سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

کودکانه

روز های خانه نشینی من

1392/8/29 16:32
نویسنده : مامان آیدا
399 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز ۵ انتقال منه.از دیروز  مرتب دارم بهتر میشم.کم کم با شرایط خانه نشینی که چه عرض کنم رختخواب نشینی کنار اومدم. امروز صبح  طبق معمول روز های کاریم ساعت ۶ بیدار بیدار بودم. بعد از رفتن همسری کتابی رو که دیشب برام خریده بود رو باز کردم و خوندم اسم کتاب ریحانه بهشتی و فرزند صالح هست.بد نیست البته من خیلی صقحات شو رد میکنم ولی قسمتی که راجب تغذیه دوران بارداری هست جالب بود.یعنی علمی بود. بقیه اش خیلی برام جالب نبود.  بعد زنگ زدم  به شرکت و کلی با همکارا گپ زدیم.خیلی چسبید!!!!!!دلم براشون تنگ شده بود.

دیشب یکی از خانمهایی که با من شنبه زیفت داشتن بهم زنگ زد.ظاهرا شوهرش  تلفن همسری رو روز عمل گرفته بود.اون بنده خدا فقط یه تخمک خوب داشته و ظاهرا از روز دوم هم لکه بینی داشته خیلی ناراحت بود. یکم با اون حرف زدم و دلداریش دادم.البته واقعا معتقدم که فرقی نمی کنه شش تا یا یکی.یه وقتی ۶ تاش نمیشه و یه وقتی فقط همون یه دونه میشه. مهم آرامشه و توکل.امروز هم دوباره بهم زنگ  زد.بهم گفت از دیشب که با من حرف زده خیلی حالش بهتره واسه همین هر روز میخواد بهم زنگ بزنهنیشخند خدا رو شکر.همون روز عمل هم اینو بهم گفته بود که  با من که حرف میزنه استرسش کم میشه.بس که من دلقک بازی در آوردم اونروز کل سالن دورم جمع شده بودننیشخند

امروز با کمک مامان بعد از ۵ روز رفتم حموممممممممممسبزسبز. خیلی چرک بودم.یه ۲ ۳ کیلویی گمونم وزنم اومد پایین بعد از حموم.میکروبا رفتننیشخندسبک شدم.

تصمیم گرفتم از امروز چند تا دستور غذایی مخصوص رو براتون بذارم.عکساش باشه وقتی رو پا شدم درست میکنم  و براتون میذارم.قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان عسل
29 آبان 92 12:21
به اون دوستتون بگید خیلی استرس نداشته باشه. منم لکه داشتم اما خدا را شکر عسلی حسابی چسبیده بود اما خیلی باید مراقب باشه خوشحالم که هستی و بیخبرمون نمیذاری
مامان آیدا
پاسخ
ایشالله که نی نی نازی این دوستمون هم محکم بچسبه مامانیشو!!!!ولی خیلی استرسی بود.اینقده هول بودن زن و شوهر که داروخانه آخرین آمپولو بهشون نداده بود و بندگان خدا شب تاسوعا آوآواره داروخانه ها شده بودن.تخمکهاش روز سونو خوب بودن ولی روز عمل کم شده بودن
مامان سهند و سپهر
29 آبان 92 12:37
عزیزم فقط 15 روز دیگه مونده خیلی خوشحالم که داره میگذره و به زودی زود خبرهای خوشی رو به امید خدا توی این وبلاگ ثبت می کنی چقدر عالی که بهش کمک کردی روحیه شو به دست بیاره. امیدوارم برای هر دوتون موفقت آمیز باشه گفتم روحیه ت ماشالا قویه این خانوم هم شاهدش باز هم منتظر دستورات غذایی خوشمزه شما هستم
مامان سهند و سپهر
29 آبان 92 12:37
سرت خلوت میشه هی بیا وبلاگ و آپ کن ما هم خرسند میشیم و با هم در ارتباطیم
مژگان
2 آذر 92 10:02
سلام مامان آیدا جون خوشحالم که حالت بهتره کوچولوهای نازنینت چطورن ؟ خیلی خوبه که با یکی که تو شرایط خودته در تماس باشی ، به هر دوتون آرامش می ده، با تمام وجودم از خدا می خوام این دوره برای هر دوتون به خوبی بگذره این دستورای آشپزی مخصوص مامان آیدا دل آدمو حسابی آب می کنه ،البته من یه بار چشیدم و می دونم چقدر لذیذن
مامان آیدا
پاسخ
سلام عزیزم.خوبم. حضورش خیلی خوبه ولی باعث میشه من نتونم ذهنم رو ازش منحرف کنم.باعث میشه مجبور باشم بهش فکر کنم و چون تو خونهام و بیکار هزار تا فکر میکنم.یکم بیقرار می کنه آدمو. عزیزم تو چطوری پسر گلت چطوره.دلم یه ذره شده براتون
مژگان
2 آذر 92 10:05
راستی یادم رفت طرح جدید پیجت رو تبریک بگم، خیلیی قشنگه
مژگان
2 آذر 92 10:58
آیدا جون منم دلم خیلی برات تنگ شده ، با همکارا قرار گذاشتیم هر وقت یکم بهتر شدی بیایم دیدنت وای یه سری خبرای داغ دارم برات که کلی داغن (البته نمی دونم دیدی یا نه ،خیلی مختصر اس ام اس کرده بودمم برات ) به امید دیدار آیدای 2- 3 شایدم 4 نفره
مامان آیدا
پاسخ
ههههههههه خبرا رسید بهم.یعنی اس ام اس همون موقعی که تو اتاق عمل بودم رسیده بود.همسری تا اومدم ریکاوری بهم با خنده گفت مژگان یه خبر داغ داره براتکلی خندیدیم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد