سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

کودکانه

این روز ها

1393/7/26 16:50
نویسنده : مامان آیدا
664 بازدید
اشتراک گذاری

خب بالاخره اینترنت خانه وصل شد. من هنوز گرفتار مهمان هام هستم  .شلوغی روز ها کمکم میکنه که زود زود زمان برام بگذره...این چند وقت که نبودم خیلی اتفاقات افتاد .مهمترینش عروسی بود که خیلی خوب برگزار شد . همه چیز مرتب بود و خیلی خیلی خوش گذشت. جای دوستان خالی... لباس من هم خیلی جالب شده بود و واقعا باورنکردنی بهم میومد.. خیلی دنبال مدل گشته بودم و خیاطم هم گفته بود که ۶۰۰ تومان برای دوخت میگیره.. راستش دلم نیومد هم هزینه کنم هم تو این شرایط به همسری فشار بیارم. این بودکه دست بکار شدم و با کمک مامان همسرم خودم دوختم لباسم رو و واقعا بهم میومد.. پارچه خیلی خوشرنگ و قشنگی داشت و همه تو مهمانی ازم آدرس جایی که خریدم لباس رو میپرسیدندنیشخند چسبید.اولین رقص چاغوی دو نفره رو هم من و پسرم با هم انجام دادیم... مامانم مرتب بهم میگفت بیا بنشین الان بچه طوری میشه... ولی  من حالم خوب بود و البته با کلی مراعات حسابی رقصیدم.. البته متاسفانه لزگی و باکویی نمی شد دیگه... رقص های محلی ما خیلی تند و پر تحرک هستند و واقعا امکانش نبود ولی بعدا با پسرم جبران میکنمقلببعد از عروسی هم کلی مهمانی داشتیم که هم پا گشای خواهری بود.هم چون همه فامیل جمع شدند دیگه همه مهمانی ها پشت سر هم از راه میرسه... کلی هم سو غاتی رسیده.. وای چه لباسایی برای گل پسری آوردند همین الان همه رو جلوم گذاشتم...چقدر بی تابم که دونه دونه تنت کنم این ها رو... قراره دوشنبه بریم و سرویست رو سفارش بدیم.....البته منکه میگم زوده ولی مامانم میخواد برگرده و میگه فرصت نمیشه...منم احتمال زیاد باهاش میرم و اگر طاقت بیارم یکماه میمونم پیشش.... دلم برای همسری تنگ میشه بعدشم کسی هم نزدیک نیست خورد و خوراکی بهش برسه.... حالا ببینم چی میشه...

..و اما جریان تعیین جنسیت شما..نیشخند روز سه شنبه دو هفته پیش با کلی امید و آرزو رفتم... کلی هم با شما صحبت کردم که همکاری کن با دکتر.., آخه پاپا جون شما برات چند تا لباس خیلی خوشگل صورتی خریده بود و موعد تعویضش داشت تمام میشد... خلاصه دکتر هم سونو کرد و گفت خیلی شدید پاهاش رو بسته بعد هم گفت که معمولا اینطوری که هستند دختر میشن...کلی هم شوخی کرد که دختر ها نجیب ترند و از این حرف ها...بعد هم برای غربالگری دوم  نوشت که انجام بدم..... دو روز بعد من دل درد بدی داشتم دوباره رفتم بیمارستان... خدا رو شکر دل دردم مشکلی نبود ولی دکتر سونو هم گفت که دختر داری و گفت خیلی هم شیطونه... من هم به همه گفتم که بچه دختره.. اما خودم مرتب احساس می کردم که  اشتباه کردن دکتر ها .. بویژه که هرچی خودم رو راضی می کردم که به اسم های دختر فکر کنم واقعا نمی شد..مامانم هم از همون روز اول به من گفت محاله بچه دختر باشه.این حرف رو هم تا زمانی که خواب خیلی واضحی دیده بود ادامه داد.. یعنی اصلا شک نداشت که بچه پسره ,وقتی هم که من گفتم دکتر ها میگن دختره بهم گفت پسر ما دختر نمیشه برو بهشون بگو بی سوادند و خلاصه مرغش یه پا داشت.. تا اینکه رفتم غربالگری....غربالگری هم خدا رو شکر همه چیزم عالی بود سرویکسم ۴۰ بود و همه علائم بچه هم عالی بود.. تا خوابیدم و دکتر دستگاه رو گذاشت گفت پسر داری... من تعجب   بعد از اینکه اندازه ها رو گرفت و کارش تمام شد دوباره گفت جنسیتش رو هم که گفتم دیگه.. منم دیگه طاقت نیاوردم گفتم دکتر از اول بارداری یکی در میون بچه من  جنسش عوض شده... نکنه دو قلو دارم که هم پسر رو با اطمینان میگن هم دختر رو... دکتر هم که دید من  اینطور گفتم گفت بخواب.. دوباره خوابیدم  بعد دستگاه رو زوم کرد.. روی گل پسری بعد هم نشانم داد  که مطمئن بشم پسرهخجالت خخخخ تازه یه عکس هم گرفت ضمیمه برگ نتیجه ام کرد و گفت از این به بعد اگر باز دکتری گفت دختر داری این عکس واضح رو نشانش بده و بگو بره دکتری اش رو دوباره بگیره.... نیشخند خلاصه اینگونه شد که من با اطمینان تمام و با دو چشم خودم دیدم که شما پسر می باشی... در مورد اسم هم هنوز بین سام و شایا در رفت و آمدیم و با بابایی به توافق نمیرسیم... احتمالا صبر میکنیم ببینیم خودت کدوم رو انتخاب می کنی....

مشکل قند من هنوز سر جای خودش هست فردا میرم دکتر غدد ببینم چی میگه... البته یکی از دوستانمون که دکتر زنان هست هفته پیش تو مهمانی دیدمش و وقتی گفتم که قند ناشتا رو ۱۱۴ هست و دکترم گفته انسولین بزن ,خیلی تعجب کرد.. و گفت قندت لب مرزه ولی اونقدر بالا نیست که انسولین بزنی... و گفت که نگران اثراتش روی جنین هم نباشم در این حد مشکلی برای پسری ایجاد نمی کنه... حالا دیگه موندم... همخیالم راحت شده هم منتظرم ببینم دکتر غدد فردا چی میگه.. در هر صورت فکرم رو درگیرش نمی کنم..

 احتمالا این هفته یه سفر دوستانه میریم شمال خیلی دلم سفر می خوادددددددد .. من معتاد به سفر, ۶ ۷ ماهه هیچ جا نرفتم...یعنی دارم می میرم از بی حوصلگی.... تو این مدت دو بار سرما خوردم ولی از رو که نمیرم... باز هم میرم بیرون....

راستی چند تا مقاله خوندم در مورد اثرات استفاده از اینترنت برای مادر های باردار.... بصراحت به همه میگم وایر لس و اینترنت هیچ خطری برای مادر ها و جنین هاشون نداره... اما موبایل چرا... حتی استفاده از اینترنت موبایل هم خیلی خیلی خطرناکه و طبق تحقیقات چند تا کشور از جمله دانمارک کانادا آلمان و ژاپن استفاده از موبایل و اینترنت موبایل بسیار خطرناکه حتی به آدمهای عادی توصیه شده گوشی رو توی اتاق خوابشون نبرند و یا اون رو روی فلایت مد  بگذارند... این هم از این..

.دیگه... دیگه اینکه رفتم محل کارم و وسایلم رو جمع کردم و بگذریم از اینکه چی شد و چی شنیدم ولی گفتم که حداقل تا ۱ سال آینده قصد ندارم کار کنم و فقط اگر موردپروژه ای باشه کار می کنم....خیال خودم رو راحت کردم یک طور هاییی.. راستش فشار های مالی این چند وقت وسوسه ام میکرد برای دوباره کار کردن,ولی فکر کردم بعد از این همه تلاش و خون دل خوردن حضور پسرم خیلی بیشتر از اینها ارزش داره... رسیدگی به بچه ای که این همه زمان برای داشتنش دعا کردم و زجر کشیدم ,به چند سال از خودخواهی هام گذشتن حتما می ارزه... این بود که حتی شک هم نکردم برای بریدن از کار.. امیدوارم بتونم از نظر روحی هم با خودم کنار بیام.. دور بودن از اجتماع برای من مثل زندانی کردن خودم میمونه ولی حضور دو تا پسر های زندگیم میتونه دلیل خوبی برای ادامه زندگیم باشه... دیگه از دنیا چی می خوام بجز خوشبختی ,راحتی و سعادت این دو تا مرد زندگیم... پسرم .. زود تر بزرگ شو و بیا که برای به آغوش کشیدنت بیتابم...

همین الان یه تکون محکم خوردی... میدونم که می فهمی این احساسات من رو.. هر بار که احساساتی میشم شما هم عکس العمل نشون میدی... و من ضعف میکنم از تکون هات....این روز ها که حسابی هم واضح شده و مطمنم می کنه که تو هستی..... خیلی دوستت دارم... خدای مهربونم همونطور که همیشه کنارم بودی و هوام رو داشتی از  نفسم هم مراقبت کن و سلامت نگهش دار.... که جونم به جونش بسته است...

 

 

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (16)

مامانِ عسل
26 مهر 93 19:21
قدم گل پسری خوبه که روزها اینجور شیرین میگذرن.... روزهای شاد شاد شاد را براتون ارزو می کنم
مامان آیدا
پاسخ
مرسی دوست گلم..انشاالله سرنوشتش هم به خوش قدمی باشه...عسل خوشگلم رو ببوسین
مامان فرخنده
27 مهر 93 8:27
قربون مامان آيدا وگل پسري بشم خداروشكر كه اين روزها سخت مشغول وشاد هستي . درمورد كارت بهترين تصميم زندگيت را گرفتي واقعا رسيدگي به گل پسري از همه كارهاي دنيا لذت بخش هستش .مطئن باش حوصله ات سر نميره مگه ما مرديم از راه مجاز هوات را داريم آفرين دختر هنرمند كه لباست را خودت دوختي واقعا 600 تومن پول زور بود خداروشكر هم كه قشنگ در اومده بود وهمه ازت ميپرسيدند واي با اون شكم خوشگلت چه با جرات رقصيدي واقعا دل نترسي داري دختر پس چرا بعضي اوقات بد به دلت راه ميدي دلم خيلي خيلي برات تنگ شده بود امروز چند بار نوشته هات را خوندم وكلي خوشحال شدم گل پسر كه بياد كه ديگه خيلي خيلي خوشحال تر ميشم آيدااااااااااااااااااااااااااااااجونم مواظب خودت باش نه اينكه بري پيش مامانت مارو فراموش كني بنويس بيخبر نذارمارا ازاحوالاتت
مامان آیدا
پاسخ
قربونت برم فرخنده جونم.. عزیزم بزرگترین شانس من داشتن دوست های گلی مثل شماست..منم خیلی دلتنگتون بودم ولی خیلی شلوغ شده بودم.. برم پیش مامان اینها احتمالا دسترسیم به نت کم میشه ولی حالا تا اون موقع دیگه هستم
مامان رهام
27 مهر 93 8:30
سلام آیدا جونم چقدر شنیدن کلمه پسرم تو جمله هات برام شیرینه ایشالا که به سلامتی به دنیا می یاد و لذت پسر داشتن رو درک می کنی، پسر خیلییییی شیرینه ایشالا که سلامت باشه و زیر سایه بابا و مامان مهربونش شاد و سلامت زندگی کنه خدا رو شکر که این روزا بهت خوش می گذره، ایشالا که همیشه خوش باشین در مورد لباست هم مطمئن بودم که آیدا خانوم شیک، بهترین لباس رو برای عروسی خواهر انتخاب می کنهایشالا که خوشبخت باشن سفر شمال هم خوش بگذره، فقط هوا کمی سرده اونجا، مراقب باش سرما نخوری در مورد کارت هم بهترین کار رو کردی آیدا جون، این گل پسری رو به این راحتی ها به دست نیاوردی که، ایشالا بعد از اینکه به دنیا اومد اون موقع با توجه به شرایطت تصمیم می گیری که چه کنی واااییی آیدا من بارداری می خوااااااااام، من نی نیه تو شکم می خوام، من تکون خوردناش رو می خوام حسااااااااااابی لذت ببر از این روزا که بعدا حسابی دلتنگش می شی مراقب خودت و سام یا شایای عزیزمون باش
مامان آیدا
پاسخ
عزیز دلمی.. مرسی مهربونم خب مامانی یکی دیگه بیار رهام تنها نباشه.. منم حمایتت می کنم تازه پسر منم دو تا همبازی پیدا می کنه
marzi
27 مهر 93 8:45
به به مامان آیدا و گل پسر. خداروشکر که همه چی به خوبی گذشته تا حالا. آیدا از همه چی گفتی الا سن نی نی!! میخوایم بدونیم چند ماهشه. ایشاالله به سلامت در آغوش بگیریش.
مامان آیدا
پاسخ
مرسی مرضیه جون والا الان هفته24 هستم به گمونم هفته آخر 5 ماهگی هستم و هفته بعد میرم تو 6 گمونم
فافا
27 مهر 93 11:14
خدارو شکر برای همه چیز . برای خوبی عروسی . برای تکون های پسری. برای سلامتی نی نی جون. آیدا جان خیلی برات خوشحالم و بی صبرانه منتظرم تا نی نی ات رو ببینم. هوای خودت و نی نی رو داشته باش.
مامان آیدا
پاسخ
عزیز دلمیانشاالله بزودی همه شما دوستای گلم عزیزای دلتون رو در آغوش بگیرین
فرشته
27 مهر 93 14:09
چه شيرين خدا برا هم حفظتون كنه
مامان آیدا
پاسخ
ممنون فرشته جان
niloofar
27 مهر 93 17:50
ای جووووووووووووننننننننن عزیز ناقلای من. بالاخره لو رفت هههههههه خدا نگهش داره. آیدا جون نگفته بودی خیاط هم هستی بلا. خوبه که همه چی خوبه. خدا رو شکررررررر
مامان آیدا
پاسخ
الان از همه خوشحال تر پدر همسری هست که تو مهمونی ها دست اقوامش رو می گرفت میاورد می گذاشت رو شکم من که این فامیل ما رو ادامه میده و کلی ذوق می کرد خیاطی هم در حد تقلب از رو بوردا و مدل های ساده ایییییی یه کار هایی ازم ب میاد
مامان نرگس
27 مهر 93 23:19
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییی آیدا جونننننننننننننننننن نمیدونی چقدرررررررررررررررررررررررررررررر خوشحال شدم واییییییییییییییییییییییی خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت .. خخخخخخخخخخخیییییییییییییلیییییییییییییییییییییی خیلی خیلی خوشحال شدم .. مبارک باشهههههههههههههههههههههههه زیاددددددددددددددددددددددد .. خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت .. وای نمیدونم چی بگم اگه بدونی چقدر برات خوشحالم .. واییییی ذوق مرگ شدم .. ایشالله به سلامتی عزیزم نینیت رو بغل بگیری .. خیلی شیرینه مادر بودن ناب ترین حس دنیا .. لذت ببر از دوران بارداری که خیلی شیرینه متفاوت ..
مامان آیدا
پاسخ
مرسی ماما نرگس گل... خدا آوای نازنینمون رو براتون حفظ کنه...
مامان نرگس
27 مهر 93 23:21
من خیلی بدم که الان باید بفهمم .. ببخشید دوستم
مامان آیدا
پاسخ
عزیز دلمی.. وقتی یه دختر کوچولو داشته باشی که همه مامانش رو برای خودش می خواد,عذرت همیشه موجه میشه... خوشحال شدم دوباره نوشتی.. خیلی وقت بود سر میزدم همون پست قبلی بود.. ببوس دختر لپ کشانیت رو
سوری
27 مهر 93 23:59
مبارک باشه امدن پسملی...بازم افرین ب مامانا
مامان آیدا
پاسخ
ممنون سوری جونم... انشاالله همین زودیها برای شما بنویسیم این کامنت رو
مامان سهند و سپهر
28 مهر 93 12:17
آیدا جون نظراتم میرسن دستت ؟
مامان آیدا
پاسخ
سلام دووستتتتتمممم.. کجاییییی... خوب من دلم تنگ شده برات... سایت رو هم که آپ نمی کنی... نه من چیزی نگرفتم هرچی بوده تائید کردم.. کجایی عزیز دل من
مهتاب
28 مهر 93 14:01
مبارک باشه مامان ایدا بلاخره جنسیت نی نی معلوم شد... راستی بخاطر قشنگترین حس دنیا یعنی تکونای نی نی هم بهت تبریک میگم .... قدرش را بدون که وقتی پسرت دنیا بیاد بد جور دلتنگ این تکونا میشی
مامان آیدا
پاسخ
مرسی مهربونمواقعا حس قشنگیه... خیلی اذت بخشه
سودابه
28 مهر 93 14:48
پس شومبول طلا شد نی نی مبارکهههههه پسملی عروسی خواهر گلیتم مبارکککککککککککککککک من که شک نداشتم هنرمندی ولی فکر میکردم در آشپزی و شیرینی پزیه نمیدونستم خیاطی هم بلدی سوغاتی هم مبارک ایشالا دونه دونه تنش کنی و ذوق کنی برای قد و بالای پسر گلت مسافرتم که عالیه حتما برو آب و هوات عوض بشه خدارو شکر که تا اینجا همه چیز خوب بوده . ان شاء الله این چند ماه باقی مونده هم به خیر و خوشی تموم میشه و پسرتو در آغوش میگیری راستی پای نی نی هم درد نکنه که لگدت میزنه آفرین به این شومبول طلا از الان داره خودشو نشون میده
مامان آیدا
پاسخ
قربون خواهر گلم بسم که با کامنت هاش کلی انرژی می گیرم اگه بتونم عکس لباس رو میگذارم خیلی ساده بود لباسم و گر نه که اصلا بلد نیستم از این کار..... الهی همین روز های آینده خبر نی نی دار شدنت رو تو وبم بگذارم.. وای که چه کنم من اون روز
هستی شاد
30 مهر 93 16:19
مبارکت باشه عزیزم انشاا.. این 4 ماهم به خوبی و خوشی سپری میشه و گل پسرت می یاد تو آغوش مهربونت
مامان آیدا
پاسخ
ممنون هستی عزیزم
مامان فرخنده
5 آبان 93 8:04
مامان آيدا جونم سلام خوبي چه خبرها رفتي دكتر غدد براي قندت چي شد عزيزززززززززززم گل پسري خوبه لگد بارونت ميكنه يا آرومه آيدا جونم عادت كردم كه همش بنويسي دلم برات تنگ شده هر چند كاملا دركت ميكنم الان بايد بيشتر استراحت كني خوش باشي عزيززززززززززززززززززززززززم
مامان آیدا
پاسخ
سلام فرخنده جونم قربونت برم خوبم فردا انشاالله میام می نویسم.. عروسکت رو ببوس
مامانِ عسل
6 آبان 93 12:10
آّیدا جون خصوصی را چک کن
مامان آیدا
پاسخ
یک دنیا ممنون مهربونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد