سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

کودکانه

تو خوب باش ,من نباشم

1393/5/5 19:11
نویسنده : مامان آیدا
575 بازدید
اشتراک گذاری

معجزه قشنگم حالت خوب است؟!!! این چند وقت همه فکرم تو هستی..که باشی و خوب باشی و سالم باشی...دیروز جواب آزمایشم رو بردم که دکتر ببینه...گفته بود۴ شهریور ولی دلم راضی نشد..با اندک سوادی که داشتم از آزمایشم فهمیدم که هنوز عفونت دارم.وقند م هم از نرمال کمی بالاتره... فکر کردم نکنه اینها تا ۴ شهریور تو رو اذیت کنند. برای همین رفتم دکتر ...از ۸ تا ۱۱ اونجا نشستم تا پرستار آز رو برد تو...حدسم درست بود...باز  سفکسان برام نوشت و بلافاصله به دکتر غدد معرفیم کرد.....

امروز پیش دکتر غدد بودم... یه داروی موقت برای کنترل تیروئید نوشته که گفت بسرعت قطع میشه. ولی اون چیزی رو که من رو نگران کرده قندمه..میدونم که برات خیلی ضرر داره و حتی ممکنه باعث سقط بشه... من  اصلا شیرینی نمی خورم که!!!!!! به هر ترتیب دکتر خیلی منو ترسوند... یه دستگاه چک قند خون برام نوشت و قرار شد تو دو هفته آینده هر روز تو چهار مقطعبا دستگاه قندم رو اندازه بگیرم.....به دکتر تغذیه هم معرفی کرد...... که باید تحت نظر باشم.....گمانم این ۶ ماه و نیم آینده روز های سختی در پیش دارم... از طرفی چون استراحتم,این  قند خونم رو تشدید می کنه... حضور این دستگاه تو خونه اذیتم می کنه... راستش خاطرات بدی رو از پدربزرگم برام زنده می کنه....از طرفی منو نگران سلامتت می کنه... من که هنوز هیچ حسی از بودن  تو ندارم و مرتب منتظرم ...هر روز جلوی آینه اندامم رو کنکاش می کنم شاید اثری از تو پیدا کنم.. فقط می دونم که هنوز هستی...اما این قند و بقیه چیز ها نگرانم میکنه..که سالمی..حالت خوبه...بدن من خوب از تو پذیرایی می کنه...خیلی نگرانت شدم میدونی.....دو هفته تا دیدارمون مونده.... و خدا میدونه از دیروز  چه بی تاب ترم برای دیدنت.. برای این که یکی بگه تو حالت خوبه... برای اینکه صدای قلبت بشه آرامش قلبم....برای اینکه یکی بهم اطمینان بده مشکلی نداری و جات راحته...خدا  این دو هفته رو زود بگذرون...تا امروز فقط یه علامت سوال بزرگ توی سرم بود ولی امروز یک عالمه دلنگرانی برای سلامتیت دارم....نیاز دارم یکی بهم بگه تو خوبی و این حرف هایی که دکتر میگه هیچ کدوم برای تو اتفاق نخواهد افتاد.... معجزه زندگیم هستی....همینطوری برام بمون.... لطفا خوب باش...تو خوب باش من هر کاری می کنم برایت..۹ ماه فقط کلم و کدوی آبپز می خورم....تو فقط خوب و سالم باش و برایم همیشه بمان....

پسندها (3)

نظرات (17)

آدی
5 مرداد 93 23:56
حالش خوبه و برات همیشه میمونه. قند هم کنترل میشه عزیزم. همین استرس های که ماها داریم بدترین چیز برای این جوجه های بی گناه تو دلمونه. این همه تو بارداری قند میگیرن. بچه هاشون هم بی هیچ مشکلی به دنیا میاد. البته میدونم دارم چرت میگم و استرس تو با حرفهای من کم نمیشه.ههههه چون خودم خدایی استرس هستم. ولی چاره ای نداریم جز توکل به خداااااااااااااااااااااااااااااااا جوجه ت صحیح و سالم به دنیا میاد. یادت نره جوجت معجره ی خداست .. خدا مواظب معجزش هست مطمئن باش
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله راست میگی آدی جون خدا مواظب معجزه اش هست
مامان فرخنده
6 مرداد 93 7:45
سلام آيدا جونم صبح زيبات بخير مطمئن باش ني ني از تو خيلي خيلي مقاوم تر هستش وچنان خودش را سفت بهت چسپونده وداره با همه اين مشكلات مبارزه ميكنه تا صحيح وسالم بدنيا بياد راستش ياد مليسا افتادم من دوقلو باردار بودم ولي يه قلوش همون هفته اول سقط شده وتا سه ماه خونريزي داشتم فكرش را بكنم هر آن امكان اينكه مليسا هم سقط بشه بود ولي چنان مليسا مبارزه كرد وصحيح وسالم بدنيا اومد كه هنوز هنوز وقتي به اون روزها فكر ميكنم مليسا را سفت بغل ميكنم ميگم دختر صبور و مقاوم من. چون وقتي خدا يه چيز را به آدم ميده خودش هم مواظبش هست پس غصه نخور ني ني گولي خودش مبارزه ميكنه حالا مي بيني. راستي عيدت مبارك باشه بجاي اين حرفها پاشو برو براي ني ني يه عيدي بگير چون اولين عيدش هست جواب هم نميخوام بدي كه نمي دونم جنسيتش چيه اينقدر چيزهاي مشترك هست براي دختر و پسر .خلاصه تنبلي نكن برو عيدي بخر براي اين جوجه طلا يادت نره هااااااااااااااا عكسش را هم بذار ببينيم. خواهشا استرس نداشته باش به چيزهاي مثبت فكر كن
مامان آیدا
پاسخ
وای فرخنده جون چقدر سخت گذشته بهتراستش منم امیدم فقط به خداست..اناالله که سالم و سلامت می مونه..منم دارم حسابی رعایت می کنم..تا خدا چی بخواد ...خودم هم تو این فکرم که برم عیدی بخرم براش ولی امتحان دارم امروز ببینم بعد از ظهر اگه بشه برم.
مژگان
6 مرداد 93 9:03
سلام آیدا جونم اول بگم که حسابی دلم برات تنگیده بعد بگم که قند خون تو دوره بارداری بیشتر از اینکه با خوردن بالا بره با استرس بالا می ره، بهش فکر نکن هر وقت اومد تو ذهنت بسپر به خدا و به چیزای دیگه فکر کن، به عروسی خواهر گل که" چی بپوشششششییییی" برو تو سایتا وسایل مختلف رو بیین، سرویس خوابت رو انتخاب کن، تا شهریور جنسیت این فرشته نازنین معلوم می شه و می تونی تو نمایشگاه مادر و نوزاد (که شهریور ماه برگزار می شه)کلی چیزای خوب با قیمت و تخفیف های خیلی خوب بخری، بعدا سنگین می شی و خرید رفتن برات خیلیییی سخت می شه، من پارسال از اونجا کم خرید کردم و بعدا با دیدن قیمتا و اجناس جاهای دیگه کلی حسرت خوردم، مخصوصا سرویس چوب و ست کالسکه ، خیلی چیزای خوبی داشت وای که باز یاد اون روزا و حال و هوای اون روزام افتادم آیدا جونم نگران نباش، خدا خیلی بزرگ و خیلی مهربونه، و خودش مراقب این فرشته های نازنین هست چشم انتظاری برای ظاهر شدن علائم بارداریت رو هم می فهمم، منم دائما جلوی آینه بودم و لباسمو می دادم بالا و هی شکمم رو بررسی می کردم، ولی یکم طول می کشه که این فسقلی ها خوشونو نشون بدن از این روزات لذت ببر، بخصوص که ویار هم نداری
مامان آیدا
پاسخ
سلام عزیزممنمخیلی دلم تنگیده براتون...دیدم الان نوشته بوذ.وقتخوبیه تکلیف من و نی نی هم تا اون موقع معلوم میشه .. راستش استرس تا دیروز نداشتم.ولی این دکتره خیلی نگرانم کرد و البته از صبح تا حالا که با دستگاه چک باید بکنم.قندم رو حتب بالاتر هم نشون میده.... دروغ چرا الان استرس گرفتم و همش این سایت ها رو هم خوندم که چه عوارضی روی جنین داره و غصه امگرفته...تنها هم هستم همش فکر و خیال میاد سراغم... یعنی تا غربالگری که یکی بهم بگه بچه سالمه من می میرم... سعی هم می کنم که بهش فکر نکنم ولی مژگان نمیشه.. کسی هم با من یاری نمی کنه... علی شب میاد میره سر کلاس... بعد هم میشه .۲ میخوابه و باز روز از نو... تنها هم بخاطر شرایطم نمی گذارند و نمی تونم بزنم بیرون... خلاصه فعلاهمش تو خونه ام و منو که میشناسی الان کف زده کف زده ام...حالا دارم برنامه ریزی می کنم یک کار هایی بکنم که سرم گرم شههه
فافا
6 مرداد 93 10:30
عزیزدلم غصه نخور . انشالله خدا مراقب نی نی جونمون هست . خودش که داده پس خودش هم نگه دارش باشه انشالله . قندت رو هم سعی کن با چیز هایی که می خوری کنترل کنی . به نظرم یه دکتر طب سنتی هم بری ضرر نداره شاید دمنوشی چیزی بهت بده که هم برای نی نی بد نباشه و هم قندت رو کنترل کنه . نون و نشاسته و سیب زمینی و شیرینی جا ت کمتر بخور ولی خب به فکر نی نی هم باش . اونم گرسنه اش میشه و نیاز داره . راستی عیدت مبارک عزیزم . وایییی انشالله سال دیگه نی نی جونمون قد یه فندق شده و کنار مادر و پدرش عید میگیره . خیلی برات دعا میکنم و امیدوارم 9 ماه رو با آرامش به سر ببری و نی نی ات رو به دنیا بیاری.
مامان آیدا
پاسخ
مرسی عزیزم.انشاالله که نفر بعدی خودت باشی.. بدون دردسر و نگرانی نازنینت رو در آغوش بکشی ر
لیلا
6 مرداد 93 11:13
می مونه برات خیالت راحت باشه فقط خودت بیشتر رعایت کن سعی کن عصبی نشی بهش کمتر فکر کن
مامان آیدا
پاسخ
الهی سالم بمونهتمام سعیم رو می کنم
الی
6 مرداد 93 14:22
سلام اسمی که برای این پستت انتخاب کرده بودی سرشار از مهر مادری بود آیدا. شیرین بود دلچسب بود . اون خوبه مطمئن باش که خوبه . همین خانومی که پست اولو گذاشته تو نظرات از اول بارداری همه جور استرسی کشیده . نداشتن ویار و تهوع فشار و قند و ورم و دفع پروتئین همه چی ولی کمتر از دوهفته مونده به اینکه گل پسرش چشماشو باز کنه و تو بغل مامانش اروم بگیره و مرحمی بشه برای همه ی این سختیها . اینارو که میخونم بیشتر قدر مادر و مادر بودنو میفهمم . این عشق بینظیره . خوب باشی آیدا .
مامان آیدا
پاسخ
الی جان بقدری صاف و با حس نوشته بودی که اشکم در اومد از کامنتت حق با شماست اینو با تمام وجودم حس می کنم و واقعا میدونم که خدا حواسش هست.. چه کنم نمی گم استرس ندارم ولی سعی می کنم نگرانی هامو کم کنم....خدا میدونه چه حس غریبیه بی خبری از سلامت موجودی که نیومده همه دنیات شده
سارا
6 مرداد 93 15:42
سلام عزیزم.من وب مامانای منتظر رو از وب رویا جون دنبال میکنم.دیدم استرس داری وظیفم دونستم کامنت بزارم.من تو آزمایشگاه هستم روزی شاید ۴٠ تا زن باردار میان .بعضیا هم قند دارن.یکیشون که یه خانومه جوونیه از ماه اول بارداری میاد تا الان که هفت ماهشه.این طفلک قندش به حدیه که انسولین تزریق میکنه.قند با استرس و هیجان بالا میره در این دوران بیشتر.
مامان آیدا
پاسخ
مرسی سارا جان... تمام تلاشم رو می کنم که استرس نداشته باشم..این دکتر غدد دیروز افکارمو بهم ریخت و گرنه تا قبلش فقط یه کنجکاوی بزرگ و عجله برای دیدن نشونه هایی از فرشته ام بود... از دیروز خیلی قاطی هستم و نگرانم برای بچه مشکلی باشه...ولی باز دارم سعی می کنم حواسم رو بکار های دیگه پرت کنم..
مامان دوقلوها
7 مرداد 93 11:23
عيدت مبارك آيدا گلي بيخيال خودش معجزه‌ات رو داده خودشم مواظبشه فكرشو نكن. لذت ببر از مادرانه‌هات عزيزم كتاب بخون فيلم ببين موسيقي گوش بده. اون لابلاها واسه ما منتظرها دعا كن
مامان آیدا
پاسخ
عید شما هم مبارک الهی به حق همین ماه و روز خوش همه منتظر ها از انتظار در بیان
مامانِ عسل
7 مرداد 93 12:47
اونیکه مقدر کرده و یه نی نی داده مواظبش هم هست... بسپار دست خودش... خودش مواظب همه هدیه هاش هست
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین
رعنا
7 مرداد 93 20:08
سلام عزیزم تبریک میگم عزیزم که بارداری همیشه خاطراتتو دنبال میکردم و از دلنوشته هات لذت میبردم، عزیزم منم باردارم آز قندی که دادم دومرحله بود یکیش ناشتا و دیگری یه گلوکز دادن که 1ساعت بعد چک کردن آز اولیم 75 بود ولی با گلوکز 151شده بود دکترم یه آز قند دیگه نوشت بنام جی تی تی نوشت که 4مرحله بود که تواینا 3تاش نرمال بود 1بالا بود که دکترم گفت 3تاش نرماله اون یکی مهم نیست برای همین گفت دیابت نداری بنظرم دکترت عجله کرده بنظرم برو یه آز قنده دیگه بده ایشاله که مشکلی نیست عزیزم مواظبه خودتو نی نیت باش
مامان آیدا
پاسخ
سلام خانم گل مرسی از این همه محبت من هر روز توی ۵ نوبت دارم قندم رو چک می کنم.و متاسفانه همه شون از حد نرمال بالاتره....ولی هنوز دارویی مصرف نمی کنم امیدوارم که با دارو بشه کنترل کردش
مهتاب
8 مرداد 93 10:47
ایدا جون من که با تمام وجودم همه استرس ها و نگرانی هات را میفهمم ولی این را بدون خدایی که این فرشته را بهت داده خودش برات حفظش میکنه ....تو که بارداری من را دیدی چقدر سخت بوده ولی خدا تا الان برام حفظش کرده.... مرور خاطراتم هم بدنم را میلرزونه .... هفته 6 بهم گفتند بارداری بازم پوچ و باید سقط بشه ولی صبر کردم هفته 8 قلبش تشکیل شده بود هفته 9 لک بینی و خطر سقط.... هفته 10 عفونت و خون توی ادرار که بازم تهدید شدید به سقط هفته 12 خونریزی شدید و بستری شدن که بیمارستان تا قبل سونو گفتند بچه افتاده ... تا هفته 21 خونریزی و لک بینی و هر روز اشک بخاطره این که ممکنه نی نی بره از پیشم و هفته 27 هم که باز شدن دهانه رحم و کم شدن اب دور جنین و خطر تولد نوزاد نارس ولی می بینی که خدا تا الان که یک ماه گذشته با اینکه دهنه رحمم بازه پسرم را برام نگه داشته و مطمئنم تا اخر هم برام می مونه .... هیچی نمیشه ایداجون .... دیگه بدترین ااتفاقا برام افتاده اما پسرم الان داره توی دلم فوتبال بازی میکنه وقتی تکوناشو حس کنی دلت اروم میگیره
مامان آیدا
پاسخ
میدونم چی میگی مهتاب جون.....و با تمام وجودم به اینکه خدا حواسش بهمون هست ایمان دارم...نگرانیم اینه که شرایط بدن من برای بچه ضرر های جبران ناپذیر داشته باشه و آینده اش رو بخطر بندازه..ولی هربار که سرمو بالا می گیرم با خدا درد دل می کنم دلم آروم میگیره....همه چی خواست و راده مطلق اونه.. الهی که پسرت و صحیح و سالم تو زمان درست در آغوش بگیری و همه این استرس ها از یادت بره عزیز دلم...
