حال این روز های من
امروز روز سوم انتقال نی نی میکروسکوپی هاست.همچنان با توهماتم زندگی می کنم.شکمم هنوز متورم هست وموقع حرکت باید زیر شکمم رو بگیرم.خیلی بهتر شدم.ولی هنوز درد دارم.کمی این روزها کسالت بار شده برای من که حتی یک لحظه آرامش نداشتم و از صبح تا شب میدویدم,نشستن و خوابیدن هر روز غذاب آووره!!!!!! بخصوص که هزار جور فکر و خیال هم به سرت میزنه.مرتب تصور موفق بودن یا نبودن زیفت.داشتن یا نداشتن بچه.اگر نشه چی میشه؟!!!اگر شد چی میشه؟!!!!کارم اونوقت چی میشه.اگر استراحت مطلق بشم چی؟!!!!!!خدای من.کسایی که من رو میشناسن میدونن که بزرگترین تنبیه برای من تو خونه نشستن هست!!!! ولی خوب انگیزه بالایی وجود داره برای من در حال حاضر.داشتن تو کوچولوی نازنین,بزرگترین تحول زندگی منه.بزرگترین لطف خدای خوشگل منه.زیباترین حقیقت عالم هستی.باور کن هیچ دلیلی موجه تر از خواستن تو نمی تونست منو به این راه بکشونه.هیچ کس جز تو نمی تونه من و مجبور به تحمل این همه فراز و نشیب کنه!!!!! منت نیست ها.بازگشت به خودمه!!! بازگشت به روح آزاده خودم که در طول زندگیم فقط جلوی قادر متعالش سرکج کرده و دیگه هیچ. الان اما برای تو می نویسم که بعد ها بخونی.برای تو روح آزادهام که هیچ جانم رو هم پیشکش می کنم.فقط باشی و خوب باشی.کمک رسان باشی.مهربان باشی. آزاده باشی. انسان باشی.برای من همین بس.همه رنجها رو برایت تحمل می کنم.برایت میمیرم تا تو فقط باشی.
خدایا نظری کن!!!!!یادم هست که همه چیز بخواست توست.یادم هست که حکمت توست که لحظه را برایم رقم میزند.یادم خواهد ماند.برای همین هم نگران نیستم.تو بهترین را برای من خواهی خواست.یادم میاید آخرین باری را که در خانه ات از تو خواستم و به زور خواستم و خواستم خواستم و تو دادی آنچه را که خواستم.ولی یادم می آید که به سال هم نکشید که در حرم امامزاده صالح به پایت افتادم که چرا دادی اگر بد بود!!!!! اینها را یادم میاید.همه را آویزه گوشم کردم و فقط مطیع فرمان توام.می نشینم و با آرامش صبر میکنم تا ببینم برایم چه تقریر کرده ای. فقط به این بنده کم طاقتت صبر بده و توان ایستادن.
دوستان عزیز نی نی وبلاگی ازتون ممنونم که تو این راه منو تنها نذاشتین.بویژه از سه تا دوست با ارزشم مامان عسل و مامان سهند وسپهر و مژگان مهربونم.نمی دونم چی بگم! حضورتون,محبتاتون , راهنمایی هاتون به من دلگرمی می ده.خیلی از حضورتون ممنونم.باورتون نمیشه دیشب تو خواب شما ها اومده بودین خونمون منم نگران بودم که ناهار براتون درست نکردم.ندیدمتون ولی خیلی دوستون دارم.ممنون بابت همه چی