سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

کودکانه

چهارشنبه تلخ

1393/5/31 18:22
نویسنده : مامان آیدا
524 بازدید
اشتراک گذاری

 جان مادر نگاهم که به قلب کوچکت افتاد همه چیز از یادم رفت.. همه درد ها و دلشوره ها 

همه بد خوابی ها و حتی آزمایش نگران کننده...

از ۳ شنبه با سر درد وحشتناکی از خواب بلند شدم.. سر گیجه و سر درد  و بد خوابی شب قبل و درد استخوان های پاها... به دکتر زنگ زدم گفت اگر بهتر نشدی بیا ببینمت... حدود عصر بود که سر درد آروم گرفت ولی جاش رو به اسپاسم های دردناک تو واژن داد.. باز به پهلو درز کشیدم و مرتب از خدا خواستم که حداقل درد پا هام رو آروم تر کنه.... واقعا خیلی روز بدی بود.. چهارشنبه کمی بهتر شدم. با مامان رفتیم امام زاده صالح که نذر هامو بدم .. بعد که بر گشتیم گرما هم مزید بر علت شد و دوباره همه درد ها افتاد بجونم... دیگه تا بعد از ظهر واقعا نفسم بند اومده بود..نه می تونستم بخوابم نه جون راه رفتن داشتم.. حدود ساعت ۸ بود که قندم رو چک کردم و دیدم ۱۹۱ شده.. دیگه به همسر گفتم که پاشو بریم بیمارستان.. 

دکتر کشیک معینه ام کرد و بعد فرستاد آزمایش فوری ادرار... یک ساعت نشستیم تا جواب آماده شد و توی  ادرار خون دیده شده بود. دکتر کشیک هم با نگرانی گفت باید شب بمونی تا فردا ببینیم این خون چیه. بعد هم با دستگاه های مانیتورینگ سعی کرد ضربان قلبت رو بگیره که نتونست پیدا کنه .. وای عزیزم من داشتم می مردم.... همسری مرتب می گفت مهم نیست نگران نباش ولی من خیلی خیلی حالم بد بود.. دکتر دستور بستری داد ولی همسرم نگذاشت و گفت می برمش خونه ... گفت شما تا امشب زنم رو سکته ندین راحت نمیشین.. خلاصه برگشتیم خانه و صبح روز بعد رفتیم که دکتر خودم رو ببینیم و سونو تخصصی برای بچه و برای کلیه و مثانه داده بودند تا علت خون رو شناسایی کنند.. مگه من اونشب خواب به چشمم میومد.. دردهام بکنار فکرهای وحشتناک اینکه تو الان سالمی. نفس می کشی در چه حالی نکنه بلایی سرت اومده.. خیلی خیلی شب بدی بود.. با همسر هم بحث که چرا نگذاشته من شب بمونم شاید کاری میشد کرد.. خلاصه روز بعد رفتیم بیمارستان.. تا همسر ماشن رو پارک کنه من رفتم که منشی دکتر رو ببینم.. شانس آوردم خود دکتر دم آسانسور ایستاده بود.. جریان رو بهش گفتم دکتر هم گفت داره میره اتاق عمل بعد گفت سونو رو انجام بده نتیجه رو بیار که ببینم... حالا سونو بیمارستان هم دکترش نیامده بود.. با عجله رفتیم بیمرستان لاله و سونو رو انجام دادیم... یعنی ضربان قلبت انگار زنده ام کرد... وقتی فهمیدم که خوبی و صحیح و سالم داری رشد می کنی اصلا همه درد هام یکدفعه خوب شد... همسری هم برای اولین بار دید شما رو.. قربونت برم تازه برای بابای دستای کوچولوت رو تکون دادی.. هنوز بابایی ذوق زده هست  که بچم برای دست تکون داد... دکتر سونو با دقت همه چیز رو بررسی کرد و گفت هیچ مشکلی نه برای بچه و نه در مثانه و کلیه ها وجود نداره.... بعد نتیجه رو بردم که عارفی ببینه که تو اتاق عمل بود.. دکتر بخش دید و شماره ام رو گرفت و گفت دکتر که اود بررسی می کنه و زنگ میزنه.. تقریبا دو ساعت بعد زنگ زد که دکتر م برام آنتی بیوتیک تجویز کرده  بعد هم گفت که با یه اورولوژ هم صحبت کنم جهت اطمینان.. به هر ترتیب این چند روز سر درد داشتم ولی خیالم راحت شد که حالت خوبه.. قندم هم برگشت سر جاش.. یعنی اصلا نفهمیدم چه اتفاقی تو اون چهارشنبه نحس افتاد... خیلی حال بدی بود.. ولی تو الان خوبی.. و من آرومم.. چند روزی میرم پیش مامان... یکم لوس کنم خودم رو براش حالم بهتر بشهنیشخند آهانننننننن راستی یه چیز دیگه که با بابایی کلی خندیدیم... دکتر سونو تا شما رو دید گفت شما دختریخنده قیافه ما دوتا اینطوری بودتعجب بعد به دکتر گفتم که دو هفته قبل سونوگراف گفته پسری.. این دکتر هم یکم باهات ور رفت و گفت من تا اینجا که می بینم دختره بعد تصویر رو رو به من کرد و من شما رو دیدم که طاق باز با دستا و پاهای کوچولو دو طرفش خوابیدی و داری به ما نگاه می کنی... دکتر گفت تازه کلی داره همکاری می کنه که ما بفهمیم جنسیتش چیهخجالت حالا ما موندیم چکار کنیم.. تازه دو تا لباس پسرونه برات خریدم... البته مهم نیست.. دکتر هم گفت تا سونو بعدی صبر کنید اون موقع بزرگتر شده و دیگه با اطمینان معلوم میشه..... حالا ما دوباره موندیم که شما سام هستی و یا جانان.... هر کدوم باشی قدمت رو چشم های ماست .. فقط زودتر می فهمیدیم کلی ذوق خرید داشتیم برات... لطفا مامانی تا ماه دیگه به ما بگو چی هستی چون مامان بزرگ مهربون داره میره و می خواد برات خرید کنهماچ

 

پسندها (1)

نظرات (13)

marzi
31 مرداد 93 19:19
وای آیدا منو کشتی با این نوشته ات. جون به لب شدم. مردم از نگرانی. یعنی تا آخرش رسیدم از نگرانی تمام بدنم داغ کرد. خداروشکر که مشکلات برطرف شدن. خدا هر 3 تا تونو سالم نگه داره. دیگه چیزهای شیرین نخوریها. مدام قندت رو چک کن. ایشاالله نی نی هر چی هست سالم سالم باشه. خدا حافظش باشه. زود به زود از حالت برامون بگو.
مامان آیدا
پاسخ
ایشاالله ایشالله... خدا دوستای گلی مثل شما رو برام نگهداره و به همه آرزوهاتون برسونه
ارام
31 مرداد 93 19:36
واااااااااااای ایدا مردم تا به خطهای اخر برسم!!!جون من جمله اولت رو تغییر بده مثلا به جای جسمت بنویس تصویرت،قیافت و...چه میدونم دور از جونت گوش شیطون کر فکر کردم خدای نکرده سقط کردی!!! خدا روشکر که حالتون خوبه ایشاء الله به سلامتی به دنیا بیاد
مامان آیدا
پاسخ
اواقعا حال منم خیلی بد بود وقتی قلبش رو شنیدم یکم آروم شدم..سلامت باشی ..الان تغییر میدمش
مامان فرخنده
1 شهریور 93 7:53
آيدا جونم چه روز پراسترسي داشتي خداروشكر كه حالا هردوتاتون خوب هستيد درمورد جنسيت هم هرچي باشه فقط صحيح وسالم باشه اگه دختر بود اون لباسهاي پسرونه را براي داداشش استفاده كن
مامان آیدا
پاسخ
اوهمخیلی روز سختی بود.. ولی به هر حال لیموی من حالش خوبه... من هنوز بنظرم پسره ولی حالا تا آخر ماه دیگه صبر می کنیم... این یکی صحیح و سالم بیاد خدا رو هزاران مرتبه شکر خواهم کرد
فرشته
1 شهریور 93 8:30
يعني مردم تا به آخرش رسيدم ها آيدا جان تا اونجا كه من مي دونم شما تخمدان پليكيستيك بودي و در حال رژيم گرفتن من هم شكل شما رو دارم و مي خام رژيم بگيرم قدم 160 و وزنم 71 كيليو هست به نظرت رژيم مي تونه كمكم كنه؟؟؟؟
مامان آیدا
پاسخ
حتما میتونه اومدم پیشت گلم
فافا
1 شهریور 93 10:27
وای آیدا منو کشتی فک کن دخمل باشه ... ای جونم خاله فداش بشه...
مامان آیدا
پاسخ
خدا نکنه خاله....
مژگان
1 شهریور 93 11:18
واااییی آیدا چه روز سختی داشتی، اذیتای جسمی یه طرف ، استرس سالم بودن کوچولوی عزیز هم یه طرف ، البته با وزنه خیلی سنگین تر خدا رو صد هزار مرتبه شکر که به خیر گذشته و هر دو عزیز سلامت هستین، احتمالا دچار عفونت مثانه شدی آیدا ،که تو بارداری هم شایع هستش، خون تو ادرارت هم به همین خاطر بوده، داروهاتو حتما به موقع مصرف کن که زودتر خوب بشی عزیزم تا می تونی استراحت کن آیدا، خیلی بهتون کمک می کنه که سلامت باشید، می دونم سخته ولی یه مدت از خونه بیرون نرو آیدا، راستی گفته بودم چای قهوه کاکائو، نسکافه و این جور چیزارو نباید بخوری و البته زعفران و عسل خیلی مراقب خودتون باشید عزیزای دلم
مامان آیدا
پاسخ
خیلی روز بدی بود واقعا... مثانه ام رو چککرد دکتر هیچ مشکلی نداشت ... نفهمیدیم چی بود که مژگان جونم اینا رو که هیچ کدومش رو نمی خورم... البته توی رژیمی که دکتر تغذیه داده یک روز در میون باید شیر با عسل بخورم که میلم نمی کشه و معمولا نمیخورم....
مژگان
1 شهریور 93 11:37
آیدا جون یادته اون موقع ها به من می گفتی که اگه باردار بشی سونوی تعیین جنسیت نمی ری و هیجانش رو می زاری برای روز تولدش ، دیدی نمی شه عزیز دل خاله شما چه یه فرشته کوچولوی پسر باشی و چه دختر، تاج سری و عزیز دلی
مامان آیدا
پاسخ
امکان نداره من اینو گفته باشم... یعنی مطمئن باش که من نبودم من تر جیح می دم از همون اول بهم بگن اینی که داریم میگذاریم اون تو چیه
فرشته
1 شهریور 93 11:44
ممنون مامان آيدا منم توكلم به خدا
مهتاب
1 شهریور 93 12:33
وای ایدا با خوندن تیتزت قلبم داشت وایمیستاد خدا را شکر که همه چی خوب بود منم دقیقا مثل تو توی ازمایش ادرارم خون بود ولی وقتی تکرار شد خون ناپدید شده بود اینا فکر کنم طبیعی باشه نگران نباش انشالله نی نی گلت صحیح و سالم میاد بغلت
مامان آیدا
پاسخ
جدی میگی؟!!!! خیالمو یکم راحت کردی مرسی مهتاب جون. انشاالللهه...
رعنا
2 شهریور 93 19:48
وای عزیزم چه روز واقعا بدی داشتی خدا به خودت و لیموی نازنازیت رحم کرده خدارو شکر که اون آقا کوچولو یا خانم کوچولو سالمه و داره رشد میکنه مواظب خودتون باشین
مامان آیدا
پاسخ
مرسی رعنا جون شما هم مواظب خودتون باشید دو تایی
niloofar
4 شهریور 93 11:57
الهییییی حسابی ترسیدی که آیدا جون. خدارو شکر که به خیر گذشته و چیز مهمی نبوده. تا این فسقلی تا دنیا بیان و بزرگ بشن موی سیاه تو سر پدرمادرشون نمیمونه. ایشالا که همه روزهای باقیمونده بی دردسر و راحت سپری شه. نینیت هم خیلی ناقلاست. گولت زده پس؟ عزیزمممممم. تو سونوی آنومالی دقیقا مشخص میشه جنسیتش چیه بعد با خیال راحت میتونی بری خرید عزیزم.
مامان آیدا
پاسخ
مرسی مامان نیلوفر,,خیلی ترسیدم واقعا... ایشاالله که دیگه چیزی پیش نیاد و زودی تموم بشه این ۵ ماه و نیم
سوری
4 شهریور 93 21:55
سلام ایداجون...گذشته از همه سختی ها,اخرش خوب کیف کردین با اقاتونا....دستم تکون داد....ای جان....خدا مواظب هر سه تون باشه الهی
مامان آیدا
پاسخ
هنوزم گاهی شبا میگه برام دست تکون داد الهی که به همین زودیها این لحظه ها رو لمس کنی سوری جان... تو همه دعا هام هستی عزیزم
مامان علی و حسین
12 شهریور 93 14:44
حالا آخرش چی شد جنسیت؟ منم دوست داشتم سام باشه ولی موافقت نشد
مامان آیدا
پاسخ
هنوز معلوم نیست باید تا ماه دیگه صبر کنم.. ولی هنوزم احساسم میگه پسره.... والله سام رو دارند وتو می کنند... تو فامیل یدونه داریم چون ولی من خیلی دوست دارم اسم سام رو
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد