سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

کودکانه

کمی پج پج مادرانه

1392/9/7 1:44
نویسنده : مامان آیدا
348 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز ۱۳ انتقال هست.بر اساس سیکل داروئی که طی کردم در دو ماه گذشته باید دیروز پری جان تشریف فرما می شدن.برای من  یه نشونه امیدوار کننده هست ندیدن ریخت نحس پری جان الان هر چند که سعی می کنم خیلی هم  توهم نزنم. خوب من هیچ وقت مرتب نبودم گاهی ۶ ماه هم پری جان رو نمی دیدم.پس ندیدنش الان خیلی هم نباید خوشحالم کنهچشمک.ولی بهر حال ندیدنش بهتر از دیدنش هست.ایشا الله تو ۹ ماه آینده هم نخواهم دیدشقلب.امروز صبح قرار گذاشته بودیم با همسری یه تقلب کوچولو بکنیم و بریم یه آزمایش بدون هیچ منظوری بدیمچشم ولی خوب همسری نقشه هامو خراب کرد وگفت که باید بره سر کارنگران.این شد که استاد تقلبمون رو گرفت و یه صفر گنده تو دفترمون گذاشت. دلم نمی خواد به کس دیگه ای هم بگم.ماشین تو خونه هست ولی هنوز احتیاط می کنم و ترجیح می دم تا روز ۱۸ رانندگی نکنم.ولی از اول هفته دلم پر می زد که کی ۵ شنبه میشهگریه. اشکالی نداره فقط ۵ روز دیگه مونده.اونم بالاخره یه جوری حلش می کنیم.

تو این مدت کلی هنرمند بودم.متاسفانه هر کاری می کنم نمی تونم براتون عکس آپلود کنم.گمونم اشتباه میکنم یه جایی. یه طرف پلیور همسری رو تموم کردم و امروز جلوی پلیورش رو سر انداختم.تابلوی رو هم که هفته اول شروع کرده بودم دیروز تموم کردم و امروز همسری قاب می کنه که به دیوار بزنیم.البته هنوز یکم رنگش خیسه فکر کنم باید تا شنبه صبر کنم. دلم میخواد براتون عکس کارامو بگذارم ولی نمی دونم چرا آپ نمی کنه.

عزیزای دلم ۶ تا میکروسکوپی های من.باعث شدین مامان از دنیای حساب کتاب و تجزیه تحلیل های اقتصادی برگرده به دوران دختری هاش و یکم روحش رو جلا بده.هر چند  که دنیای مردونه تحلیل های اقتصادی مدتهاست بخشی از وجود مامانی شده ولی باور کنین الان از تک تک کارایی که میکنم لذت میبرم.از بوی رنگ روغن.از کنار هم گذاشتن ترکیب های مختلف پارچه. از سر انداختن هر دونه بافتنی.تو این مدت از بیکاری به همه این ها روجوع کردم. کار های که زمانی بی حد لذتبخش بودند برام.و چند سالی بود که زیر غبار فضای خشن کاری و رشته تحصیلیم گم شده بودن.پارسال بزور چند تا دونه تخم مرغ برای عید رنگ کرده بودم.که اونم همسری میگفت چرا خودت رو خسته می کنی تو این وقت کم.راست هم می گفت بقدری کار بیرون سنگین و وقت گیر بود که ما تا عید بزحمت همدیگر رو روزی ۱ ساعت سر شام ملاقات می کردیم.امسال عید همون تخم مرغ های رنگی هم جای خودش رو به برچسب های خریداری شده داده بود. عزیزای دلم  این مدت اما با کلی غر غر از کسالت خانه نشینی تازه داره یادم میاد که خانه  دار بودن هم  خیلی بد نیست. کسالت بار نیست اگر برنامه داشته باشی.تازه دارم بخاطر می آورم  که زن خانه بودن می تواند لذت بخش هم باشد.کمی کار خانه.کمی همسر.کمی نقاشی.کمی ورزش.کمی آشپزی.کشف دستور های جدید.کمی بافتنی.تمام وقت با شما بودن.شما را داشتن.به شما آموختن.

تعجب نکنین که شما رو آخر گذاشتم.که اگر بیایید تاج سر همه اینها هستید.مهمترین وظیفه من!!!!!!!! نم خوام وانمود کنم نیومدنتون اصلا برام مهم نیست!! فقط اگر نبودید دنیا برایم پایان نخواهد داشت که بارها گفتم راضیم به رضای خدا..بدون شما هم می تونم  در کنار نفسم باشم و شاد باشم و عاشق باشم. تا الان هم نبودید مگه نه؟!!!!! که اگر باشید بودنم به بودنتون بند میشه بار دیگه عاشق میشم.عشقم بوسعت  دریایی مادرانه بنام شما خواهد بود. مژگان راست گفت من تو حرم امام رضا کلی قول و قرار گذاشته بودم چند روز گذشته یادم رفته بود.دیگه فراموش نخواهم کرد.اگر نیایید حتما غصه خواهم خورد. غصه نیامدنتون.غصه این هم سختی که کشیدم.غصه این همه داروئی که به بدنم زدم و همه آمپول هایی که زدم و نتیجه نداشته.حتما غمگین خواهم شد.ولی بزور هرگز نخواهم خواست.من بیمه امام رضا شدم پس هر وقت  که وقتش باشد خواهم فهمید.امیدوارم که صبر و توان صبر رو از من دریغ نکنه . اگر اینبار نیایید ,می دونم  با وجود نفسم,همسر مهربونم ,می دونم  که عشق بینمون زخم های  قلبم رو زود التیام می بخشه.می دونم آرامش تو چشمای  عزیز دلم  نمیذاره چشمام گریون نیومدنتون بشه.ولی  اگر خدا بخواد و بمونید قدم روی چشم هردومون گذاشتید. شادی  و روح بزندگی ما آوردید.خوشبختی ما رو کامل کردید.من و بابایی بی نهایت دوستتون خواهیم داشت.روح و جونمون فدای شما عزیزای دلم اگر فقط بیایید پیشمون. لطفا مامانی رو محکم بچسبید  و هر کی اومد گولتون بزنه گوش ندیدماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان سهند و سپهر
7 آذر 92 9:14
عزیزممممممممممم اشکم در اومد توکل به خدا ایشالا که تشریف فرما میشن کوچولوهای نازنازی روی ماهشون و میبوسم خوشحالم که اینهمه کارهای خوب انجام دادی این مدت با این روحیه هزارماشالا خوبی که داری انتظار هم میرفت ازت. توی هر مکانی که باشی مفید و فعال هستی مامانی. به خودت افتخار کن. برای عکس هم منتظرم بذاریشون . دوست دارم هنرمندیهات رو ببینم مامان آیدا. برای عکس شاید حجم عکس هات بالاتر از 200 کیلوبایت هست آره؟ یا شایدم صبر نمی کنی آپلود بشه و یه دفعه درج رو میزنی؟ راستی بیبی چک نشون نمیده ؟ امیدوارم همه چیز بخوبی پیش بره . چند روز دیگه بیشتر نمونده . واقعا باهات احساس همدلی می کنم عزیزم مراقب خودت و او جینگیلی ها باش
مامان آیدا
پاسخ
خدا نکنه عزیزم مرسی از محبتت مامان مهربونم لطف داری بمن.در مورد عکسا هم یکم با تبلت دستم بسته ات کیفیت رو آوردم پایین به ۲۰۰ نمی رسه.البته خیلی طول میکشه که آپ کنه تصویر میره کوچولو میشه ولی نمیاد بعد هم از حرکت میافته و هنگ میکنه حلا لب تاب رو درست می کنم با اون امتحان می کنم ببینم چی میشه.مرسی که هستیفسقلی هات رو از طرف من محکم بغل کن و ببوسسسسس
مامانِ عسل
9 آذر 92 9:30
سلام عزیزم خوبه که مشغولی و سرگرم هستی. پیشنهاد میکنم نقاشی را این مدت تعطیل کنی اخه رنگ روغن شیمیاییه و این مدت نباشه بهتره منم خیلی دوست دارم عکس ها را ببینم
مامان آیدا
پاسخ
عکسا آپ نمی شن که.ولی باز تلاش میکنم تشم
شبنم
6 مهر 93 10:19
سلام آیداجون .اگه این احساسات رو باتک تک سلولهای بدنم حس نمیکردم. شاید نمیتونستم درکت کنم. اما حس میکنم این حرفها از عمق وجود خودم درمیاد.آره منم همین دیروز آزمایش اول رو دادم که منفی بووووود.منم بیست روز پیش زیفت کردم که خدانخواست که بشه .خیلی خوبه که تو اینقدر روح بزرگ وصبر زیادی داری .چیزی که شاید من خیلی نداشته باشم. آفرین به تو که تا این حدصبوری. من این پیام رو93.7.6برات گذاشتم.لطفا اگه خوندیش جواب منو بده.بالاخره نتیجه گرفتی ؟اگه گرفتی بارچندم؟
مامان آیدا
پاسخ
سلام شبنم عزیز..مامانم همیشه به من می گفت به وقتش نوبت تو هم می رسه... من برای داشتن بچه خیلی سختی کشیدم. اشک ها ریختم... خدا مهربون ۵ ماهه محبتش رو در حقم تمام کرده... با وجود همه عمل ها و لاپراها طبیعی باردار شدم... و الان هم به همه منتظر ها می گم هیچئقت از رحمت و لطف خدا ناامید نشید چون خا بوقتش به همه حاجتشون رو میده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد