سلام عزیزم، این پست فقط مخصوص شماست. نمی دونم چطوری می خواستم به دیدنت نیام. منی که خیلی وقت بود منتظر به دنیا اومدنت بودم. پا به پای مامان مژگانت دنبال می کردم و روزشماری می کردم. دروغ چرا!! امیدوار بودم وقتی برای دیدن شمامیام هم بازیت رو توی دل خودم داشته باشم. دوست داشتم با مامانیت از تجربیاتش حرف بزنم و با خودم فکر کنم چه خوب که مژگان از من جلوتره و من می تونم کلی ازش یاد بگیرم. مامانیت خیلی خسته بود. ولی برق شادی رو میشد تو نگاهش ببینی. میدونی همه اش بخاطر حضور مبارک شماست خاله آیدا شما رو خیلی دوست داره. هر وقت مامانت دعوات کرد فقط بیا به خودم بگو برخورد کنم با مامانیت. هر چند مامان مژگان اونقدر قلب مهربونی داره که بر عکسش ب...