کمی پج پج مادرانه
امروز روز ۱۳ انتقال هست.بر اساس سیکل داروئی که طی کردم در دو ماه گذشته باید دیروز پری جان تشریف فرما می شدن.برای من یه نشونه امیدوار کننده هست ندیدن ریخت نحس پری جان الان هر چند که سعی می کنم خیلی هم توهم نزنم. خوب من هیچ وقت مرتب نبودم گاهی ۶ ماه هم پری جان رو نمی دیدم.پس ندیدنش الان خیلی هم نباید خوشحالم کنه.ولی بهر حال ندیدنش بهتر از دیدنش هست.ایشا الله تو ۹ ماه آینده هم نخواهم دیدش.امروز صبح قرار گذاشته بودیم با همسری یه تقلب کوچولو بکنیم و بریم یه آزمایش بدون هیچ منظوری بدیم ولی خوب همسری نقشه هامو خراب کرد وگفت که باید بره سر کار.این شد که استاد تقلبمون رو گرفت و یه صفر گنده تو دفترمون گذاشت. دلم نمی خواد به کس دیگه ای هم بگم.ماشین تو خونه هست ولی هنوز احتیاط می کنم و ترجیح می دم تا روز ۱۸ رانندگی نکنم.ولی از اول هفته دلم پر می زد که کی ۵ شنبه میشه. اشکالی نداره فقط ۵ روز دیگه مونده.اونم بالاخره یه جوری حلش می کنیم.
تو این مدت کلی هنرمند بودم.متاسفانه هر کاری می کنم نمی تونم براتون عکس آپلود کنم.گمونم اشتباه میکنم یه جایی. یه طرف پلیور همسری رو تموم کردم و امروز جلوی پلیورش رو سر انداختم.تابلوی رو هم که هفته اول شروع کرده بودم دیروز تموم کردم و امروز همسری قاب می کنه که به دیوار بزنیم.البته هنوز یکم رنگش خیسه فکر کنم باید تا شنبه صبر کنم. دلم میخواد براتون عکس کارامو بگذارم ولی نمی دونم چرا آپ نمی کنه.
عزیزای دلم ۶ تا میکروسکوپی های من.باعث شدین مامان از دنیای حساب کتاب و تجزیه تحلیل های اقتصادی برگرده به دوران دختری هاش و یکم روحش رو جلا بده.هر چند که دنیای مردونه تحلیل های اقتصادی مدتهاست بخشی از وجود مامانی شده ولی باور کنین الان از تک تک کارایی که میکنم لذت میبرم.از بوی رنگ روغن.از کنار هم گذاشتن ترکیب های مختلف پارچه. از سر انداختن هر دونه بافتنی.تو این مدت از بیکاری به همه این ها روجوع کردم. کار های که زمانی بی حد لذتبخش بودند برام.و چند سالی بود که زیر غبار فضای خشن کاری و رشته تحصیلیم گم شده بودن.پارسال بزور چند تا دونه تخم مرغ برای عید رنگ کرده بودم.که اونم همسری میگفت چرا خودت رو خسته می کنی تو این وقت کم.راست هم می گفت بقدری کار بیرون سنگین و وقت گیر بود که ما تا عید بزحمت همدیگر رو روزی ۱ ساعت سر شام ملاقات می کردیم.امسال عید همون تخم مرغ های رنگی هم جای خودش رو به برچسب های خریداری شده داده بود. عزیزای دلم این مدت اما با کلی غر غر از کسالت خانه نشینی تازه داره یادم میاد که خانه دار بودن هم خیلی بد نیست. کسالت بار نیست اگر برنامه داشته باشی.تازه دارم بخاطر می آورم که زن خانه بودن می تواند لذت بخش هم باشد.کمی کار خانه.کمی همسر.کمی نقاشی.کمی ورزش.کمی آشپزی.کشف دستور های جدید.کمی بافتنی.تمام وقت با شما بودن.شما را داشتن.به شما آموختن.
تعجب نکنین که شما رو آخر گذاشتم.که اگر بیایید تاج سر همه اینها هستید.مهمترین وظیفه من!!!!!!!! نم خوام وانمود کنم نیومدنتون اصلا برام مهم نیست!! فقط اگر نبودید دنیا برایم پایان نخواهد داشت که بارها گفتم راضیم به رضای خدا..بدون شما هم می تونم در کنار نفسم باشم و شاد باشم و عاشق باشم. تا الان هم نبودید مگه نه؟!!!!! که اگر باشید بودنم به بودنتون بند میشه بار دیگه عاشق میشم.عشقم بوسعت دریایی مادرانه بنام شما خواهد بود. مژگان راست گفت من تو حرم امام رضا کلی قول و قرار گذاشته بودم چند روز گذشته یادم رفته بود.دیگه فراموش نخواهم کرد.اگر نیایید حتما غصه خواهم خورد. غصه نیامدنتون.غصه این هم سختی که کشیدم.غصه این همه داروئی که به بدنم زدم و همه آمپول هایی که زدم و نتیجه نداشته.حتما غمگین خواهم شد.ولی بزور هرگز نخواهم خواست.من بیمه امام رضا شدم پس هر وقت که وقتش باشد خواهم فهمید.امیدوارم که صبر و توان صبر رو از من دریغ نکنه . اگر اینبار نیایید ,می دونم با وجود نفسم,همسر مهربونم ,می دونم که عشق بینمون زخم های قلبم رو زود التیام می بخشه.می دونم آرامش تو چشمای عزیز دلم نمیذاره چشمام گریون نیومدنتون بشه.ولی اگر خدا بخواد و بمونید قدم روی چشم هردومون گذاشتید. شادی و روح بزندگی ما آوردید.خوشبختی ما رو کامل کردید.من و بابایی بی نهایت دوستتون خواهیم داشت.روح و جونمون فدای شما عزیزای دلم اگر فقط بیایید پیشمون. لطفا مامانی رو محکم بچسبید و هر کی اومد گولتون بزنه گوش ندید