خوش بحال،....!!
خانه تکانی هم روی برنامه تمام شد.!!!! در یک اقدام گاز انبری 5 شنبه و جمعه به خونه حمله کردیم و خانه را تکاندیم. همه پرده ها و دیوار ها و چراغها و..... اگر بدونید خانه چقدر روشن تر شد تازه فهمیدم این خورشید نیست که کم نور شده بوده بلکه پرده های سفید من بوده که سیاه و سیاه تر می شده اینجا تهران دیگه!! خانه ما هم دم اتو بان هست و باور کنید تقصیر من نیست که این همه دوده رو در و دیوار های خانه هست. تازه من دوبار در سال خانه را می تکانم اصلا خانه شفاف شد باور کنید
روز 4 شنبه جایی همایش بودم در مورد کار تخصصی که دارم انجام می دم!! یه پیشنهاد تدریس بهم شد. کار کردن تو محیط های آموزشی رو دوست دارم. آدم رو پویا نگه می داره. اما خوب برای شروع تقریبا یک جور هایی از صفر میشه!!! دارم بهش فکر می کنم که میشه آروم آروم کارم رو به تدریس جابجا کنم. محیط دانشگاهی آدم رو جوون نگه می داره!! همیشه به روز هستی!!! از ترم بعد شاید یک کلاس بردارم و خودم رو محک بزنم که آیا از پسش بر میام یا همین کار کارشناسی خودم رو ادامه بدم بهتر هست فعلا رئیسم کاری با من نداره و کمی کارم رو سبک کرده!! خدا رو شکر دیگه دعوا نکردم همه چیز در محیط کار آرام ولی پر کار می گذره.
دلم سفر می خواد !! البته من همیشه دلم سفر می خواد کلا من انسان دردری هستم و همیشه همه جا بودن رو به خانه بود ترجیح می دم!! بر عکس جناب آقای همسر!!
دیگه بوی عید رو کاملا استشمام میشه کرد توی خیابان های پر ازدحام تهران ،پر از هیاهو و آدمهایی که تو مرکز های خرید می چرخند و عیدی می خرند. توی فرش هایی که از تراس ها آویزان کردند . توی تمیزی پنجره های خونه ها!! توی حاجی فیروز های سر چهار راههها که با لباس قرمز روی سیاه می چرخند و می رقصند قبلا ها عید رو بیشتر دوست داشتیم اینطور نیست؟!! هر سال که می گذره رنگ و بوش کمتر میشه!!
خوش بحال بچه ها!! چه کیفی می کنند. خوش بحال بچه دار ها. در کنار عزیزانشون چه لذتی می برند!! خوش بحال باردار ها. سال دیگه با چه لذتی شروع میشه براشون. سال تغییر اساسی زندگی!!!
انشاالله که همیشه شاد و خوش باشید همه تون. ایشاالله سال دیگه برای منتظر ها هم سال سرنوشت باشه. سال تغییر و شنیدن خبر پایان انتظار!! خوش بحال امید وار ها!!!