سونوی غربالگری هفته ۱۲
راستش اونقدر خسته ام که توان نوشتن ندارم. این پست رو بعدا با ذهن و جسم آزاد کامل می کنم فقط اومدم بگم..بقول همسر جان بچه ای که تو سه ماهگی ۷۰%پسر شده ,تو چهار ماهگی مردی میشه واسه خودش.....
خودم خیلی خوب نیستم ولی گل پسرم در سلامت کامل تو دلم که الان از درد داره می ترکه آروم خوابیده... زودی میام براتون تعریف می کنم..
...........
خب یکم حالم بهتره الان.... عرض کنم که دیروز صبح زود دم آزمایشگاه بودم...چون گفته بودند که خیلی معطلی داره منم برای خدم نون و پنیر و میوه برده بودم...انگار رفته بودم پیک نیک... کارهای اولیه که انجام شد خون و فشار و قد و وزن رو اندازه گرفتند و رفتیم برای سونو..... از ساعت ۸ تا ۱۲ منتظر بودم که سونو بگیرند.. خیلی عجیب غریب سونو هر کس طول می کشید...... خلاصه رفتم داخل و خانمی که سو نو رو انجام میداد یکدفعهگفت مثانه ات خالیه که.... منم که ۴ ساعت نشسته بودم گفتم کسی نگفت باید پر باشه ضمن اینکه ۴ ساعت منتظر بودم مگه میشه بشینم ببینم کی شما صدام می کنی.... با این وجود بعدش گفتم پس بگذارید برم آب بخورمو بشینم تا پر بشه.... اونم که خسته شده بود انگار گفت نمی خواد بخواب ببینم می گذاره بگیرمش یا نه.... وای چشمتون روز بد نبینه زنیکه اونقدر زیر سشکمم رو محکم فشار میداد که نفسم بند اومده بود... دیگه وسط هاش طاقتنیاوردم و گفتم دردم میاد بگذار برم مثانه رو پرکنم اینقدر مجبور نباشی فشار بدی..اونم نامردی نکرد فشار بیشتر داد...و گفت نمی خواد..چقدر نازک نارنجی هستی,یکم تحمل کن الان تمام میشه.... خییییلییی اذیت شدم .... بعد که تمام شد تازه درد هام شروع شد... ولی دیگهگفتم اینها دکترن بالاخره می فهمند که دارند چکار می کنند.. رفتم تو اتاق سونو دوم که تشخیص جنسیت و دابل چک کار اولی رو می کرد... خودم که نمی دیدم فقط دلم درد می کرد.. تا دکتر اومدبالای سرم یکدفعه گفت چرا اینقدر پوست شکمت قرمزه.. طبیعیه..... بعد دست زد به زیر دلم جیغم دراومد.. منمگفتم که سونو اتاق قبل پیدا نمی کرد و کلی فشار داد... دیگه دکتره رفت اون یکی رو آورد و جلوی من کلی دعواش کرد که چرا اینکار رو کرده..ولی به هر حال دردی از من دوا نمی شد که تمام دیشب از درد نتونستم بخوابم... خیلی درد داشتم...حالا خدا رو شکر بچه مشکلی براش پیش نیومده بود و دکتر دوم چک کرد که آسیب ندیده باشه...ولی خودم خیییلی اذیت شدم..هنوزم موقع راه رفتن و پاشدن خیلی درد دارم... امروزم همسری بهم گفت که زیر شکمت گله گله کبود شده... دیگه خلاصه دقت کنین مامان ها این دکتر ها بعضی هاشون وجدان ندارند واقعا عین خیالشون نیست..انگار نه انگاریه انسان زیر دستشونه..... واقعا خیلی بی وجدانن بعضی ها...
با این وجود صدای قلب نفسم و شنیدن خبر سلامتیش که خیلی نگرانش بودم, بزرگترین هدیه ای بود که خدای مهربونم بهم داد.. وای عزیزم شما یه پسر کوچولو و شیطونی که دائم اون تو وول می خوردی و نمی گذاشتی دکتر روی ماهت رو ببینه.... همش پشتت رو می کردی و دکتر هم منو مجبور می کرد سرفه کنم تا تو روت رو به سمت دستگا کنی ولی فقط چند ثانیه بر می گشتی و دوباره روت رو بر می گردوندی.. خلاصه با دکتر دست به یکی کردی و پوستمو کندین..... فدای یه تار مو هات..... تو سالم باش من هر دردی رو حاضرم بکشممم.....فدای اون دست و پاهای کوچولوت که دائم تکان می خوردن.. خدا جون تا ابد برای اینمعجزه قشنگ و این شادی ای که به زندگی من بر گردوندی سپاسگزارتم.....