سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

کودکانه

خیال باطل

1392/11/26 14:24
نویسنده : مامان آیدا
474 بازدید
اشتراک گذاری

ناراحت حدودا آخر های آذر ماه تا بحال حدود 2 ماه و 10 12 روزی میشه که طبق معمول از پری جان خبری نبوده. ماه گذشته که تمام شد به خودم گفتم که بخاطر سقط احتمالا باز جابجا شده زمانش و خوب علائمی هم نداشتم . اما این ماه منتظر بودم چون بعد از پری باید دارو های جدید شروع کنم. این ماه هم تمام شد. از هفته پیش دردهای عجیب غریب توی کمرم و دلم داشتم مرتب به خودم فحش دادم که وزنم زیاد شده و این درد ها مال مشکل کمرم هست که با اضافه وزنی که دارم تشدید شده!! قرص های پردنیزون که می خوردم که کورتون بود باعث شده حسابی تپلی بشم. چهار شنبه که برای کمرم پیش دکتر رفتم. دکتر اخطار داد که داری خیلی وزن زیاد می کنی و خطرناکه!! دارو هامو تشدید کرده  متاسفانه!! خلاصه این هفته همه اش دلم آشوب بود. سایز سینه ام هم تغییر کرده و بزرگتر شده!! همه این علایم منو مشکوک کرد به اینکه شاید........

یه ذوقی تو دلم سو سو می زد که نگو!!! همش با خودم فکر می کردم یعنی میشه خدا گریه هامو شنیده باشه!! دلش برام به رحم اومده باشه! یعنی میشه منو از این انتظار در آورده باشه؟!! دیروز بی بی چک گذاشتم. یه خط کمرنگ خیلی کم رنگ ظاهر شد!!! اصلا باور نکردنی بود!! همش نگاه می کردم که ببینم  اشتباه نکرده باشم !!! اگر بدانید دیروز و دیشب چه حالی داشتم!!! با همسری بی بی چک را گذاشته بودیم جلو مون و با چشمای گرد شده  بهش نگاه می کردیم. همسر جان معتقد بود که نکنه این همون قبلی هست که هنوز مونده و آزمایش ها اشتباه بوده!! من پر از حس های عجیب و غریب شده بودم. اصلا دلم نمی خواست به این چیز ها فکر کنم.  متاسفانه فقط یک دونه بی بی چک هم تو خانه داشتم. امروز که اومدم سر کار هی خواستم صبر کنم تا داروخانه باز بشه!! اما دلم طاقت نیاورد و رفتم آزمایش خون دادم.

خنده داره واقعا!!! یه زمانی بتای 140 رو می دیدم  و گریه می کردم که چرا نمی آید پایین!! امروز بتای 2/5 از اونهم بیشتر غصه دارم کرد. چقدر این هفته ذوق زده بودم!!! چقدر فکر های باطل کردم!! چقدر الکی خودمو امیدوار کردم!! ... کاش می شد بجای این پست،پست دیگری می نوشتم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان آرشيدا قند عسل
26 بهمن 92 15:08
اميدوارم خدا يه ني ني زيبا و تپل و سالم بذاره تو بغلت پست همه ما زنها رو خوندم خيلي متاسف شدم براي آن دختر خانم با اون زندگي آشفته و اينكه يه پدر و مادر بي مسئوليت چطور آينده و زندگي دخترشون رو تباه كردند.
مامان آیدا
پاسخ
انشااللهممنون عزیزم که بمن سر زدین!! برای همینه که ما زنها نقش خیلی مهمی داریم!! همه ما زنها باید قوی باشیم که بتونیم مادر ها و پدر های بهتری رو پرورش بدیم. و این هم فقط کار خود خود ماست!!
سودابه
26 بهمن 92 15:34
بی بی چک که میگی حالم بد میشه انشاالله که روزی این احساسها به حقیقت میپیونده
مامان آیدا
پاسخ
ایشاالله برای هر دو مون!! حسرت بدل موندم یکبار این بی بی چک دو تا خط قرمز داشته باشه
نسرین (عزیز دل مامان بابا)
26 بهمن 92 18:45
ایدا صبر داشته باش. به زودی خدا یه قسمت خیلیییی قشنگ تو دامنت میزاره عزیزم. مطمئن باش. گرچه خودم این روزا دچار حس های عجیب و غریبم ولی این رو مطمئنم.
مامان آیدا
پاسخ
الهی آمین
مامان فرخنده
26 بهمن 92 18:47
الهی بمیرم برات میدونم الان چه حالی داری قربونت بشم انتظار خیلی سخته مخصوصا انتظار برای یه نی نی ناز باشه که واقعا زجر آوره ولی قسمت نبود بیخیالی طی کن به فکر کم کردن وزنت هم باش که اگه این شکلی بخوای اضافه وزن داشته باشی کارت سخت تر میشه قربونت بشم نبینم غصه بخوری تو که صبرت زیاده باز هم تحمل کن حتما خدا جواب صبرت را خواهد داد شک نکن
مامان آیدا
پاسخ
خدا نکنه گلم راضیم به رضای خدا!!! یه وقت هایی میزنم جاده خاکی ولی خدا رو شکر دوباره بر می گردم تو راه اصلی
نیلوفر
26 بهمن 92 19:04
بدم میاد از این بی بی چک هایی که حال دوستام و اینطوری خراب میکنه. بدم میاد از همه آزمایشهایی که وقتی دل پر میزنه واسه مثبت شدنش منفی میشه.
مامان آیدا
پاسخ
منم همینطور.خدا رو شکر که تو راحت شدی از این جنس مزخرف بازار وانتظار های قبل و بعدش
marzi
26 بهمن 92 23:58
نگران نباش عزیزم. خدا بزرگه. ایشاالله ماه دیگه یا ماههای دیگه.
مامان آیدا
پاسخ
توکل بخدا!!
مامان سهند و سپهر
27 بهمن 92 10:16
دلم غصه دار شد با خوندن این مطلبت. آیدا بیا و دیگه به هیچی فکر نکن . اصلا با هیچی امیدوار نشو که بعدش بخوای اینجوری حالت گرفته بشه. فقط مثل یه ماشین کارهایی که باید انجام بدی و انجام بده و به حضور یا عدم حضور نینی فکر نکن. میشه؟ میتونی؟ شاید این جواب بده . باور کن.
مامان آیدا
پاسخ
نمیشه که!! خیلی بده این اعتراف ولی بچه که می بینم دلم ضعف میره که بپرم و بغلش کنم و بوش کنم. ولی از اون طرف هم باید نرمال رفتار کنم که هزار تا حرف درنیاد از پشتش. هی خودمو می زنم به بی خیالی ولی نمیشه که!!! حتی جلوی همسرم هم باید کور کنم ذقم رو. خیلی سخته. مگه میشه فکر نکرد به بچه!!
مامانِ عسل
27 بهمن 92 11:14
خصوصی
مامان آیدا
پاسخ
عشق منو محکم بغلش کن
مهتاب
28 بهمن 92 12:55
واای عزیزم غصه نخور شاید بارداری شیمیایی بوده؟ امیدوارم به همین زودیا بیام و خبر مثبت شدن ازمایشتو بخونمم
مامان آیدا
پاسخ
دعا کن مثبت که بشه واقعی مثبت بشه!! ایشاالله که همینطور بشه که شما می گی!!
نفس
24 اسفند 92 2:23
نوشتتو که خوندم تو چشام اشک جمع شد دعا کردم خدا به حق این شبها مامانت کنه تا همیشه شاکر خدا باشی بخاطر برآوردن آرزوت مطمئنم مثل مامان من مامان گلی میشی منتظر رحمت خدا باش خدا نه فقیره ونه خسیس فقط بعضی وقتا کمی سخت امتحانمون میکنه ببینه چند مرده حلاجیم امید بهترین چیز دنیاس
مامان آیدا
پاسخ
ممنون دوست مهربان من. من مطیع حکت حقم . هر چه تقدیر کنه همون رو می پذیرم. ولی سخته دیگه صبر کردن خیلی سخته
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد