سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

کودکانه

سونو روز هفتم -قسمت اول

1392/8/21 8:55
نویسنده : مامان آیدا
523 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره شنبه صبح،  انتظار من به آخر رسید.

دوباره صبح زود بلند شدن، دوباره ترافیک ، دوباره نویییییییییییییییییییییییییییییییییییید!!!!

شنبه صبح با آقای محترم بدو بدو رفتیم نوید و خودمون رو به پذیرش معرفی کردیم. اونا هم دستبند نامرئی ها رو بستند به دستمون و یه برگه دادن که بریم و کارامون رو انجام بدیم. اول رفتیم آزمایش خون بدیم. چون آزمایش همسری جدید بود از اون نگرفتن ولی از من مجدد خون گرفتن. بی تربیت رگ دستمو هم داغون کرد، الان سیاه و کبوده دستم. بعد رفتیم برای تست اسپرم و تشکیل پرونده . قرار شد دو تا تست انجام بده همسری یکی روز دوم سونوی من و یکی هم روز عمل. تست روز سونوی من برای اینه که اسپرم ذخیره باشه که روز عمل به مشکل بر نخوریم. در نهایت هم رفتیم حسابداری و 2 میلیون و 974 میلیون تومان ناقابل دادیم به نوید برای هزینه عمل!! بعد از اینکه همه پولامونو نوید گرفت و خیالش راحت شد برگشتیم پذیرش که بفرستنمون برای سونو. بازم کلی زوج اونجا نشسته بودن. باورم نمیششه یعنی اینقدر زوج های مشکل دار زیاده؟! چرا؟!!هر بار که من میرم یه عالمه زوج که  تکراری هم نیستن اونجا هستند!!!یکی از ارومیه امده!!یکی با لباس محلی بختیاری پشت سر شوهر داره میاد!!یکی اصفهانیهه!! باور نکردنیه یجورایی.

خلاصه ما یه صبحانه ای تو این فاصله خوردیم. بعد یه تعدادی رو اسم  رو صدا زد که بریم بالا برای سونو آماده شیم.اونجا به همه خانمها گفتند که پاهاشونو رو بشورن و حاضر بشن تا دونه دونه صداشون بزنن.کلی گپ زدیم با خانمها.کلی خندیدیم.یکی دفعه پنجمش بود که زیفت می کرد به شوخی می گفت:  شوهرم میگه این همه که هزینه یه بچه کردیم می تونستیم تا حالا دوتاشو  بخریم!!! البته پشت اون کلام شوخ طبعش و اون نگاه خندانش میشد اوج غم و نا امیدی رو ته چشمانش دید!! ولی باز ما همه خندیدیم .

تا اینجا خوب بودم.

به محض اینکه رفتم داخل به یکباره حالم بد شد. صدای ضربان قلبمو می شنیدم!! آنچنان استرسی داشتم که نگو!! عرق سرد می کردم و نفس نفس می زدم. بخصوص که تخت رو دیدم!!! اصلا من به این تخت ها حساسیت دارم دست خودم نیست خوب!!  به محض اینکه تخت معاینه رو می بینم ترس برم می داره!! حالا گذشته از خجالت عریان بودن با اون حالت که خودش استرس میاره. خلاصه با هر مکافاتی بود لرزان خودم رو به تخت بستم!!! سعی کردم ذهنم رو منحرف کنم و گوشم رو تیز کردم تا بلکه از حرفاشون سر در بیارم!!! فشار دستگاه رو احساس کردم و سعی کردم نفس عمیق بکشم. وای که چقدر دردناک بود برام.

دکتر: بنویس 2 تا 17، 3 تا 12، 6 تا هم 8

پرستار: راست؟

-  نگاتیو

سکوت....... نداره؟!؟یعنی چی؟!! یعنی بعد از دو ماه مصیبت تخمک نساختم؟!! خدا جون؟!!! صدای پچچ پچشون اذیتم می کرد می خواستم بفهمم چی میگن.دکتر گفت پرونده شو ببینم؟!!!!

دوباره دستگاه رو چپ و راست کرد،دادم در اومد.تو دلم گفتم دکتر خوب بگردد پیدا می کنی. خیلی حالم گرفته بود!!یعنی باید دوباره سیکل رو تکراار می کردم؟!! یعنی چی؟! دوباره 2 ماه انتظار!!

-   آیدا خانم قند داری؟!!

-   نه

-   متفورمین می خوری؟!!

-   بله

-   متفورمینتو بههیچ وجه قطع نکنی ها!!

-   حتما

خودم لرزش صدامو می شنیدم.دکتر گردش علمیشو ادامه داد.بی انصاف آنچنان به چپ و راست می رفت که نفسم بند اومده بود.سبز

-   خوب اندومتر 5.1

و باز هم سکوت،........

بالاخره تمام شد. وقتی از روی تخت بلند میشدم دکتر قیافه منو دید،با رنگ پریده پرسیدم مشکلی هست؟ که گفت نه!! بیرون منتظر باش با دکتر کشاف تماس بگیریم بهت خبر می دیم.

برگشتم تو سالن اصلا یه حال دیگه بودم.الان که دارم بهش فکر می کنم برای خودم هم جالبه!! اصلا اون روز همه دو تا آدم متفاوت رو دیدن.آیدا قبل از سونو،آیدا بعد از سونو!!!قبلش کلی سر بسر خانم ها می گذاشتم و می خندیدم،از اتاق که اومدم بیرون عرق کرده بودم با چهرهای بر افروخته،تپش قلب وحشتناک ،مثل یه بره گرگ زده رفتم یه گوشه کز کردم و با هیچ کی حرف نزدم.

باورم نمیشه که باید دوباره سیکل رو از اول شروع می کردم . چرا پس اینجوری شد.اندومتر 5 چرا پس؟!! چرا این همه دارو وآمپول کاری نکرده برام؟!!خمیازه

پرستار دونه دونه جدول ها رو میاورد بیرون و دستورات دارویی رو به خانم ها می داد. من سومی بودم که سونو کرده بودم. ولی اسم منو نخوند!!تقریبا دیگه مطمئن بودم که مشکلی دارم!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد