سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

کودکانه

سونوی روز ۲۲

1392/9/16 15:52
نویسنده : مامان آیدا
675 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت ۶ برای دارو بلند شدم.همسری رو هم بیدار کردم  که صبحانه بخوریم.همسری که رفت نشستم حدیث کسا خوندم.مامان ساعت  هفت و نیم اومد دنبالم که بریم سونو .طبق معمول  نوید خیلی شلوغ بود.من نفر چهارم بودم ولی خیلی طول کشید.البته من حوصله ام سر نرفت چون طبق معمول کلی حرف زدم با خانمها وقتی می گفتم باردارم کلی سوال می کردن که چیکار کردی بعد از عملت درد داشتی ,........خلاصه تا ۱۰ نشستیم تا نوبتم شد.خونریزی شدید داشتم که از ظهر جمعه شروع شده بود و هنوز ادامه داره. برای دکتر توضیح دادم که بتام از ۴۱ به ۹۱ رسیده و من الان خونریزی دارم.اونم هم شروع کرد و اون جسم خشن را مرتب در درون من چپ و راست کرد.پرسیدم چیزی می بینید؟!!بعد از چند ثانیه بهم گفت متاسفانه هیچ بارداری تو رحمت  دیده نمیشه.باردار نیستی. باز دوباره چپ و راست بالا و پایین   خیلی دردناک بود  یا یاس و ناامیدی  شنیدنش دردناک بود اون لحظه نفهمیدم.دو قطره اشکی ریختم.بعد سونو قبلیم رو هم نگاه کرد و بعد هم گفت بارداری خارج رحمییییی.البته نترسی ها تحت  نظر هستی خطری فعلا برات نداره.خنثی تو اون لحظه فقط داشتم فکر می کردم که پس هنوز داره از خون من تغذیه می کنه. بیرون که اومدم همه اون خانم هایی که دور من جمع شده بودن همه باهم پرسیدن چی شد.چه گفتناراحت.وقتی گفتم اینو گفته همشون صد تا سوال دیگه پرسیدن انگار من متخصص ویژه زنان و زایمان هستم.صبر کردیم جواب سونو  رو که دادن گفتن برم ساختمان شیشه ای. قبلش رفتم مطب که وقت بگیرم برای بعد از ظهر از دکتر.بعد رفتم ساختمان شیشه ای که محل عمل هاری دکتره..اونجا یکی از  ماما ها منتظر من بود.دوباره ازم آزمایش خون گرفتن.بعد هم فشارم رو چک کردن.بعد به اون  یکی پرستار گفت نامه اش رو بنویس بره بیمارستان امیر اکرم.برای تشخیص و بستری!!!!!! قضیه جدیه پسسسسس من با خودم فکر میکردمنیشخند. تقریبا یک ساعتی اونجا بودم که یه پرستار گفت صبر کنین خود دکتر  ببیندش بعد بره.باز مدتی صبر کردیم تا دکتر بیاد. مامانم هی می خندید و می گفت.ببین این بچه ات هم مثل خودته.به همه جا سرکت میکشه. یه جا بند نمیشه.رفته تو لوله ببینه اون تو چه خبره,گیر  کرده همونجانیشخند آخه من خیلی شیطون بودم و هر بار که خرابکاری می کردم مامانم با حرس می گفت ایشالله یه بچه عین خودت گیرت بیاد ببینی با من چیکار کردینیشخند میگن نفرین مادر میگیره نه؟!!!!

دکتر بالاخره اومد.منو معاینه کرد بعد گفت  که زوده  برای تشخیص. دوباره استراحت مطلق داد و گفت ۷۲ ساعت دیگه یه آزمایش بده.اگر بتا پایین آمد که خود بخود  سقط شده و مشکلی نیست اگر هم  بتات بالا بود  باز سونو کنیم ببینیم که بالاخره خودشو نشون میده که کجا قایم شده یانه.بعد تصمیم می گیریم که عملت کنیم  برای لوله هات یا نه..من تا ۷۲ ساعت بیشتر ما مان باقی می مونم.الان واقعا فقط به این می خوام فکر کنم. خونریزی دارم.خودم احساس می کنم که دیروز با شدت خونریزی نی نی هام رفتن.ولی آزمایش نشون میده که فعلا یه جایی اون توها هستن. ظاهرا یکی از لوله هام تغییر شکل دادن و سو نو گراف معتقد بود که جنین اونجاست.ولی دکتر نخواست ریسک  کنه و منو زیر تیغ ببره.خدا رو شکر فعلا بستری نشدم اما باز سرنوشت  بودن  یا نبودن ,موندن یا نموندنتون معلوم نشده فسقلی ها.تا دوشنبه باز باید صبر کنم.  دوستای مهربونم منو از دعاتون محروم نکنین.خیلی بهش احتیاج دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

نیلوفر
16 آذر 92 16:36
الهی بمیرم. حدس میزنم چه حالی شدی. متاسفانه یکی از ایرادهای مهم زیفت همین احتمال بارداری خارج رحمیه. چی بگم نمیدونم. امیدوارم هرچی به خیر و صلاحته همون پیش بیاد آیدا جون. خدارو چه دیدی.شاید بعد از این مدت استراحت دیدن یه نینی چسبیده به دیواره رحمت؟
مامان آیدا
پاسخ
چی بگم نیلو جان.این همه منو چرخونده و چرخونده ببینم کجا بالاخره قراره فرود بیامممم
سودابه
16 آذر 92 17:46
هنوزم برات دعا میکنم انشاالله که خونریزیت بند میاد و 3 روز دیگه با خبرای خوب میایی توکل به خدا ایشالا هر چی خیره همون میشه (آمین )
مامان آیدا
پاسخ
ایشالله
ادی
16 آذر 92 18:00
ایدا جون واقعا نمیدونم چی باید بگم.نمیدونم متوجه شدی که من هم سابقه خارج رحمی دارم. پارسال بود که منم دو باره مشکوک شده بودم و منم باید این 72 ساعت رو طی میکردم. چقدر سخت بود. ولی از معجره خدا نمیشه نا امید شد. یه سیب رو بندازی بالا 100 تا چرخ میخوره تا بیاد پایین. شاید تا 72 ساعت دیگه خودش رو از لوله کشید بیرون.ولی اگرم نشد خدا رو شکر کن که مثل من نشدی که نفهمی و با خودش یه لولت رو یادگار ببره. تنها کاری که از دستم بر میاد دعا برای سلامت تنته
مامان آیدا
پاسخ
ممنون خانمی.برات آرزو می کنم که ۲۱ام با یه جواب مثبت هممون رو خوشحال کنی.که همه این مصائبی که کشیدی از یادت بره.من سپردم به خدا.شاید این خونریزی نجات دهنده من بود چون اگه خونریزی نداشتم هیچوقت سونو نمیدادم.از دست دادن بعد از این همه درد و سختی واقعا سخته.ولی سعی میکنم شانس زود فهمیدن این موضوع رو هم به دید مثبت قضیه ببینم
نسرین (عزیز دل مامان و بابا)
16 آذر 92 22:41
خدا بهت صبر بده ایدا جون. چطور این قدر محکم موندی؟ چطور تحمل میکنی؟ تو مادر واقعی هستی. نه من که ...تو باید واسه ماها دعا کنی
مامان آیدا
پاسخ
خانمی سوالت رو پرسیدم میخواستم خصوصی بگذارم دیدم ندارم آدرس وبتو.آدرستو بگذار برات بنویسم
مامان فرزانه
17 آذر 92 0:29
عزیزم امیدوارم نی نی سالم باشه و رفته باشه سر جاش , تو هم امیدت به خدا باشه ایشالله که هرچی صلاحته برات پیش میاد
مامان آیدا
پاسخ
یشاالله
مژگان
17 آذر 92 8:28
عزیزم از لطف و حکمت خدا غافل نشو ایشالله که کوچولوی نازت تو این 3 روز تلاششو بکنه و بیاد و بچسبه به رحمت خیلی برات دعا می کنیم ...
مامان آیدا
پاسخ
در این اتفاقاتی که برام افتاده همه اش حکمتی هست که هنوز نمی دونم چیه.ولی نی نی دیگه نیست نمی خوام خودمو گول بزنم مژگان جون.از این کار متنفرم.
مامان سهند و سپهر
17 آذر 92 9:21
آیدا جونم
مامانِ عسل
17 آذر 92 9:31
به اميد خدا هرچی خیره پیش بیاد. اول سلامتی خودت و بعد بچه دار شدن
گل ابدی
17 آذر 92 12:24
سلام مامانی جون خوبین؟ من ریز به ریز نوشته تونو دنبال می کنم راستش منم عاشق نی نی ام و احتمال خیلی زیاد منم به این مشکل دچار باشم و نتونم مادر بشم درد شما را می دونم اما آخه یک چیزی که من همش بهش فکر می کنم . خب چرا نریم از شیرخوارگاه بچه بگیریم؟ اونا هم دلشون می خواهد مادر و پدر داشته باشند البته می دونم که این نه ماه و نه روز را خیلی سخته ازش گذشتن خودم هم می دونم که بچه ای که از خون و گوشت و پوست و استخوان آدم است یک چیز دیگه است ولی خب باز می شه بهش فکر کرد نه؟ بازم منو ببخشید
مامان آیدا
پاسخ
مشکلی در مورد گرفتن بچه از پرورشگاه وجود نداره. حتی خیلی هم کار قشنگیه.ولی خیلی باید روی خودت کار کنی.عادل باشی حس مادری نسبت بهش داشته باشی.همسرت هم با تو همراه باشه.بتونی همه جوره اون بچه رو از گوشت و پوست و خونت خودت بدونی.من در خودم نمی بینم هنوز.واقعا خیلی باید آماده باشی عزیزم
نویسنده وبلاگ
17 آذر 92 14:57
معصومه جان خصوصی تون رو خوندم.ولی آدرس وبتون رو نگذاشتین که؟!!!!
مامان اینده
17 آذر 92 20:21
عزیز دلممممممممممممممم
نسرین (عزیز دل مامان و بابا)
17 آذر 92 20:22
سلام. مرسی. جواب رو بزار اما ممکنه دیر شده باشه. من فردا میرم واسه سزارین.[گریه
نسرین (عزیز دل مامان و بابا)
17 آذر 92 22:49
ایدا جووون نمیدونی چقدرررررررررررررر دلمو شاد کردی. خداا دلتو شاد کنه. به حق قدم نی نی کچلوم خدا قدم نی نی هاتو رو برات بیاره. من فردا عمل دارم مطمئنم خدا صدامو میشنوه و دعامو واست براورده میکنه. حالا با خیال راحت میرم عمل. بوس بوس. امشب اشکم در اوردی هااا.
مامان آیدا
پاسخ
ایشاالله که یه زایمان راحت داشته باشی و حاصل نه ماه انتظارت رو فردا عاشقانه در آغوش بکشی عزیزم.مواظب خودت و نی نی نازت باش.
معصومه
20 آذر 92 10:10
عزیزم سلام دوباره متاسفم واسه از دست دادن فرشته کوچولوت ولی ما از رو نمی ریم بازم تلاش میکنیم خدا مهربون تر از اون چیزی که ما فک میکنیم بازم بهش توکل کن عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد