سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه سن داره

کودکانه

سونو روز هفتم -قسمت اول

بالاخره شنبه صبح،  انتظار من به آخر رسید. دوباره صبح زود بلند شدن، دوباره ترافیک ، دوباره نویییییییییییییییییییییییییییییییییییید!!!! شنبه صبح با آقای محترم بدو بدو رفتیم نوید و خودمون رو به پذیرش معرفی کردیم. اونا هم دستبند نامرئی ها رو بستند به دستمون و یه برگه دادن که بریم و کارامون رو انجام بدیم. اول رفتیم آزمایش خون بدیم. چون آزمایش همسری جدید بود از اون نگرفتن ولی از من مجدد خون گرفتن. بی تربیت رگ دستمو هم داغون کرد، الان سیاه و کبوده دستم. بعد رفتیم برای تست اسپرم و تشکیل پرونده . قرار شد دو تا تست انجام بده همسری یکی روز دوم سونوی من و یکی هم روز عمل. تست روز سونوی من برای اینه که اسپرم ذخیره باشه که روز عمل به مشکل بر ...
21 آبان 1392

سو نوی روز هفتم -قسمت دوم

خب تا اونجا گفتم که پرستاره پرونده منو بیرون نمی آورد و از نوبت من هم رد شد. خیلی نشستم تقریبا 10 12 تا اسم رو صدا کرد و جدولشونو بهشون داد. پرستار باز اومد بیرون،ایندفعه 7 8 تا برگه دستش بود. بلند صدا زد: اسامی رو که می خونم اندومترشون به حد مورد نظر نرسیده و باید سیکل رو باطل کنن!!و شروع کرد به صدا زدن. نه نخون!!! خواهش می کنم اسم منو نخوننننننننننننننننننننننن!! یه چیزی مرتب می گفت: بابا تو بیمه امام رضا شدی!! هر چی بشه خیره!! ولی مگه قلبم آروم می گرفت .خیلی لحظات سخت گذشت به من!!! ولی اسمم رو نخوند!!! خدا رو شکر خیلی با هاشون درد کشیدم.بندگان خدا صورت های ناامیدشون خیلی غصه داشت.به همون اندازه که  خودم هم جزوشون بودم ن...
20 آبان 1392

ملاقات با امام رضا

خانه مادرم پر از گلهای رنگارنگ هست. بعضی هاشون که خیلی کمیاب هستند و از راه های دور مامان پیداشون کرده.دیشب داشتم به یکی از اونها نگاه می کردم .یه بوته متراکم از برگهای قرمز و زرشکی که انگار یه پروانه قرمز و بنفش روی یه ساقه بلند نی نشسته باشه. این گل شبها برگهاش جمع میشه مثل دوک نخ ریسی و صبحها دوباره بالهاشو باز می کنه و شبیه پروانه میشه.شب که نگاهش می کنی باورت نمیشه که این گل صبح ها میتونه اونقدر زیبا بشه!!!زندگی همه  ما هم همینطوره یه نقاط بد و زشت داره ،یه زمانهایی داره که دلت می گیره و اتفاقات آزار دهنده هستند ولی خیلی طول نمی کشه!! خیلی زود صبح میشه و چهره حقیقی اون اتفاق معلوم میشه!! بعد زیبا و مثبت اتفاق که دیشب اونقدر زشت و ...
19 آبان 1392

آخرای مارتن زیفت

این روز ها هم داره بسرعت سپری میشه. هر روز که یه آمپول دیگه رو از در یخچال بر می دارم و یه جای خالی دیگه اونجا باز می کنم!! نمی دونید چه کیفی داشت امروز که دیدم فقط 5 تا دونه گونال دیگه مونده تو در یخچال!!! داره تموم می شه!! کاملا حرفه ای شدم این درمانگاه پرستار شیفت شیبش خوب آمپول می زنه!! اون خانم پرستار گنده هه تو آتیه مثل دارت بازی فقط آمپول رو پرت می کنه!! خلاصه روی شکمم کبود کبوده!!دیگه داره تموم میشه!! شکر خدا بغیر از نیم ساعت های بعد از خوردن پردنیزون که حالت تهوع دارم بقیه مشکلاتم قابل تحمل هست.الان دیگه عوارض این دارو ها رو هم می تونم براتون شرح بدم: بعد از گونال تا وقتی که جذب بشه کمی سوزش دارید روی شکمتون بهتره چند دقیقه دراز بک...
15 آبان 1392

شروع دوره بعد

دو سه روزه خیلی شلوغ بودم.زندگیم کمی از حالت عادی خارج شده. برنامه زندگیم همه اش با جمله بستگی داره یا بگذار ببینیم چی میشه ،شروع میشه!! جالب اینه که این لذت بخش ترین بلا تکلیفی عمرم هست. یه جورایی از تک تک این روز ها لذت می برم و سعی می کنم به پایان خوشش فکر کنم!! آخر هفته شلوغی داشتم(طبق معمول همیشه). چهارشنبه شب بدو بدو رفتیم کرج خونه مادر شوهر.سر راه هم رفتیم بستنی نعمت و دو تا از بستنی هاشو نجات دادیم . شبش کلی با مادر شوهر مهربون گپ زذیم  و خیلی خوش گذشت گمونم تا 1 اینطورا داشتیم حرف می زدیم البته همسری مهربان اینطوری بود . 5 شنبه صبح یه عالمه کارای بانکی داشتیم که تا 1 اینطورا طول کشید.بعدش آمدیم تهران و من افتادم ...
14 آبان 1392

شب دردناک

دیشب شب بدی رو گذروندم.یه شب طوفانی!! پست قبلیم هم تاثیر دیشب بود. از صبح که رفتیم و آمپول ها رو زدیم شروع شد گمونم یکساعت بعدش.با یه سردرد یک طرفه ضربانی!!بعد پردنیزون رو که خوردم چشمتون روز بد نبینه حالت تهوع سرگیجه و گلاب به روتون......اصلا پاهام می لرزید.چون آب بدنم میرفت مرتب آب خوردم بلکه بهتر شم که دیگه تحملم تمون شد و مرخصی گرفتم رفتم خونه.مدتی هست از ترس اینکه ژلوفن با داروهام تداخل داشته باشه نمی خورم.رفتم خونه خوابیدم.ساعت 3 بود که چون چند بار بر گردونده بودم گرسنه شدم هیچی هم نداشتیم 2 تا تخم مرخ آب پز کردم و خوردم دیگه ساعت 6 که همسری اومد من روبه موت بودم.سعی کردم به روی خودم نیارم رفتیم آمپول بعد از ظهرم رو هم زدیم.ج...
14 آبان 1392

جسم عزیز،...

جسم عزیز سلام سلام چشم های هوسران،که هر تصویر و یا کودکی را می بینید سه سوت به من مخابره می کنید و من رو هواییه داشتنش می کنید. سلام گوشهای دانا، که هر صدایی را که می شنوید به من منتقل می کنید تا بدانیم و بشنوم تجربیات بزرگ تر هامو برای عزیز داشتن فرشته آسمونیم. سلام دستهای کم توان من،تا سال آینده شما محل امن مهمان من خواهید بود. سلام ششهای من،از شما سخت کار کشیدم توی این کثیفی و آلودگی،گاه گاهی چشمهای هوسرانم مرا مجبور کرده اند به شما آسیب بزنم با دود.دیگر اما هواسم به شما هست،قدر دان مهمانم باشید که دود دوست ندارد.از شما هم ممنوم. سلام معده،سلام کبد!! شرمنده ام!!طاقت داشته باشید. می دانم زیر شلاق قرصها و آمپول ها چه بل...
13 آبان 1392

اینم یه نشونه دیگه!! دیگه چی؟!!!

هورااااااااا!! من میرم مشهد. داستانش یکم طولانیه باید از اول تعریف کنم. حدود 3 سال پیش بود که من رفتم پیش امام رضا جونم. اون زمان تازه از مالزی برگشته بودم و داشتیم بساط عروسیمون رو جور می کردیم. هر دو مون 2 تا دانشجوی آس و پاس بودیم که همه پس اندازمون رو هم تا ته سر کشیده بودیم. نه پول عروسی داشتیم !! نه خونه!! نه پول پیش اجاره خونه!!!  دو تا مدرک فوق لیسانس خارجکییییییییی داشتیم و یه عالمه عشق!!!!  حتی کار هم نداشنیم . خوب همون موقع ها بود که  همسرم  تو مشکلات و مسائل می گفت صبر کنیم و می گفت  که  با چه پشتوانه ای  می تونیم شروع کنیم زندگیمونو!! یادمه می گفت  به بابات بگم نه پول دارم  نه خو...
8 آبان 1392

خط های قرمز

تقویم رو میزم پر از خطهای قرمز شده.یاد مدرسه ها بخیر چقدر از این خطهای قرمز می ترسیدیم.که نکنه معلم با  خودکار قرمزش روی دفترمون و خط بزنه و بگه غلطه!!!! برای من اما غلط نیست.برای من خوشایند ترین خط قرمز هایی هست که در دنیا وجود دارد.برای من شمارش معکوس آغاز یه زندگی در وجودم است. با هر خط بیشتر  یک قدم به آرزویم نزدیکتر می شم.گویی این خطها مثل نقاشی کودکان هر روز بخشی از راه رو برام می کشه!! راهی که وقتی آخرین خط قرمز هم کشیده بشه من رو به دری می رسونه که بهشت گمشده ام پشت اونه!!! هر چند ممکنه بعد از این همه خط قرمز،کلید در رو به من ندن ولی تا پشت اون در رسیدن هم به نظر من کار هر کسی نیست.فعلا میخوام تا می تونم تقویمم رو خط خطی ه...
7 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد