دردهای شبانه من
به جرات می تونم بگم که من یکی از خوش شانس ترین خانم های باردارم...... هر چند که دوست داشتم یه دوره بارداری رو با همه ححس هاش تجربه کنم...به هر حال نه حالت تهوع و نه حساسیت به بو ها و نه هوس کردن هیچ نوع مواد غذاییی...یک شانس بزرگ برای من و البته به نفع همسری هست.... برای فرشته نازنینم هم شانس بزرگیه تا هر آنچه لازم داره رو بتونم بهش برسونم...تنها مسله این روز های من خواب و درد استخوان شدییییییید هست که تو ملاقات با دکتر باید بپرسم ه چرا من شبها درد استخوان شدید دارم... حدس خودم مشکل کمرم هست که باعث میشه پاهام در یک حالت خاص خواب بره و دردناک بشه ولی دکتر این نوید رو داده بود که حداقل تا سه ماه آخر مشکلی نخواهم داشت.بخصوص. اگر وزنم رو کنترل کنم... البته نگران نیستم چون خدای بزرگی حامی من و فرشته نازنینمه که قادر متعاله.. فقط درد ها داره زیاد میشه و خوابم رو مختل کرده تقریبا اینطور شده که نهایت ۲ ساعت اجازه میده بخوابم و بعد باید بلند شم و کمی راه برم تا دردم آروم بگیره....بعد به پهلوی دیگه بخوابم و هر ساعت این اتفاق تکرار میشه.. شنیده بودم خانم های باردار بخاطر درد های لگنی و گاهی حتی بی دلیل خوابشون مختل میشه..ولی درد من از مفصل های رانم تا نوک انگشتای پام رو بی حس و دردناک میکنه... قبلا مشابه این درد رو داشتم ولی خیلی سال پیش..... فقط اگر به پشت بخوابم کمی دردم کمتر میشه که اون هم توصیه شده که خانم باردار نباید اینطوری بخوابه.... بهر حال هر چی خدا بخواد همان میشه و اوست که نگهدار من و فرشته نازنین منه....
قندم روی مرز ولی کنترل شده هست...هر روز ۵ بار چک میکنم و وعده هایی رو که قندم رو بالا میره تغییر غذا میدم فکر کنم حداقل تا ۳ ماهه آخر بتونم اینطوری مواظبش باشم...۴ شنبه هم میرم که دکتر غددم رو ببینم و شاید که بخواد دارویی هم برام اضافه کنه... کمی هم سرما خوردم و فین فین می کنم ولی مشکل خاصی نیست..خودم رو بستم بهه میوه البته تا اونجایی که قند اجازه میده
. خلاصه اینکه فعلا من یه مامان خوش شانسم و این کوچولو هیچ اذیتی برام نداشته...
تازه من بیشتر اذیتش کردم تا بحال...اومدی توی بغلم برات جبران می کنم نفسم..
فردا میشه زود تر بیایی.....