سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

کودکانه

این روز ها

خب بالاخره اینترنت خانه وصل شد. من هنوز گرفتار مهمان هام هستم  .شلوغی روز ها کمکم میکنه که زود زود زمان برام بگذره...این چند وقت که نبودم خیلی اتفاقات افتاد .مهمترینش عروسی بود که خیلی خوب برگزار شد . همه چیز مرتب بود و خیلی خیلی خوش گذشت. جای دوستان خالی... لباس من هم خیلی جالب شده بود و واقعا باورنکردنی بهم میومد.. خیلی دنبال مدل گشته بودم و خیاطم هم گفته بود که ۶۰۰ تومان برای دوخت میگیره.. راستش دلم نیومد هم هزینه کنم هم تو این شرایط به همسری فشار بیارم. این بودکه دست بکار شدم و با کمک مامان همسرم خودم دوختم لباسم رو و واقعا بهم میومد.. پارچه خیلی خوشرنگ و قشنگی داشت و همه تو مهمانی ازم آدرس جایی که خریدم لباس رو میپرسیدند  چسب...
26 مهر 1393

بدون عنوان

سلام دوستان مهربونم ما خوبيم خدا رو شكر راستش اينترنت خانه قطع شده و من هم كما بيش خانه نبودم يا خيلي مشغول بودم. خيلي خبرها دارم ولي با موبايلم و نوشتن خيلي سخته به محض اينكه نتم وصل شه ميام خيلي مختصر بكم فرشته نازنين من در نهايت بسره حالا ميام مفصل تعريف مي كنم عروسي هم بسلامتي تمام شد و خيلي خوب هم كذشت غربالكري هم انجام دادم و خدا رو شكر همه جيز خوبه عفونتم بر طرف شده ولي دكتر معتقده بايد انسولين بزنم براي قند  ببخشيد كه بدون جواب تاييد كردم خيلي سخته ميام سر فرصت  دلم خيلي تنك شده براتون ميام و مي خونمتون ولي فعلا تا نت خانه درست بشه كامنت نميتونم بكذارم دوستون دارم
21 مهر 1393

نیمه راه

به نیمه راه رسیدیم... یعنی اینقدر که اومدیم باید همین اندازه بریم... خدا جون شکرت...  خیلی خیلی شکرت... خدا جون خودت نگهدار  نازنینم باش..نمیدونم چرا یک دفعه دلشوره گرفتم..از آزمایش دادن می ترسم...می ترسم این دکتر ها یک چیزی از توش در بیارن و  نفسم بند بیاد...همه چیز بظاهر خوبه..هنوز از تکون هات خبری نیست یا من متوجه نمی شم... گاهی اوقات  یک حس هایی مثل قل قل خفیف یا انگار یه چیزی مثل نبض توی دلم می کنم ولی هنوز می گذارم به هوای توهم و اینکه می خوام  یه حسی داشته باشم.... هفته دیگه ۳ شنبه میام و می بینمت خدا جون خواهش می کنم مواظبش باش... باید امروز می رفتم آزمایشگاه ولی ترسیدم..نمی دونم چرا...حالا شنبه می رم..تقریبا...
8 مهر 1393

سرماخوردگی

مامانی سرمای خیلی بدی خوردم دور بینی ام زخم شده و عطسه و سرفه های فجیعی می کنم.شب تولدم این داماد جدیده مریض بود اصلا هم رعایت نمی کرد.. من هی فاصله می گرفتم اونهی میومد برای عکس و اینها...خلاصه سرما داد به ما و ما هم خوردیم کل ۳شنبه و چهارشنبهداشتماز بدن درد و سردرد و عطسه و سرفه می مردم..حتی همسری چهارشنبه مرخصی گرفت که خانه به منبرسه.. نگی چه مامان لوسی دارم ها.. واقعا حالم بد بود..چهارشنبه تب هم کردم دیگه بخاطر شما بدو بدو رفتم دکتر ...البته کلی پاشویه و سوپ . آبمیوه وو.... خلاصه هر کار می تونستم انجام دادمکه تب نکنم ولی خیلی مریضی بدی بود.. پاهام دیگه فقط شبانه درد نداشت دائم درد میکرد.. باور کن حتی ناخن هام هم درد داشت... دکتر هم اولفر...
28 شهريور 1393

۳۳

چه حسی شیرین تر از کیکی می تونه باشه که متفاوت بودن امسال رو نسبت به سالهای گذشته برات تداعی کنه... تا ابد تولد ۳۳ سالگیم باشکوهترین سالگرد تولدم خواهد بود با اولین نشانه های حضور تو عزیز دلم         ...
24 شهريور 1393

سفر

ماه چهارم هم تمام شد... ۴ ماهه که درون من یک حیات دیگه جاریه.. چهار ماهه که هر روز به خودم تلنگری می زنم که نکنه  من خوابم و یک رویای شیرین می بینم.. چهار ماهه هر روز که بلند میشم میگم خدا یا شکرت که هست و هر شب که می خوام بخوابم میگم خدایا شکرت یک روز دیگه ما با هم بودیم.. تو معجزه زندگی من,معنای همه لحظه هام شدی..  هر کس می تونه حضورت رو و تاثیر بودنت رو در من بوضوح ببینه و خدایا شکر و هر لحظظه شکر برای این معجزه زیبا... گذر روز ها و شبها تند شده,اما من هنوز بی تابم... کاش. امشب که می خوابم فردا ماه ۸ باشم.. نمیشه؟!!! این روز ها اونقدر درگیر کارهای مراسم و چیدن خانه خواهری هستم که واقعا گذر روز ها و هفته ها رو متوجه نمیشم..این ...
19 شهريور 1393

نمایشگاه مادر ونوزاد

تصادفی متوجه شدم که از ۱۵ تا ۱۸ شهریور نمایشگاه هست... یعنی در واقع رفتیم برای خواهری فرش ببینیم چون نمایشگاه فرش هم بود بعد که رسیدیم اونجا متوجه شدیم نمایشگاه مادر و نوزاد هم هست...  خب من قصد خرید نداشتم ... با مامان رفتیم سمت فرش ها وو  خوشبختانه کارمون زود تمام شد... بعد دیگه با وجودیکه کمی خسته شده بودم وقتی مامان پیشنهاد داد که بریم  غرفه های کودک و نوزاد رو هم ببینیم  رد نکردم... خیلی نمایشگاه با کیفیتی نیود دروغ چرا.. یعنی خب شاید من انتظارم بالاتر بود..امیدوار بودم ست اتاق خواب بتونم ببینم یا حتی سفارش دم که  اصلا ت چوبی نبود یا ما ندیدیم.. به هر حال دیدن اون همه وسایل کوچولو و ناز هر کسی رو بوجد میاره... م...
17 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد