این روز ها
خب بالاخره اینترنت خانه وصل شد. من هنوز گرفتار مهمان هام هستم .شلوغی روز ها کمکم میکنه که زود زود زمان برام بگذره...این چند وقت که نبودم خیلی اتفاقات افتاد .مهمترینش عروسی بود که خیلی خوب برگزار شد . همه چیز مرتب بود و خیلی خیلی خوش گذشت. جای دوستان خالی... لباس من هم خیلی جالب شده بود و واقعا باورنکردنی بهم میومد.. خیلی دنبال مدل گشته بودم و خیاطم هم گفته بود که ۶۰۰ تومان برای دوخت میگیره.. راستش دلم نیومد هم هزینه کنم هم تو این شرایط به همسری فشار بیارم. این بودکه دست بکار شدم و با کمک مامان همسرم خودم دوختم لباسم رو و واقعا بهم میومد.. پارچه خیلی خوشرنگ و قشنگی داشت و همه تو مهمانی ازم آدرس جایی که خریدم لباس رو میپرسیدند چسبید.اولین رقص چاغوی دو نفره رو هم من و پسرم با هم انجام دادیم... مامانم مرتب بهم میگفت بیا بنشین الان بچه طوری میشه... ولی من حالم خوب بود و البته با کلی مراعات حسابی رقصیدم.. البته متاسفانه لزگی و باکویی نمی شد دیگه... رقص های محلی ما خیلی تند و پر تحرک هستند و واقعا امکانش نبود ولی بعدا با پسرم جبران میکنمبعد از عروسی هم کلی مهمانی داشتیم که هم پا گشای خواهری بود.هم چون همه فامیل جمع شدند دیگه همه مهمانی ها پشت سر هم از راه میرسه... کلی هم سو غاتی رسیده.. وای چه لباسایی برای گل پسری آوردند همین الان همه رو جلوم گذاشتم...چقدر بی تابم که دونه دونه تنت کنم این ها رو... قراره دوشنبه بریم و سرویست رو سفارش بدیم.....البته منکه میگم زوده ولی مامانم میخواد برگرده و میگه فرصت نمیشه...منم احتمال زیاد باهاش میرم و اگر طاقت بیارم یکماه میمونم پیشش.... دلم برای همسری تنگ میشه بعدشم کسی هم نزدیک نیست خورد و خوراکی بهش برسه.... حالا ببینم چی میشه...
..و اما جریان تعیین جنسیت شما.. روز سه شنبه دو هفته پیش با کلی امید و آرزو رفتم... کلی هم با شما صحبت کردم که همکاری کن با دکتر.., آخه پاپا جون شما برات چند تا لباس خیلی خوشگل صورتی خریده بود و موعد تعویضش داشت تمام میشد... خلاصه دکتر هم سونو کرد و گفت خیلی شدید پاهاش رو بسته بعد هم گفت که معمولا اینطوری که هستند دختر میشن...کلی هم شوخی کرد که دختر ها نجیب ترند و از این حرف ها...بعد هم برای غربالگری دوم نوشت که انجام بدم..... دو روز بعد من دل درد بدی داشتم دوباره رفتم بیمارستان... خدا رو شکر دل دردم مشکلی نبود ولی دکتر سونو هم گفت که دختر داری و گفت خیلی هم شیطونه... من هم به همه گفتم که بچه دختره.. اما خودم مرتب احساس می کردم که اشتباه کردن دکتر ها .. بویژه که هرچی خودم رو راضی می کردم که به اسم های دختر فکر کنم واقعا نمی شد..مامانم هم از همون روز اول به من گفت محاله بچه دختر باشه.این حرف رو هم تا زمانی که خواب خیلی واضحی دیده بود ادامه داد.. یعنی اصلا شک نداشت که بچه پسره ,وقتی هم که من گفتم دکتر ها میگن دختره بهم گفت پسر ما دختر نمیشه برو بهشون بگو بی سوادند و خلاصه مرغش یه پا داشت.. تا اینکه رفتم غربالگری....غربالگری هم خدا رو شکر همه چیزم عالی بود سرویکسم ۴۰ بود و همه علائم بچه هم عالی بود.. تا خوابیدم و دکتر دستگاه رو گذاشت گفت پسر داری... من بعد از اینکه اندازه ها رو گرفت و کارش تمام شد دوباره گفت جنسیتش رو هم که گفتم دیگه.. منم دیگه طاقت نیاوردم گفتم دکتر از اول بارداری یکی در میون بچه من جنسش عوض شده... نکنه دو قلو دارم که هم پسر رو با اطمینان میگن هم دختر رو... دکتر هم که دید من اینطور گفتم گفت بخواب.. دوباره خوابیدم بعد دستگاه رو زوم کرد.. روی گل پسری بعد هم نشانم داد که مطمئن بشم پسره خخخخ تازه یه عکس هم گرفت ضمیمه برگ نتیجه ام کرد و گفت از این به بعد اگر باز دکتری گفت دختر داری این عکس واضح رو نشانش بده و بگو بره دکتری اش رو دوباره بگیره.... خلاصه اینگونه شد که من با اطمینان تمام و با دو چشم خودم دیدم که شما پسر می باشی... در مورد اسم هم هنوز بین سام و شایا در رفت و آمدیم و با بابایی به توافق نمیرسیم... احتمالا صبر میکنیم ببینیم خودت کدوم رو انتخاب می کنی....
مشکل قند من هنوز سر جای خودش هست فردا میرم دکتر غدد ببینم چی میگه... البته یکی از دوستانمون که دکتر زنان هست هفته پیش تو مهمانی دیدمش و وقتی گفتم که قند ناشتا رو ۱۱۴ هست و دکترم گفته انسولین بزن ,خیلی تعجب کرد.. و گفت قندت لب مرزه ولی اونقدر بالا نیست که انسولین بزنی... و گفت که نگران اثراتش روی جنین هم نباشم در این حد مشکلی برای پسری ایجاد نمی کنه... حالا دیگه موندم... همخیالم راحت شده هم منتظرم ببینم دکتر غدد فردا چی میگه.. در هر صورت فکرم رو درگیرش نمی کنم..
احتمالا این هفته یه سفر دوستانه میریم شمال خیلی دلم سفر می خوادددددددد .. من معتاد به سفر, ۶ ۷ ماهه هیچ جا نرفتم...یعنی دارم می میرم از بی حوصلگی.... تو این مدت دو بار سرما خوردم ولی از رو که نمیرم... باز هم میرم بیرون....
راستی چند تا مقاله خوندم در مورد اثرات استفاده از اینترنت برای مادر های باردار.... بصراحت به همه میگم وایر لس و اینترنت هیچ خطری برای مادر ها و جنین هاشون نداره... اما موبایل چرا... حتی استفاده از اینترنت موبایل هم خیلی خیلی خطرناکه و طبق تحقیقات چند تا کشور از جمله دانمارک کانادا آلمان و ژاپن استفاده از موبایل و اینترنت موبایل بسیار خطرناکه حتی به آدمهای عادی توصیه شده گوشی رو توی اتاق خوابشون نبرند و یا اون رو روی فلایت مد بگذارند... این هم از این..
.دیگه... دیگه اینکه رفتم محل کارم و وسایلم رو جمع کردم و بگذریم از اینکه چی شد و چی شنیدم ولی گفتم که حداقل تا ۱ سال آینده قصد ندارم کار کنم و فقط اگر موردپروژه ای باشه کار می کنم....خیال خودم رو راحت کردم یک طور هاییی.. راستش فشار های مالی این چند وقت وسوسه ام میکرد برای دوباره کار کردن,ولی فکر کردم بعد از این همه تلاش و خون دل خوردن حضور پسرم خیلی بیشتر از اینها ارزش داره... رسیدگی به بچه ای که این همه زمان برای داشتنش دعا کردم و زجر کشیدم ,به چند سال از خودخواهی هام گذشتن حتما می ارزه... این بود که حتی شک هم نکردم برای بریدن از کار.. امیدوارم بتونم از نظر روحی هم با خودم کنار بیام.. دور بودن از اجتماع برای من مثل زندانی کردن خودم میمونه ولی حضور دو تا پسر های زندگیم میتونه دلیل خوبی برای ادامه زندگیم باشه... دیگه از دنیا چی می خوام بجز خوشبختی ,راحتی و سعادت این دو تا مرد زندگیم... پسرم .. زود تر بزرگ شو و بیا که برای به آغوش کشیدنت بیتابم...
همین الان یه تکون محکم خوردی... میدونم که می فهمی این احساسات من رو.. هر بار که احساساتی میشم شما هم عکس العمل نشون میدی... و من ضعف میکنم از تکون هات....این روز ها که حسابی هم واضح شده و مطمنم می کنه که تو هستی..... خیلی دوستت دارم... خدای مهربونم همونطور که همیشه کنارم بودی و هوام رو داشتی از نفسم هم مراقبت کن و سلامت نگهش دار.... که جونم به جونش بسته است...