سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

کودکانه

سیری بر آنچه گذشت

 داشتم پست های گذشته رو از زمان شروع سیکل زیفت   نگاه می کردم.یه نکته جالب که وجود داشت  این بود که از  بیان آرزو  شروع شده بود و وسط درمان به خواهش و درخواست رسیده بود.هرچی دایره تنگ تر شده بهم التماس ناله و زاری من بیشتر  شده.دست آخر  هم  که التماس تموم شده کار به تهدید  کشیده  پست روز ۱۷ عملا  تهدید کردم نی نی هامو.دفعه بعد هم همینهه از این بیشتر نداریییییم   یا همین پست امروزم,!!! ما  آدما موجودات  پیچیده ی هستیم نه.تو موقعیت های مختلف چه عکس العمل های  جالبی نشون می دیم. و هر نفر هم  با نفر دیگه متفاوت هست. نوشتن آدما رو عاقل میکنه.این فرصت رو میده که هر ز...
14 آذر 1392

بودن یا نبودن........

بالاخره میمونید پیشم یا نمی مونید.فسقلی های بازیگوش.چرا مامانی رو اینقد اذیت می کنید.الان زنگ زدم به آزمایشگاه نتیجه رو بگیرم. آخه من چی بگم به شما.فقط فعلا شکر خدا می تونم بکنم. جواب آزمایش مثبته من باردار هستم!!!!!!! ولی بتام ۴۱ هست. باید تا شنبه صبر کنم و دوباره آزمایش بدم  که آیا بتام میره بالا یا نه!!!! الان با مطب حرف زدم خیلی شیک گفتن بارداریت خیلی ضعیفه خیلی خودت رو امیدوار نکن ولی تا شنبه صبر کن و دوباره تست بده ببینیم میره بالا یا نه. نمی دونم خوشحال باشم,ناراحت باشم,بخندم,گریه کنم.میدونم خدا داری امتحانم می کنی آرزو می کنم سربلند بیرون بیام. دوستان مهربونم به دعای خیرتون احتیاج دارم.باز هم باید منتظر بمونم باز هم از این بلاتک...
13 آذر 1392

روز موعود

ساعت ۶.۳۰ صبحه.زنگ ساعت مغز من به صدا در اومده.این ۳ ۴ ماهه هر روز این ساعت دارو داشتم  برای همین راس ساعت چشمام باز میشه.یک ساعت دیگه میرم آزمایشگاه.همسری هم نرفته سر کار که باهم بریم. اونم هیجان زده است مثل من ولی اصلا به روی خودش نمیاره.میگه سرما خوردم میخوام استراحت کنم  البته حسابی سرما خورده بنده خدا.منم مریض کرده از دیشب حسابی فین فین میکنم. هنوز لکه های نحس رو می بینم و قطع نشدن. واقعیت اینه که از دیروز بشدت نا امیدم از دیدن نتیجه مثبت.دیشب شب بدی بود و من برای اولین بار توی ماه گذشته الان سردرد بدی دارم. دیروز اون خانمی که با من زیفت کرده بود زنگ زد و خبر داد که خانم دیگه ای که با ما بوده جواب آزمایشش منفی بوده.اون بنده خد...
13 آذر 1392

روز ۱۷...

روز ۱۷هم هم تموم شد فردا آخرین روزه.تصمیم گرفتم پس فردا برم آزمایش بدم.صبر می کنم آمپول هام تموم بشه. روز خوبی رو پشت سر گذاشتم. کمی توی خونه قدم زدم.با مامان مهربونم گپ زدیم.هنوز ترشحات قهوه ای رو دارم کما بیش.درد نافم که دو روز پیش امونم رو بریده بود خبری ازش نبود.بهتر از همه هم اومدن دوستای عزیزم بوووود. خیلی خیلی وجودشون بهم انرژی داد.  هر چند که ۱ ساعت بیشتر نموندن ولی گذشت زمان رو اصلا احساس نکردم.بعد از دو هفته کسالت باز کلی گفتیم و خندیدیم..واقعا انسان ها به هم وابسته اند.هیچ راهی برای تنها موندن و زنده موندن نیست بنظر من!!!  زندگی ما تو تعاملاتمون جریان  داره.رابطه با خانواده ,با همسر,با فرزند,با دایره دوستان,... با ر...
12 آذر 1392

بدون عنوان

سر و کله لکه های نحس پیدا شد.... ۵ شنبه بعد از ظهر سر وکلشون پیدا شد. با مامان رفتیم کمی پیاده روی!!!!!برگشتیم متوجه لکه های قهوه ای شدم.کل دیروز و امروز رو فقط دراز کشیدم.آسپرینم رو قطع کردم و شیاف رو هم زیاد کردم. فعلا  از ظهر تا حالا خونریزی ندارم.کلا فقط چند تا لکه بود. این خودش نشونه خوبی بود برای اینکه هنوز از بودنتون با خبر بشم . از طرفی این فکر به ذهنم اومد که با پیاده روی ۱۵ دقیقهای لکه بینی داشتم.۹ ماه رو چه بلایی قراره سرم بیاد که؟!!!!!!! ولی بهر حال خوشحالم که هنوز هستید فسقلی های من.دوستون دارم. ...
8 آذر 1392

کمی پج پج مادرانه

امروز روز ۱۳ انتقال هست.بر اساس سیکل داروئی که طی کردم در دو ماه گذشته باید دیروز پری جان تشریف فرما می شدن.برای من  یه نشونه امیدوار کننده هست ندیدن ریخت نحس پری جان الان هر چند که سعی می کنم خیلی هم  توهم نزنم. خوب من هیچ وقت مرتب نبودم گاهی ۶ ماه هم پری جان رو نمی دیدم.پس ندیدنش الان خیلی هم نباید خوشحالم کنه .ولی بهر حال ندیدنش بهتر از دیدنش هست.ایشا الله تو ۹ ماه آینده هم نخواهم دیدش .امروز صبح قرار گذاشته بودیم با همسری یه تقلب کوچولو بکنیم و بریم یه آزمایش بدون هیچ منظوری بدیم  ولی خوب همسری نقشه هامو خراب کرد وگفت که باید بره سر کار .این شد که استاد تقلبمون رو گرفت و یه صفر گنده تو دفترمون گذاشت. دلم نمی خواد به کس دیگ...
7 آذر 1392

کوچولوهای میکروسکوپی من و با با یی

من امروز صبح مامان شدم مامان ۶ تا کوچولوی میکروسکوپی حالا باید منو محکم بچسبن تا ۹ ماه!!!!! تم ام طولدیشب رو از دردبخودم پیچیدم.۵ دقیقه یکبار رفتم دستشویی  و فقط روی پهلوهام رو با یه ملافه پوشوندم.حالا همسری با پتو تو خواب ناز بودد. امروز ساعت ۶ رفتیم نوید.دیروز از نوید بهمون زنگ زده بودن و گفتن من اولین هستم و حتما اول وقت اونجا باشیم.ولی بازم ما رو علاف کردن و ما تازه ۸ رفتیم تو ریکاوری,بعد دیگه منو آمده کردن. اول صبح بود همشون سر حال بودن خدا رو شکر.ثانیه های بعدی رو دیگه یادم نمیاد تا یکی مرتب می گفت نفس بکش.نمی دونم چرا نفسم بالا نمی یومد اکسیژن بهم زدن و ۱ ساعتی خوابیدم.بعد بهم آلبومین و سرم زدن و دیگه بردنم پایین.مامان و  ...
25 آبان 1392

زیفت

سلام دوستان من دیروز رفتم برای سونوی دوم شکر خدا همه چی خوب بود و حدود ۷ ۸ تا تخمک سایز ۲۹ داشتم که بهم گفت  ممکنه چون خیلی بزرگن روز آخر حتی برای دستشویی مشکل پیدا کنم.خیلی فرصت توضیح ندارم فقط شنبه صبح میرم برای انتقال.دوستان به دعای خیر همتون احتیاج دارم.ضمنا اگر کسی میتونه راهنماییم کنه که برای بعد از انتقال چیا خوبه بخورم وچیکارا کنم؟ کارایی که نباید بکنم و چیزایی که نباید بخورم. لطفا برام بنویسین. بعدا میام مفصل براتون می نویسم. م
24 آبان 1392

سونو روز هفتم -قسمت اول

بالاخره شنبه صبح،  انتظار من به آخر رسید. دوباره صبح زود بلند شدن، دوباره ترافیک ، دوباره نویییییییییییییییییییییییییییییییییییید!!!! شنبه صبح با آقای محترم بدو بدو رفتیم نوید و خودمون رو به پذیرش معرفی کردیم. اونا هم دستبند نامرئی ها رو بستند به دستمون و یه برگه دادن که بریم و کارامون رو انجام بدیم. اول رفتیم آزمایش خون بدیم. چون آزمایش همسری جدید بود از اون نگرفتن ولی از من مجدد خون گرفتن. بی تربیت رگ دستمو هم داغون کرد، الان سیاه و کبوده دستم. بعد رفتیم برای تست اسپرم و تشکیل پرونده . قرار شد دو تا تست انجام بده همسری یکی روز دوم سونوی من و یکی هم روز عمل. تست روز سونوی من برای اینه که اسپرم ذخیره باشه که روز عمل به مشکل بر ...
21 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد