کوچولوهای میکروسکوپی من و با با یی
من امروز صبح مامان شدم مامان ۶ تا کوچولوی میکروسکوپی حالا باید منو محکم بچسبن تا ۹ ماه!!!!! تم
ام طولدیشب رو از دردبخودم پیچیدم.۵ دقیقه یکبار رفتم دستشویی و فقط روی پهلوهام رو با یه ملافه پوشوندم.حالا همسری با پتو تو خواب ناز بودد. امروز ساعت ۶ رفتیم نوید.دیروز از نوید بهمون زنگ زده بودن و گفتن من اولین هستم و حتما اول وقت اونجا باشیم.ولی بازم ما رو علاف کردن و ما تازه ۸ رفتیم تو ریکاوری,بعد دیگه منو آمده کردن. اول صبح بود همشون سر حال بودن خدا رو شکر.ثانیه های بعدی رو دیگه یادم نمیاد تا یکی مرتب می گفت نفس بکش.نمی دونم چرا نفسم بالا نمی یومد اکسیژن بهم زدن و ۱ ساعتی خوابیدم.بعد بهم آلبومین و سرم زدن و دیگه بردنم پایین.مامان و همسر اونجا بودن.همسری رفته بود از اتاق آزمایش پرسیده بود. ظاهرا خیلی تخمک داشتم و درد دیشبم هم از همون بوده.۶ تا زیگوت انتقال دادن.زیاده نه؟!!!!!به همسری می گم ۶ قلو رو داشته باش.تعدادی رو هم برام فریز کردن.بچه هام دارن یخ میزنن طفلکی ها. خلاصه بهم گفتن که چون خیلی تخمک زیاد داشتم برای اینکه شکمم به اصطلاح آب نیاره روزی ۷ تا سفیده تخم مرغ بخورم . بعدم دیگه اومدم خونه و تا حالا خوابیده بودم.الان هم اومدم شما رو تو شادی خودم شریک کنم.من تا اطلاع ثانوی یه مامان هستم.مگر اینکه خلافش ثابت بشه!!!!