نامه ای برای شما که آینه ام هستی
بیشتر از 4 بار این اتفاق افتاده. هر بار به سراغ لینک هام میرم و اسمش رو از لینک دوستانم حذف می کنم. بعد از مدتی دلم برایش تنگ میشود غصه ام می گیرد و دوباره مثل بچه ها دزدکی و زیر چشمی پست هایش را می خوانم درد دارد دردهایش!!. مثل خودم است. انگار خودم است ولی آنچنان می نویسد که آتش به جان و دلم می اندازد. آنقدر غم را محکم به گلویم می فشارد که تکه تکه می شوم و دوباره جمع می شوم. دوباره می خوانمش و دوباره حالم بد می شود. با هر نوشته اش می نشینم و ها های بحال خودم و خودش می گریم. دردهایش آشناست با دردهایم ولی با دردهایش درد کشیدن ، می بلعد همه آنچه را که در خودم جمع کرده ام. باز می گویم آیدا دیوانه!! مگر قرار نبود که دیگر نخوانی اش. و باز او را از لینک ها می اندازم بیرون. دوباره نفس عمیق می کشم. دوباره دلداری می دهم بی قراری هایم را!!! دوباره به دیدن کودک معصوم همسایه دلخوش می کنم!! دوباره با خودم قرار می گذارم بروم از دیار چشم انتظاری ها بیرون. دوباره می شوم آیدا بدون آرزو. دوباره صفر می شوم. سرد می شوم. هر روز که سپیده می زند با لبخند مهربان نگاهش گرم می شوم. روزی دوباره خالی ولی دوباره... وانمود می کنم همه غصه ها رفته اند به مهمانی دیگری!، وانمود می کنم اصلا نمی خواهمش، وانمود می کنم حرف های نا امید کننده دکتر ها آنچنان دلنشین شده برایم که با دقت نگاه در نگاهشان می مانم. بی خبر که دلم هیچ کدام از اینجا ها با من نیست. همان آذر آتشین خاکش کردم زیر خاک!!! هر چه برگشتم پیدایش نشد که نشد!!! خودم را می سازم از نو بدون دل!! می روم !! دور و دورتر می شوم که شایدتمام شود این همه درد و ناله!! خودم را هر روز گول می زنم جلوی آینه!:! امروز معلومه که بهتری ایدا!! هان چه روز خوبیه امروز!! وای چه هوایی آیدا امروز از همیشه شاد تری!!زندگی را بزور همراه می کنم. خنده های کج و کوله ام فقط دیگران را گول می زند.غصه هایم را نگه می دارم و با هر فیلم که می بینم مرواریدش می کنم و می فروشم به آوای غمناک فیلم ها!! باز از لینک دوستان می رسم به وبلاگش... با احتیاط می خوانمش!! به پهنای صورت می گریم. قلبم می خواهد از جا کنده شود. باز همه درد هایم تازه می شوند. گویی خود م هستم که دارم می نویسم. گویی من، من فراریم را دستگیر کرده ام و اعتراف می گیرم از او..... هر چه رشته بودم پنبه کردی دوست من.. تقصیر تو نیست تقصیر این آیدای دروغگوی درونم است که حتی الان هم به من می گوید: چقدر همه چیز قشنگ و آرومه آمروز!! چقدر حال من خوبه امروز!!!!