سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

کودکانه

یکی از این روز ها

1393/4/30 13:27
نویسنده : مامان آیدا
534 بازدید
اشتراک گذاری

جلوی آزمایشگاه از ماشین که پیاده شدم نگاهش کردم.برایش دست تکان دادم که برورو بسلامت,ولی همچنان که نگاهم میکرد بدون پاسخ در ماشین نشسته بود... بعد ماشین را پارک کرد و کلید را بمن داد,آرام گفت ماشین دست تو باشه شاید تاکسی برگشت بی نصاف باشه و هی توی چاله بندازه ماشین رو... کلید رو به من داد و خودش رفت...وارد آزمایشگاه که شدم شماره ای گرفتم و به طبقه پایین رفتم تا نوبتم بشه.... دختر کوچولوییی توی بقل مامانشش پشت سر من وارد شد و رفت که شماره بگیره...دخترکوچولو مو طلایی  گریه شدیدی می کرد.. انگار که با محیط آزمایشگاه آشنا بود.... انگار که بارها او را به آنجا برده بودند....با لحن سوزناکی به مادرش التماس می کرد تو رو خدا طبقه پایین نریم.. میدانست طبقه پایین چه خبر است...اشک همه را درآورده بود... نگهبان جلوی در خواست شو خی کند بلند گفت خب برید طبقه بالا... دختر کوچولو این را شنید فریادش رفت بالا ..نه نه تو رو خدا بالا نریم.. مامان بالا نریم... مادرش به آرامی گفت نه بالا نمیریم عزیزم.... من نمی دانستم بالا چه خبر است,از روی تابلو دیدم که زده طبقه اول نمونه برداری.... کوچولوی مظلوم با من پایین آمد و پشت سر من نشست تا شماره اش راصدا کنند.. تمام مدت گریه می کرد که مامان منو اون تو نبر.. تمام لباسش خیس شده بود از گریه.. به مادرش نگاه کردم که گوشه چشمش چند قطره اشک جمع شده بود.. دفترچه ام که دستم بود را نگاه می کرد... گفت شما باردارید... لبخند زدم... وای انگار یک کار خیلی مهم انجام داده ام.... با خوشحالی گفتم بله.. یک بلهه کشداااااارررررقلب بعد خودش کامل کرد گفت مهر دکتر عارفی را دیدم حدس زدم حامله اید بعد روی شانه های دختر کوچولو زد و گفت ایشون هم همینطور..... سعی کرد لبخند بزنم و تمام جراتم را جمع کردم که بپرسم آیا کوچولو مریض هست یا چک آپ معمولیه... نگاه مادر آنقدر غم داشت که بلافاصله پشیمان شدم. زیر لب نجوا کرد..خونش!!!! آنقدر دردناک بزبان آورد که برای لحظه ای قلبم تیر کشید.. 

نوبتم که شد پرستار دفترچه ام را که دید پرسید غربال گری را هم انجام میدید؟!!!! آنچنان خوشحال شده بودم از دیدار مجدد که دختر از ذهنم خارج شده بود.. برای غربالگری موسسه ای که دکترم آدرس داده بود برای ۲۰ مرداد وقت داده بود.. وقتی دیدم میشه تویآزمایشگاه هم انجام داد هیجانزده شدم... شوق دیدن دوباره عزیز دلم را داشتم. بسرعت گفتم اگر امروز میشه انجاممیدم.. خانم پرستار گفت پس سو نوی قبلیتون رو بهم بدید....زبان همراهم نبودو کلی پکر شدم...کلی ذوقم کور شد......  آزمایش قند داشتم که قند ناشتا و دو ساعته رو چک می کرد. باید یکبار خون می دادم و بعد دو ساعت صبر می کردم و دوباره خون می دادم.... خون رو که دادم.. دوباره توی سالن نشستم تا ۲ ساعت بگذره....

حالا نوبن دختر کوچولو شده بود... طفلک توی آغوش مادرش گریه می کرد و به مسئول نمونه برداری می گفت.. بخدا من دختر خوبیم..من اصلا بد نیستم..تو رو خدا ولم کنین من برم.... آنچنان معصومانه و دردناک بزبان می آورد که نا خداگاه به گریه افتادم... به آدمهای دور و بر که نگاه کردم اکثرا داشتند می خندیدند به رفتار دختر کوچولو.. ولی من دلم به درد آمد... نه برای خودش.. برای مادرشش برای زنی که ایستاده بود و بغضش رو فرو میداد و آرام به التماسهای جگر گوشه اش  گوش می داد.. با خودم فکر کردم,چقدر درد دارد زندگیت فرزندت درد بکشد و برای دردش هم درمان سخت و پر درد دیگری باشد و مادر شاهد همه اینها ... کاری از دستش بر نیاید و فقط شاهد درد عزیزش باشد.. حالم بد بود.. غم عجیبی راه گلویم را گرفته بود.. فقط صدای خودم را شنیدم که گفتم.خدایا شکرت... تو دلم دعا کردم که هیچ مادری رو شاهد عذاب بچه اش نکنه.. ..تصمیم گرفتم از آن محیط خارج بشم.. بگمانم دل نازک شده ام.. دیدن آدم ها مریض روحم و خسته می کنه... این بود که به خانه رفتم و دوباره برای تست دوم دو ساعت بعد به آزمایشگاه برگشتم. اینبار سکوت مطلق توی محیط بود.. کمی خلوت تر شده بود. قدم هام بی اختیار تند شد برای اینکه زودتر از آن محیط خارج بشم.. کودک نا آرام دیگری در آغوش مادرش منتظر سوزن آزمایشگاه بود و با گریه به مادرش می گفت... همیشه بابا منو می آورد اینجا و من بعد باهاش قهر می کردم.. تو چرا منو آوردی.... یاد دختر کوچولوی مو طلایی صبح افتادم و قبل از اینکه باز زیر گریه بزنم محیط رو ترک کردم.. هنوز دلم غصه داره.. دلم  طاقت مریضی هیچ مریضی بچه ای رو نداره... چشمای معصومشون انگار سیلی محکمی به صورتم میزنه که کاری از دستت بر نمیاد... این هم از اون چیز هایی هست که فقط خدا  میتونه مثل همه چیزها و کار ها نشدنی و غیر ممکن دنیا...

پسندها (3)

نظرات (14)

niloofar
31 تیر 93 11:19
آخییییی عزیزم. تو آرمایشگاهها همیشه یکی دوتا بچه کوچیک هستند که دارن گریه میکنن و چونه میزنن که آزمایش ندن. چقدر هم دلم براشون میسوزه
مامان آیدا
پاسخ
خیلی معصومن نیلو..چشماشون آدم رو احساسلتی می کنه.. این معصومیت برزگ کهمیشن کجا میرههههه...خدا میدونه
مژگان
31 تیر 93 12:07
عزیز دلم، این داستانت اشک من رو هم در آورد راست می گی آیدا، آدم وقتی مادر می شه خیلی ظریف تر و احساسی تر می شه مخصوصا در مقابل بچه ها منم دیگه اصلا نمی تونم احساس خودم رو کنترل کنم وقتی یه بچه رو در حال عذاب کشیدن می بینم، یه جورایی حس می کنم همه بچه ها مثل رهام خودمن همشون پاک و معصوم و دوست داشتنین و همشون بوی خدا رو می دن از خدا می خوام هر چی بچه مریضه شفاشونو بده، بچه ها خیلی گناه دارن که تو بچگیشونم درگیره درد و اضطراب بشن،اونا باید شاد باشن و بچگی کنن و لذت ببرن عزیز دلم کار خوبی می کنی از محیط هایی که ناراحتت می کنن دور میشی، کوچولوی تو نیاز به انرژی های مثبت داره
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین... الهی هیچ بچه ای مریضا نشه
فاطمه السادات
31 تیر 93 12:23
خانومی خدا نی نی تون رو بهتون ببخشه انشاالله... میشه لطفا راجع به اخلاق و رفتار دکتر عارفی با مریض توضیح بدین؟ عوارض داروهای ای وی اف و اینکه اون دختر مو طلایی با ای وی اف بدنیا اومده بود؟
مامان آیدا
پاسخ
سلام عزیزم..ممنون... البتههمونطور که خوندین من ivf پیش عارفی نکردم و تازه داشتم می رفتم توی پروسه که خدا لطفش رو در حقم تمام کرد. دکتر عارفی یک خانم دکتر خیلی دقیق و صبوره.. در برخورد اول شاید کمی سرد و تند بنظر بیاد ولی با دقت معاینه می کنه و وضعیتتون رو بررسی می کنه.با صبر به همه سوالاتتون پاسخ میده و با وجودیکه بسیار سرش شلوغهولی برای تکتکمریض هاش وقت ی گذاره. دیدن خانم دکتر بسیار بسیار معطلی داره و هر بار حدود ۲ ساعت یا بیشتر باید تو سالن منتظر بمونین ضمن اینکه تا آنجایی که شنیدم تا مهر ماه مریض جدید نمی پذیره .حالا چقدر درست باشه نمی دونم... Ivfدرسته که یک روش لقاح و بصورت مصنوعی هست ولی بقیه پوسه تلقیح و تشکسل جنین و بارداری کاملا پروسه طبیعی هست و هیچ نگرانی ای از بابت اینکه ممکنه لقاح مصنوعی تاثیری رو بچه داشته باشه نداشته باشین. تمام عوارض احتمالی و بیماری های ممکن در طول بارداری با آزمایش های مختلف چک می شن و اینروز ها کمتر بچه ناقص بدنیا میاد. من البته همین نگرانی شما بهم دست داد.. البته نمی دونم که او کوچولوی مو طلایی لقاح مصنوعی بوده یا نه...زیاد نپرسیدم..ولی بر اساس مطالعاتم و تحقیقاتم انجام لقاح مصنوعی هیچ تاثیر سو روی جنین نداره و فقط یک روش کمک بارداری هست. بیشتر عوامل ژنتیکی توی این مسایل دیده میشه عوارض اول ازهمه حالات روحیتون بهم میریزه که دلیلش تغییراتی هست که توی هورمون هاتون ایجاد می کنه.من داروهای زیادی مصرف کردم و خاطرم هست که بسیار حساس و تند خو شده بودم و به کوچکترین چیزیگیر می دادم. گاهی دل درد هایی خواهید داشت بخاطر فعالیت تخمدان ها و تولید تخمک زیاد. من پانگچر نکردم ولی اگر مثل لاپرا باشه احتمالا تجمع باد و درد کتف بعد از پانکچر خواهید داشت و من عوارض بیهوشی نداشتم.یگه چیزی به ذهنم نمی رسه. اگر آدرس می گذاشتید میومدم و امل براتون توضیح می دادم
فاطمه السادات
31 تیر 93 12:33
میشه بپرسم کجا دفعه قبل ای وی اف کردین؟از برخورد پرسنل ،تمیزی و امکاناتش راضی بودین؟
مامان آیدا
پاسخ
من زیفت کردم توی انستیتو نوید و پیش دکتر صاحب کشاف که ایشون هم شهرت جهانی داره.کل انستیتو متعلق به خودشه و همه آزمایش ها و کار های لازم رو تو همون مجموعه اش انجام میده... من راستش قصد خراب کردن دکتر رو ندارم و ایشون هم به کارش بسیار وارد هست. فقط چند نکته هست که دوست نداشتم.اول ایمکه دور برش پر از دختر های جوون و بی تجربه است که عملا شما به دست اونها سپرده میشین و اگر مورد خیلی خاصی باشه فقط چند دقیقه دکتر شما رو می بینه. اون هم نه دقیق فقط پرونده ات رو مطالعه می کنه... دوم اینکه همه چی حول پول می چرخه.من اونجا احساس یک دستگاه پل پرداز رو داشتم.هزینه هاش سنگینه و بیمه هم قبول نداره... سوم اینکه از نظر من هیچ کاری رو جنین انجام نمیشه و اگر یکبار نگرفت پروسه هیچ بررسی روی علت انجام نمیشه..اا نششد اشکال نداره یکبار دیگه امتحان می کنیم... در صورتیکه اینجا پیش عارفی اول بررسی بدن مادر رو می کنن و علت های احتمالی سقط رو بررسی می کنند و بدن مادر که ماده بود تازه وارد پروسه میشن.. اینها فرق هاشه.. و گرنه در توان و تخصص کشاف من هنوزم هیچ شکی ندارم.بویژه اگر مشکل از آقا باشه
مامان فرخنده
31 تیر 93 13:09
آيداجونم توروخدا از اين نوشته هاي تلخ ننويس مريضي بچه ها خيلي دردناك هستش خدا به همين وقت اذان ظهر همه بچه هاي خيلي مريض را شفا بده بيچاره مامانهاشون چي ميكشند خدايا هيچ پدر ومادري را از طريق بچه هاشون امتحان نكن آمين يا رب العالمين
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین... چشم نمی نویسم دیگه.. ایشاالله هیچتلخی توی زندگی هیچ کی نباشه
آدی
31 تیر 93 22:23
واقعا خدا هیج پدر و مادری رو با مریضی بچه امتحان نکنه.
مامان آیدا
پاسخ
لهی آمین
سوری
31 تیر 93 23:20
خدا کنه پای هیچ بچه ای به بیمارستان و دکتر باز نشه...آیداجان از مرکز ناباروری یزد هم اطلاعی داری؟
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین... سوری جان اونقدر دقیق اطلاعاتی ندارم. فقط در این حد میدونم که یکمرکز خیلی مجهز با پزشکای خیلی خوب داره.در حدی که دوست من به من پیشنهاد کرد که برام از یه دکتر اونجا وقت بگیره..ولی واقعا خیلی در موردش بررسی نکردم که بتونم اطلاعاتی بهت بدم.. اما دوستی دارم که اونجاست و شاید بتونم برات تحقیق کنم..
فاطمه السادات
1 مرداد 93 8:34
خانومی خصوصی دارین
مامان آیدا
پاسخ
خصوصیتون رو گرفتم و ممنون از اعتمادتون..
فاطمه السادات
1 مرداد 93 8:36
مشکل از آقا ست. ولی منم حس خوبی نسبت به کشاف ندارم.علی الخصوص شنیدم داروهای تجویزیش زیاده
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله حل میشه.. کشاف خییییلللییی دارو میده و بغیر از بحث هزینه هاش تاثیر روانیاون همه قرصو آمپولخیلی تاثیر بدی روی آدم می گذاره.ولی دکتر خوبیه
فافا
1 مرداد 93 10:32
عزیز دلم انشالله هیچ بچه ای درد نکشه ... منم واقعا دلم کباب میشه وقتی میبینم درد می کشن وای به حال مادراشون . از نی نی بهمون خبر بده ... وای خدا جونم چند هفته دیگه قشنگ برات تکون تکون می خوره. ای خدا فقط شکرت
مامان آیدا
پاسخ
فافا جون چند روزه اینقدر نگرانم که نگو.. همش احساس می کنم نی نی حالش بده.... هیچی هم نیست ها ولی من یکم دلشوره گرفتم
فافا
2 مرداد 93 10:53
استرس !!!!!!!!! نهههههههههههههههههههه نی نی کوچولوی ما مططططططططططططططمئن باش حالش خوبه . استرس فقط به نی نی صدمه میزنه خدایی نکرده ها!!!!!!! شاد باش و استراحت کن . من جای تو بودم برای تزئین اتاق نی نی برنامه ریزی می کردم.
مامان آیدا
پاسخ
نه خوبم فقط یه نگرانی روتین دارم...اتاق که زووووودددهه هنوز نمیدونم نی نی پسره یا دختره..هنوز خخخخییییییللللللییییی مونده
مهتاب
4 مرداد 93 11:52
انشالله خدا هیچ پدر و مادری را با بچه اش امتحان نکنه.... واقعا خیلی سخته که مادر ببینه پاره تنش داره جلوی چشمش اب میشه و هیچ کاری از دستش بر نمیاد... برای غربالگری صبر کن دوازده هفته تمام که شدی انجام بده تا نی نی بزرگ شده باشه و دقیق نشون بده زودتر انجام نده چون ممکنه هنوز تیغه بینی درست تشکیل نشده باشه و اشتباهی تشخیص بدند و فقط کلی استرس الکی بهت وارد میشه .... انشالله نی نی نازت را سالم بغل کنی و به زودی عکساشو اینجا بذاری
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین.نه من هفته ۱۳ام میشه غربالگریم...ولی صبر ندارم که
سودابه
4 مرداد 93 14:58
سلام آيدا جونم خدا رو شکر که خوبيد من هر روز بهت سر ميزنما ولى چون با گوشى هستم کمتر کامنت ميذارم به قول فافا جون بشين واسه اتاق نى نى فکر کن از يه سيسمونى فروشى ليست وسايل مورد نياز رو بگير و انتخاب کن و تيک بزن بعد از تعين جنسيت فقط رنگشو انتخاب کن من که هنوز نى نى نيومده پارسال اين کارو کردم تو چقد تنبلى بجنب ديگه فقط 6 ماه ديگه مونده ها وقت ندارى عزيزم تا چشم بزنى اين چند ماه هم گذشته و نى نى اومده بدون وسايل اون وقت مجبورى مثل قديما ملحفه بپيچى بهش مواظب خودتون باش
مامان آیدا
پاسخ
سلام سودی جونم..میدونم منم همینطورم.میام بهمه سر میزنم.ولی کامنت خیلی سخت میشه بگذارم چون با تبلتم و اندروید انگار این مشکلات رو داره... سیسمونی فروشی مگه لیست میده؟!!!نمیدونستم که..اصلا سیسمونی فروشی کجاست تو تهران.من مثلا خیابان بهار رو میدونستم برای لباس. جای دیگه ای هم هست؟!! سودی جون نمیدونم فعلا دلم به اینکارا نمیره..یعنی تا غربالگری نرم همش فکرم مشغول سلامتشه... بگذار رد بشه بعد میرم یواش یواش.. بعلاوه که هممون درگیر مراسم های خواهر کوچیکه ایم..اوضاعیییهه فعلا کسی نی نی منو جدی نمی گیره
سودابه
4 مرداد 93 20:27
آره عزيزم ليست دارن من پارسال توى امامزاده حسن داشتم لباسها و وسايل نى نى مثل کرير و کالاسکه و غيره رو ديد ميزدم که آقاهه اومد و يه برگه بزرگ بهم داد و گفت شما انتخاب کن . توى امامزاده حسن دو تا مغازه بزرگ واسه سيسمونى هست . منم بهار رو شنيدم . سرويس خواب هم که يافت آباد . من مطمئنم سالم و سلامته به دلت بد راه نده . خودم قربونش ميرم امان از اين خواهر کوچيکا که همه رو درگير ميکنن ميفهمم خواهر منم 6 ماه مارو درگير عروسيش کرده بود الهى هميشه خوش باشيد
مامان آیدا
پاسخ
عزیزمیییدیروز که گفتی یه دوری زدم تو نت....یه چند تایی پیدا کردم.. اصلا نمی دونستم که همچین چیزی هست.... خواهر کوچولو ان دیگههه.. حالا فعلا هیچ کس حاضر نیست بره واسه نی نی خرید ولی دیروز یه دور تو نت زدم خیلی کیف داد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد