفت B.complex آقا رو هم هر موقع که خواستی بزن!! هر چی هم که زنگ میزنم به نوید اشغاله؟! نمی دونم چکار کنم!! البته دیگه اگر هم اشتباه بوده باشه که زده دیگه!!!
خودم هم کم کم دارم پف می کنم.از قبل هم زود خسته می شدم ولی الان دیگه از اول صبحش احساس خستگی می کنم.از دیشب یکمی دل درد و کمر درد دارم ولی نه اونقدر که اذیت کنه!! امروز هم بشدت سردمه!! باورتون میشه اینجا همکارا آستین کوتاه پوشیدن من ژاکت!! تازه دارم می لرزم!!دیشب هم یه ملافه کنارم بود و یه پتو روم.هر1 ساعت یکبار گرمم می شد و ملافه می کشیدم ،بعد دوباره سردم می شد جاشو با پتو عوض می کردم. خودم خنده ام گرفته بود!
با همسری رفتیم یه عالمه خرید کردیم. مهربونم برام گوشت خرید که چنجه درست کنه!! تا برگشتیم هم با وجودی که خسته خسته بود تند تند رفت تو آشپزخونه و گوشتا رو آماده کرد که شبی یه سیخ به من چنجه بده!! .چند روز هم هست که دنبال بلدرچین می گرده که برام سوپ درست کنه!!عاشق این مهربو نیاشم. یکی از اون فرشته هاست که خدا از آسمون فقط برای من فرستاده.خیلی دوست دارم عزیزم!!