رعنا
8 مرداد 93 19:42
نگران نباش آیدا جون با تغذیه هایی که بهت میدن قندت کنترل میشه و هیچ مشکلی واسه نی نی نازت پیش نمیاد راستی الان چند هفتته؟
مامان آیدا
پاسخ
۱۲ هفته ام...
رعنا
10 مرداد 93 0:24
عزیزم پس تقریبا باهمیم منم 13هفته و چندروزمه ایشالله بارداری سالم و خوبی داشته باشی
مامان آیدا
پاسخ
ممنون خانمی...شما هم همینطور
مژگان
11 مرداد 93 8:35
سلام آیدا جونم خوبی؟ فندق خاله چطوره؟ همه چیز رو به راهه؟ آیدا جونم باورت می شه که داری وارد ماه چهارم بارداری می شی ؟!
مامان آیدا
پاسخ
سلام مژگان جونم خوبیم ما... یکم در گیر امتحانا بودم... لیمو ترش نازنین هم ظاهرا خوبه.... میگن بی خبری بهترین خبره.... هر روز با هم مییم پیاده روی.... غذا های خوب خوب می خوریم و من تونستم یک کم قندم رو کنترل کنم. فعلا.. وای مژگان خیلیدیر می گذره.. ۶ ماه موندههههههههههههه
مژگان
12 مرداد 93 10:49
واااای چه خوب تا این فسقلی خاله تو شکمته حتی یه لحظه هم تنها نیستی، خیلییییییی حس قشنگیه خدا رو شکر که خوبین می فهمم اولش خیلییی دیر می گذره ولی وقتی انقدر بزرگ شه که حرکتاشو حس کنی و ازش خبر داشته باشی، نگرانیات کمتر می شه ،حالت هم بهتر می شه اونوقت زمان برات زودتر می گذره، راستی کی قراره بری سونو؟
مامان فرخنده
13 مرداد 93 7:48
سلام آيدا جون خوبي امتحاناتت تموم شد مگه هنوز درس ميخوني رفتي براي ني ني گولي عيدي خريدي مي بينم كه دوتايي كلي داريد با هم حال ميكنيد وضيعت قندت چطوره اومد پايين
مامان آیدا
پاسخ
سلام فرخنده جون خوبی خانمی؟ منم خوبم قند ناشتام هنوز بالاست ولی کلا آوردم پایین تر .... نشد برم عیدی بخرم... خیلی شلوغ بودم این چند وقته..ولی مامان بزرگش براش یه عالمه چیز های خوشگل خوشگل آورده... این هفته عقد خواهرمه تمام بشه هفته آینده وقت پیدا می کنم یکم برم چیز های کوچولوی دوست داشتنی بخرم..حالا بزودی می نویسم همش رو
مامان فرخنده
13 مرداد 93 10:42
اي جانم دست مامان بزرگش درد نكنه عقد خواهري هم مبارك باشه خوشبخت وعاشقانه با هم زندگي كنند در كنار مامان آيدا و خواهر زاده گلش
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد