سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

کودکانه

روز دوازدهم...

امروز روز ۱۲ انتقال نی نی میکروسکوپی های منه.دیگه کاملا خوب شدم نه درد و ضعف دارم.این چند روز رو رفتم منزل مامان مهربونم  .بنده خدا این چند وقت  تو مسیر خونه ما از کار و زندگیش  مونده بود..امیدوارم روزی بتونم محبت  و عشق بی پایانشون رو جبران  بکنم. دوشنبه صبح بخیه هامو هم کشیدم و خدا رو شکر بر خلاف عمل قبلی کاملا زخمهام بسته بود. بعد از ظهر هم با همسری مهربون  رفتیم پیاده روی با ماشین  .خیلی روحیه خراب بود واقعا احتیاج داشتم به این گشت و گذار.  مرسی مهربونم. ما هفت تا خوبیم در کل .اون تویه خبر هایی هست خلاصه.ایشا الله که خیره  کوچولو های من مامان و محکم بچسبین.مامانی و بابایی خیلی دوستون دارن ...
6 آذر 1392

......

امروز روز نهم انتقال هست.تا دو روز پیش که درد های انقباضی زیر دلم داشتم با وجود درد و کسلی که از خونه موندن داشتم,خیلی  هم ناراحت نبودم.این چند روزه دوباره فکر و خیال های عجیب و قریب اومده سراغم. با وجود اینکه دائم با خودم تکرار می کنم که هر چی خیره ولی دلهره عجیبی منو گرفته.نمی تونم این فکر رو از سرم بیرون کنم که اگر مجبور بشم پروسه رو تکرار کنم انوقت باید چکار کنم. استرس اینکه بعد از این همه سختی نی نی های من تو دلم نباشن. دکتر بارها تو ویزیتها گفته که رحم من سالمه و فقط مشکل تخمک داشتم.پس چرا نباید بگیره ۶ تا نی نی هام.از طرفی اگر اینبار نگیره هیچ دلیلی وجود نداره که نی نی های یخزدم بگیرن.از طرفی حال این روز های من حال و هوای خونه رو...
3 آذر 1392

روز های خانه نشینی من

امروز روز ۵ انتقال منه.از دیروز  مرتب دارم بهتر میشم.کم کم با شرایط خانه نشینی که چه عرض کنم رختخواب نشینی کنار اومدم. امروز صبح  طبق معمول روز های کاریم ساعت ۶ بیدار بیدار بودم. بعد از رفتن همسری کتابی رو که دیشب برام خریده بود رو باز کردم و خوندم اسم کتاب ریحانه بهشتی و فرزند صالح هست.بد نیست البته من خیلی صقحات شو رد میکنم ولی قسمتی که راجب تغذیه دوران بارداری هست جالب بود.یعنی علمی بود. بقیه اش خیلی برام جالب نبود.  بعد زنگ زدم  به شرکت و کلی با همکارا گپ زدیم.خیلی چسبید!!!!!!دلم براشون تنگ شده بود. دیشب یکی از خانمهایی که با من شنبه زیفت داشتن بهم زنگ زد.ظاهرا شوهرش  تلفن همسری رو روز عمل گرفته بود.اون بنده خد...
29 آبان 1392

حال این روز های من

امروز روز سوم انتقال نی نی میکروسکوپی هاست.همچنان با توهماتم زندگی می کنم.شکمم هنوز متورم هست وموقع حرکت باید زیر شکمم رو بگیرم.خیلی بهتر شدم.ولی هنوز  درد دارم.کمی این روزها کسالت بار شده برای من که حتی یک لحظه آرامش نداشتم و از صبح تا شب  میدویدم,نشستن و خوابیدن هر روز غذاب آووره!!!!!! بخصوص که هزار جور فکر و خیال هم به سرت میزنه.مرتب تصور موفق بودن یا نبودن زیفت.داشتن یا نداشتن  بچه.اگر نشه چی میشه؟!!!اگر شد چی میشه؟!!!!کارم اونوقت چی میشه.اگر استراحت مطلق بشم چی؟!!!!!!خدای من.کسایی که من رو میشناسن میدونن که بزرگترین تنبیه برای من تو خونه نشستن هست!!!!  ولی خوب انگیزه بالایی وجود داره برای من در حال حاضر.داشتن تو کوچو...
28 آبان 1392

ملاقات با امام رضا

خانه مادرم پر از گلهای رنگارنگ هست. بعضی هاشون که خیلی کمیاب هستند و از راه های دور مامان پیداشون کرده.دیشب داشتم به یکی از اونها نگاه می کردم .یه بوته متراکم از برگهای قرمز و زرشکی که انگار یه پروانه قرمز و بنفش روی یه ساقه بلند نی نشسته باشه. این گل شبها برگهاش جمع میشه مثل دوک نخ ریسی و صبحها دوباره بالهاشو باز می کنه و شبیه پروانه میشه.شب که نگاهش می کنی باورت نمیشه که این گل صبح ها میتونه اونقدر زیبا بشه!!!زندگی همه  ما هم همینطوره یه نقاط بد و زشت داره ،یه زمانهایی داره که دلت می گیره و اتفاقات آزار دهنده هستند ولی خیلی طول نمی کشه!! خیلی زود صبح میشه و چهره حقیقی اون اتفاق معلوم میشه!! بعد زیبا و مثبت اتفاق که دیشب اونقدر زشت و ...
19 آبان 1392

جسم عزیز،...

جسم عزیز سلام سلام چشم های هوسران،که هر تصویر و یا کودکی را می بینید سه سوت به من مخابره می کنید و من رو هواییه داشتنش می کنید. سلام گوشهای دانا، که هر صدایی را که می شنوید به من منتقل می کنید تا بدانیم و بشنوم تجربیات بزرگ تر هامو برای عزیز داشتن فرشته آسمونیم. سلام دستهای کم توان من،تا سال آینده شما محل امن مهمان من خواهید بود. سلام ششهای من،از شما سخت کار کشیدم توی این کثیفی و آلودگی،گاه گاهی چشمهای هوسرانم مرا مجبور کرده اند به شما آسیب بزنم با دود.دیگر اما هواسم به شما هست،قدر دان مهمانم باشید که دود دوست ندارد.از شما هم ممنوم. سلام معده،سلام کبد!! شرمنده ام!!طاقت داشته باشید. می دانم زیر شلاق قرصها و آمپول ها چه بل...
13 آبان 1392

اینم یه نشونه دیگه!! دیگه چی؟!!!

هورااااااااا!! من میرم مشهد. داستانش یکم طولانیه باید از اول تعریف کنم. حدود 3 سال پیش بود که من رفتم پیش امام رضا جونم. اون زمان تازه از مالزی برگشته بودم و داشتیم بساط عروسیمون رو جور می کردیم. هر دو مون 2 تا دانشجوی آس و پاس بودیم که همه پس اندازمون رو هم تا ته سر کشیده بودیم. نه پول عروسی داشتیم !! نه خونه!! نه پول پیش اجاره خونه!!!  دو تا مدرک فوق لیسانس خارجکییییییییی داشتیم و یه عالمه عشق!!!!  حتی کار هم نداشنیم . خوب همون موقع ها بود که  همسرم  تو مشکلات و مسائل می گفت صبر کنیم و می گفت  که  با چه پشتوانه ای  می تونیم شروع کنیم زندگیمونو!! یادمه می گفت  به بابات بگم نه پول دارم  نه خو...
8 آبان 1392

خط های قرمز

تقویم رو میزم پر از خطهای قرمز شده.یاد مدرسه ها بخیر چقدر از این خطهای قرمز می ترسیدیم.که نکنه معلم با  خودکار قرمزش روی دفترمون و خط بزنه و بگه غلطه!!!! برای من اما غلط نیست.برای من خوشایند ترین خط قرمز هایی هست که در دنیا وجود دارد.برای من شمارش معکوس آغاز یه زندگی در وجودم است. با هر خط بیشتر  یک قدم به آرزویم نزدیکتر می شم.گویی این خطها مثل نقاشی کودکان هر روز بخشی از راه رو برام می کشه!! راهی که وقتی آخرین خط قرمز هم کشیده بشه من رو به دری می رسونه که بهشت گمشده ام پشت اونه!!! هر چند ممکنه بعد از این همه خط قرمز،کلید در رو به من ندن ولی تا پشت اون در رسیدن هم به نظر من کار هر کسی نیست.فعلا میخوام تا می تونم تقویمم رو خط خطی ه...
7 آبان 1392

هوای بارانی دلم

پاییز رو دوست دارم!! برای من پاییز با اولین بارونش میاد. بارون های پاییزی مصداق حال و هوای این روزای  دل منه!! لحظه به لحظه رنگ عوض می کنه. یه حس مشتاق آمیخته با هزاران ابهام!! یه علامت سوال بزرگ روی همه گرگ و میش های دلم هست!! گاهی میخنده گاهی مثل همین بارون اشک میریزه.گاهی هیجان زده است گاهی آروم. گاهی عصبانیییی،گاهی...... امروز هوا بارونیه بارون رحمت خدا که همه بدی ها و کثیفی ها رو میشوره و با خودش می بره. بارون های دل منم گاهی همینطوره همه سختیها و فشار ها رو با خودش میشوره و می بره. ولی چشمام رو گریون می کنه!!. میدونید انگار توی خلسه بسر می برم. هیچ کدوم از حواسم کار نمی کنن. بی حس بی حس. دلم می خواست برم زیر بارون قدم بزنم. ن...
7 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد