سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

کودکانه

نیمه راه

1393/7/8 20:31
نویسنده : مامان آیدا
569 بازدید
اشتراک گذاری

به نیمه راه رسیدیم... یعنی اینقدر که اومدیم باید همین اندازه بریم... خدا جون شکرت...  خیلی خیلی شکرت... خدا جون خودت نگهدار  نازنینم باش..نمیدونم چرا یک دفعه دلشوره گرفتم..از آزمایش دادن می ترسم...می ترسم این دکتر ها یک چیزی از توش در بیارن و  نفسم بند بیاد...همه چیز بظاهر خوبه..هنوز از تکون هات خبری نیست یا من متوجه نمی شم... گاهی اوقات  یک حس هایی مثل قل قل خفیف یا انگار یه چیزی مثل نبض توی دلم می کنم ولی هنوز می گذارم به هوای توهم و اینکه می خوام  یه حسی داشته باشم.... هفته دیگه ۳ شنبه میام و می بینمت خدا جون خواهش می کنم مواظبش باش... باید امروز می رفتم آزمایشگاه ولی ترسیدم..نمی دونم چرا...حالا شنبه می رم..تقریبا مطمئنم اینبار انسولینی میشم و باز تقریبا مطوئنم که هنوز عفونت دارم.....شور برم داشته نکنه اینهمه دکتر ها صبر کردند برای دادن دارو نازنینم طوریش شده باشه.... از طرفی واقعا نمی تونم بخوابم....فقط نیم ساعت می تونم به یک پهلو بخوابم.... درد پا و جدیدا کمرم نفسم رو بریده... کاناپهو زیر پایی توی  پذیرایی شده محل خواب من..مجبورم نشسته بخوابم ..در این حالت یه ۳ ساعتی می خوابم ولی بعد دیکه تلویزیون و کتاب هام همدم من شدن.. نکته جالب اینجاست که مهمون هامون اومدن و اولش اصرار داشتن که تو پذیرایی می خوابند..من عزا گرفته بودم که چکار کنم.. دیگه کلی اصرار کردم که برن تو اتاق.. البته دلیل اینکه نمی رفتن تو اتاق این بود که من اتاق رو کاملا خالی کردم از اسباب که یواش یواش وسایل  نی نی بره توش.. برای همین کمی معذب بودن....حالا تا گروه بعدی بیان من فعلا می تونم شبها چند ساعتی روی کاناپه بخوابمقلب جدیدا نفس تنگی دارم و اصلا حرکات و فعالیت زیاد نم تونم بکنم.. یه اتفاق دیگه هم سر گیجه های گاه و بیگاهه که این هفته سراغم تومده... اصلا شکایت ندارم فقط برای ثبت خاطرات نوشتم که حالات و روزگارم اینه این روز ها خلاصه..... ناقلای شیطون ایندفعه برای سونو همکاری کن کلی کار داریم.. میخوام برات کلی خرید کنم مادر جان.. وای خدا جون خودت مراقبش باش..امروز نمیدونم چرا اینقدر دلم شور میزنه  برات.. حالت خوب باشه خواهش می کنم.. لطفا  تا اینجای راه قوب بودی خواهش می کنم یک دفعه هوس نکنی بری تنهام بگذاری.... خدا جون  یه کاری بکن این ترس بره از دلم.. دارم خل میشم

پسندها (3)

نظرات (16)

مامان رهام
9 مهر 93 8:30
سلام آیدا جون خدا رو شکر که نیمه مهم و حساس بارداریت رو به سلامتی گذروندی، ایشالا که از این به بعدش هم به خوبی می گذره عزیزم جنس نگرانیات رو خوب می شناسم، کل باردای من به دلایلی پر از استرس و نگرانی بود، هر سونو که می خواستم برم شب قبلش با گریه به خواب می رفتم، خدا رو شکر خدا خودش مراقب رهامم بود تا سلامت بیاد تو بغلم مطمئن باش که خدا مراقب فرشته های معصوم وکوچولوش هست
مامان آیدا
پاسخ
انشااللهخیلی حس بدیه..امیدوارم زودتر این حالتم بر طرف بشه
marzi
9 مهر 93 8:57
ایشاالله همه چی خوب پیش میره و هیچ مشکلی نخواهد بود. تو هم اینقدر نگران نباش. خدایی که داده خودشم مواظبشه. آیدا یکم فونت نوشته هاتو بزرگتر کن. چشممون درد گرفت.
مامان آیدا
پاسخ
انشاالله.. هر کاری می کنم نمیشه .. باید با لب تاب بیام که بتونم فونت رو درشت کنم.. از دفعه بعد با لب تاب مینویسم
مامان فرخنده
9 مهر 93 10:18
دوباره مامان آيدا جون رفت توي فاز منفي مطمئن باش خدا محافظ فرشته كوچولوت هست شك نكن پس بجاي منفي فكر كردن مثبت باش وبه عروسي و خريد سيسموني فكر كن ايندفعه ديگه به وروجك بگو همكاري كنه كه ببينيم جانان هست يا سام مامان آيدا
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین... ولی نمی دونم چرا انگار دارند تو دلم رخت می شورند این ناقلا هیچ جوره راه نمیده... جانان بایکوت شده.... هنوز اسم دختر نداریم
فافا
9 مهر 93 11:34
جان من استرس نده به اون فندق جونی . بابابذار خوش باشه . وقتی بیاد دیگه همه زندگی میشه استرس و بدو بدو و کار و... . بذار از دوران جنانتش (اختراع خودمه ) لذت ببره . انشالله همه چیز هم توی آزمایشت عاللللللی باشه .
مامان آیدا
پاسخ
وای دست خودم نیست دلشوره گرفتم.. خدا کنه همه چی خوب باشه
ادی
10 مهر 93 6:59
اینا رو همون ایدایی نوشته که می اومد و به من میگفت استرس نداشت باشم؟؟؟؟ عزیز دلم هبچی نمیشه.این دلشوره هات هم طبیعیه .لذت ببر تو رو خدا.که وقتی دنیا اومد مثل من حسرت نداشته باشی که چرا با استرس این دوران رو به خود زهر کردی و لذت نبردی.همون خدایی که این معجزه قشنگ رو گذاشت تو دلت ازش مواظبت میکنه
مامان آیدا
پاسخ
وای مامان ادی اصلا دست من نیست که دلشوره گرفتم.خودم هم دوست ندارم این حال رو.. ولی اصلا انگار تو دلم دارند رخت می شورن..این اصطلاحو تازه یاد رفتم..کاملا وصف حال الانمه و واقعا هیچ دلیل منطقی ای هم براش ندارم
سودابه
10 مهر 93 13:05
وا من ديشب ساعت سه يه طومار برات نوشتم يعنى نيومده عايا
مامان آیدا
پاسخ
عزیز دلمی نیومده که چیزی
ادی
10 مهر 93 23:20
میدونم چی میگی...چون خودم لنگه ی تو بودم...ولی پشیمونم...
مامان آیدا
پاسخ
دارم تمام سعیم رو می کنم که استرس نداشته باشم.. خیلی ندارم یه چند روز بود.. راستش نزدیک چکاپ دکتر که مییشه حالم اونطور میشه...خصوصیت رسید گلم ..یک دنیا ممنونم ازت
سودابه
11 مهر 93 3:43
چه معنى داره زنه حامله شبها بخوابه آفرين نى نى جون همينجورى ادامه بده و اين مامان آيدا رو بيازار از الان عادت کن خانوم خانوما نى نى گولوى ما که بياد خيلى که به تو سخت نگيره حداقل يکسال حسرته خواب رو به دلت بايد بزاره اين همه خوابيدى چى شد به جاى خواب به معلوماته بچه داريت اضافه کن که خيلى به دردت ميخوره بعللللللله اينجورياست نى نى جونه ما بعدشم اينقدر استرس مسترس نکن نى نى ما قويتر از اين حرفهاست البته بزنم به تخته و گوش شيطون کر و بر چشم بد لعنت بشمار قربونه خواهر گلم برم با تموم استرسهاش عزيزم خداى بزرگ و مهربون مواظب نى نى جون هست شک نکن ديگه ديگه اينکه ديشب کلى پر چونگى کرده بودم ولى نرسيد خدا کنه اين يکى برسه تازه الان خلاصه نوشتم
مامان آیدا
پاسخ
قربون خواهر مهربونم بشم که نی نی نیومده ما رو فراموش کرده طرف نی نی رو میگیرهعزیز دلمی .. من که قبلش هم خواب نداشتم. ولی الان خوابم میاد و از درد بدن نمیتونم بخوابم... یه عالمه انرژی گرفتم با پیغامت. الهی که همین روز ها برای تو از این پیغام ها بگذارم کیف کنم... عزیز مهربونم
رعنا
11 مهر 93 18:22
آیداجون این وبلاگ جدیدمه خوشحال میشم سر بزنی وهمچنین بقیه دوستان .من شمارو لینک کردم
مامان آیدا
پاسخ
حتما باعث افتخاره
marzi
12 مهر 93 10:44
لم می خواد یک روز که دردخ]
مامان آیدا
پاسخ
مرضی جان ببخش پیغامت پاک شد... دلم میخواد راستش بیشتر با موبایل و تبلت میام که نمیشه قالب عوص کرد. حتی جواب بسختی میتونم بدم. یه روز سر فرصت با لب تاب میام از این کار ها می کنم..
سکوت
12 مهر 93 16:44
سلام ایدا جون به سلامتی انشاالله بقیه راه و هم هرچه زیباتر بگذرونی
مامان آیدا
پاسخ
سلام عزیزم ممنون. انسآلله همین زودی ها برای شما
سودابه
16 مهر 93 18:40
آيدا جون همه چيز مرتبه
هستی شاد
17 مهر 93 8:59
سلام عزیزم رفتی سونو بس چرا ننوشتی برامون نگرانت شدم یه خبری از خودت بده
مامان فرخنده
19 مهر 93 10:54
آيدا جونم سلام كجايي هنوز درگير عروسي هستي خودتت خوبي ني ني چطوره وقت كردي بنويس مواظب خودتون باشيد دلمون تنگ شدهبرات مامان آيدا
marzi
20 مهر 93 9:17
سلااااااااام. آیدا خوبی؟ کجایی؟ نی نی چطوره؟ گل پسره یا شاه پری؟ اسمش چیه؟
سودابه
20 مهر 93 14:22
آيدا جونم خوبى يه چند خط بنويس و بگو که حال هر دوتون خوبه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد