اینم یه نشونه دیگه!! دیگه چی؟!!!
هورااااااااا!! من میرم مشهد.
داستانش یکم طولانیه باید از اول تعریف کنم. حدود 3 سال پیش بود که من رفتم پیش امام رضا جونم. اون زمان تازه از مالزی برگشته بودم و داشتیم بساط عروسیمون رو جور می کردیم. هر دو مون 2 تا دانشجوی آس و پاس بودیم که همه پس اندازمون رو هم تا ته سر کشیده بودیم. نه پول عروسی داشتیم !! نه خونه!! نه پول پیش اجاره خونه!!! دو تا مدرک فوق لیسانس خارجکییییییییی داشتیم و یه عالمه عشق!!!! حتی کار هم نداشنیم. خوب همون موقع ها بود که همسرم تو مشکلات و مسائل می گفت صبر کنیم و می گفت که با چه پشتوانه ای می تونیم شروع کنیم زندگیمونو!! یادمه می گفت به بابات بگم نه پول دارم نه خونه نه کار چه جوری بیامممممممممم!!
من اسمشو میذارم توکل!! اسمشو میذارم خدای قشنگ و مهربونی که میگن چشم و گوش نداره ولی از همه بینا تر و سنگ صبور تره!!! من اون موقع زودتر از همسری کار پیدا کردم.یکم سابقه ام بیشتر بود آخه!!
تو اون شرایط رفتم پیش امام رضا جونم!! با هاش یه عالمه قول و قرار گذاشتم!! دست آخرم گفتم ایشا الله دفعه بعد اولین سفرم با همسری میایم پیشت که ببینی انتخابمو!!!!
بعد از اون به طرز معجزه آسایی همه چی جور شد.همسری تو بانک استخدام شد و تند و تند پیشرفت کرد. خونه مادربزرگم که بعد از فوتشون مدتها بود خالی بود رو بازسازی کردیم و ورثه حاضر شدن بدون پول پیش اونجا رو به ما بدن!!! پول عروسیموننننن باور نکردنی جور شد. خدا از در و دیوار آدما رو می فرستاد کمکمون تا بتونیم خونه عشقمون رو زود زود بر پا کنیم. بعد از عروسی هم، هم کار من و هم کار همسری بهتر شد.ماشین خریدیم،خونه خریدیم و خلاصه همینطوری تا الان طی شد برامون.خدا جون ازت ممنونم!!!
از بعد از عروسی هر بار که میخواستیم بریم پیش امام رضا جونم جور نمیشد.من چندین بار ماموریتی رفتم و هر بار هم با سر کج به امام رضا جونم توضیح دادم که چرا تکی اومدم. ولی خوب دیگه گمونم یه مدت بود که دیگه بهانه هام خریدار نداشت پیش امام رضا.
از دو ماه پیش که درمان رو قطعی شروع کردم خیلی جدی برنامه ریزی کردم که بریم مشهد که باز نمیشد.تا 3 هفته پیش که دیگه ناامید شدم.دیگه حتی بلیط هم پیدا نمی شد وقتی دنبالش می گشتیم!!. هفته پیش اون روز که خیلی قاطی بودم تو حرفام به همسری گفته بودم که خیلی دلم می خواست قبل از انتقال می رفتیم پیش امام رضا تا من به قولم وفا می کردم!!
دیگه گذشت و منم دیگه از فکرش اومدم بیرون تا دیروز که تو دلم گفتم باشه امام رضا جونم ایشالله سال دیگه 3 نفرییی میایم پیشت تا هم انتخابمو ببینی هم ثمره انتخابمو!!!!! از چند روز پیش هم برای 5 شنبه هفته آینده مهمون دعوت کرده بودم.عمه ام بعد از 8 سال داره میاد و کلی هیجان زده ام.
خلاصه دیروز همسری زنگ زد و ازم پرسید اون هتلی رو که دوستت می گفت تو مشهد اسمش چی بود؟!! یکی از همکارام میخواد بره!! بعدش دوباره زنگ زد و گفت می خواستم سورپرایزت کنم و دو تا بلیط گرفتم برای مشهد برای 4 و 5شنبه آینده!! فقط مهمونیت رو کنسل کن چون یادم نبود. وایی باورتون نمیشه چه حالی داشتم. یه کوچولو هم هورمون هام بهم ریخته تا یه چیزی میشه می زنم زیر گریه!! مثل همیشه منو نیست کرد با مهربونیاش.نمی دونم کی می تونم جبران این همه عشق و محبت رو بکنم. .خیلی خیلی خیلی خوشحالم!!
مرسی امام رضا جونم که دلمو نشکستی!! مرسی امام رضا جونم که بد قولیمو به دل نگرفتی. اینم یه نشونههه دیگه از حواس جمعی خدا جونم . خدا جونم من همه اش رو می بینما!!.لطفا یه نشونه بزرگ دیگه هم از بزرگی و مهربونیت برام بفرست. یکی از اون فرشته هاتو!! قول می دم تا آخر عمرم ازش مراقبت کنم!! خیلی بزرگی خدای خوشگلم