سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

کودکانه

آخرای مارتن زیفت

1392/8/15 14:19
نویسنده : مامان آیدا
413 بازدید
اشتراک گذاری

این روز ها هم داره بسرعت سپری میشه. هر روز که یه آمپول دیگه رو از در یخچال بر می دارم و یه جای خالی دیگه اونجا باز می کنم!! نمی دونید چه کیفی داشت امروز که دیدم فقط 5 تا دونه گونال دیگه مونده تو در یخچال!!! داره تموم می شه!! کاملا حرفه ای شدم این درمانگاه پرستار شیفت شیبش خوب آمپول می زنه!! اون خانم پرستار گنده هه تو آتیه مثل دارت بازی فقط آمپول رو پرت می کنه!! خلاصه روی شکمم کبود کبوده!!دیگه داره تموم میشه!! شکر خدا بغیر از نیم ساعت های بعد از خوردن پردنیزون که حالت تهوع دارم بقیه مشکلاتم قابل تحمل هست.الان دیگه عوارض این دارو ها رو هم می تونم براتون شرح بدم: بعد از گونال تا وقتی که جذب بشه کمی سوزش دارید روی شکمتون بهتره چند دقیقه دراز بکشید و بعد کار کنید.پردنیزون حالت تهوع شدید و خوب من دو روزی بر گردوندم !!حالت های کلی هم. ظاهرا من کمی لاغر شدم که فکر می کنم مال دردهایی هست که کشیدم . ولی شکمم کاملا متورم و ژله ای شده.بشدت حرارت بدنم بالا میره و گرمم میشه.شبها هنوز همونطوری مرتب گرم و سرد می شم!!خوابم فرقی نکرده کم خواب و اینا نشدم!! البته من کلا خیلی خوابالو هم نبودم!! از شوق اینکه بالاخره شنبه دارم میرم سو نوی اول نمی دونم چکار کنم!!!

این آخر هفته هم مثل همه آخر هفته ها بقدری شلوغیم که فرصت استراحت نداریم. جند روزه داریم خونه تکونی پائیزه می کنیم و جمعه هم یه عالمه مهمونای عزیز داریم.بنده خدا همسری دیشب کمرش صاف نمی شد اینقده که کار کرده بود.بخصوص که من هم شرایطم اینطوریه و همه کارای پر تحرک رو اون زحمتشو کشید.الان چند شبه طفلک خونه براش شده کابوس کار کردن!!!نیشخندمنم هی ارد میدم.اول جارو بکش بعد ته!!پنجره رو هم دستمال بکش!! خدا منو ببخشه خیلی اذیت شده این چند روزه منم نتونستم زیاد کمکش کنم!!!

یادم رفت براتون از خوابم بگم:دو شبه که خواب می بینم دارم توی یه فروشگاه لباس می خرم برای بچه پسر!! بعد یه صدای زنانه از پشت سرم بهم میگه چرا پسرونه می بینی.بچه ات دختره!! دخترونه ها رو هم ببین!!برام جالبه چون من زیاد خواب نمی بینم!! زبان

امشب میریم پیش امام رضا جونم که دلم داره پر میکشه براش.شاید امشب بشه یکم استراحت کرد.فردا هم با دوستای قدیمیمون که تو مشهد هستند قرار گذاشتیم که ببینیمشون.

جمعه ناهار یه عالمه مهمون دارم که به نفسم نگفتم ولی گمونم تا شب هم میمونن خونمون و حسابی هم باید پذیرایی کنیم ازشون. و اما،

شنبه ساعت 7 صبح به صرف سو نوی روز هفت دعوتیم کلینیک نوید!!! برگشتم مفصل گزارش می دم براتون!!

دوستان دعام کنین!! دعام کنین که همه چی خوب باشه!!دعام کنین که به این دارو ها خوب جواب داده باشم!! دعام کنین به یه سری دیگه نکشه!!به دعا ها تون احتیاج دارم!! خیلی دعام کنین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان سهند و سپهر
15 آبان 92 11:34
دلم تنگ شده بود براي نوشته هات
ايشالا كه بسلامتي بري برگردي
خوش خبر باشي خانم

ممنون.ایششششاالله.مرسی که بهم سر می زنی!!
مژگان
15 آبان 92 13:43
وااااای چقد خوب که داری می ری مشهد....چقد دلم می خوااااد .... اونجا خیلی حس معنوی قشنگی داره و همه دارن دعاهای خوب و قشنگ می کنن ...
حتما خدا دعای قشنگ تو روهم می شنوه و شنبه خبرای خوبی بهت می ده
خوش بگذرون و خیلی خودت رو خسته نکن


قربون مامان مژگان مهربونم بشم.چشم خانمی
مژگان
18 آبان 92 9:50
آیدا جون بی صبرانه منتظر خبرای خوب هستم ، امیدورام همه چیز خوب پیش بره
مامانِ عسل
18 آبان 92 10:10
سلام عزیزم
خوبی؟ دوره درمان خوب میگذره؟
بالاخره تونستی خصوصی را بخونی؟ اگه نه تلگراف میزنم؟؟؟؟


سلام خانمی نه متاسفانه اصلا چیزی از شما ندارم
نیلوفر
19 آبان 92 10:54
موفق باشی عزیزم. این بالا رفتن حرارت و تا یه ماه دیگه تقریبا خواهی داشت. من با خوردن پردنیزولون شدیدا بدنم داغ میشد. بار اول زیفتم هم که مدام عرق میکردم. البته بخاطر عوارض این داروهاست و میگذره. خیلیییییییییییی مواظب خودت باش آیدا جون.




مرررسسسییییییییییییییییییی نیلوفر جان. منم همینطورم الان که بدتر هم شدم خیلی خیلی عرق می کنم و گر می گیرم.ولی دیگه انشاالله هفته آخره!!


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد